نگاهى عميق به عيد نوروز(2)
در قسمت گذشته پيرامون نوروز و تاريخ پيدايش آن، بررسىهايى كرديم و احاديثى در اين زمينه نقل كرديم، اينك بخش دوم اين بحث:
چگونه احاديث را تفسير كنيم؟
آيا حديثهاى مروى از امام صادقعليه السلام در مقام برشمردن علتهاى وضع نوروز هستند؟ يا در مقام برشمردن روزهائى هستند كه به حسب اتفاق و تصادف، در نوروز واقع شدهاند؟
توجيههاى ناموفق
تا جائى كه ما از آراء و نوشتههاى كسانى كه در اين باره قلمفرسائى كردهاند، اطلاع يافتيم، همگى احتمال دوم را پذيرفتهاند يعنى در واقع سخن امامعليه السلام را اخبار از ماوقع تلقى كردهاند، به همين خاطر خواستهاند طبق قواعد رياضى ببينند كه آيا واقعا روزهاى ذكر شده در حديث، در نوروز واقع شدهاند يا نه؟ و وقتى ديدهاند طبق قواعد رياضى، مطلب خلاف آن چيزى است كه در حديث آمده، و چون نتوانستهاند حديث را رد كنند، لذا گفتهاند: «به روايت على بن خنيس از حضرت صادقعليه السلام بسيارى از وقايع در نوروز اتفاق افتاده، و اهل علم را در آن سخنى است. و گروهى آن را ضعيف مىشمارند.
به نظر ما روايت مجعول نيست اما سهوى از روات در آن راه يافته است» (2) .
span style="font-size: medium;">اختلاف، معلول عدم درك درست
هرچند كسانى كه حديث را اين چنين تفسير كردهاند، در وقوع روزهاى مذكور در حديث در نوروز اختلاف دارند; مثلا بزرگ اهل هيئت، ماشاءالله مصرى و استاد منجمين ابومعشر فلكى و بزرگ مورخين احمد بن واضح يعقوبى در جلد دوم تاريخش و استاد محققين و محدثين سيد على خان مدنى در شرح صحيفه كه افرادى خبره در فن نجوم و تاريخ صدر اسلام هستند، همگى شهادت بر ميلاد پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله و خلافت پسر عمش در نوروز دادهاند (3) . ولى عدهاى ديگر منكر ميلاد پيامبرصلى الله عليه وآله در چنين روزى شدهاند و بعضى حتى وقوع غدير را سه روز قبل از نوروز دانستهاند و همين عدم وقوع ايام در نوروز عدهاى را بر آن داشته كه احاديث را مجعول بدانند (4) .
رد نظريه دوم و اثبات نظريه درست
اما به چند دليل حديث را اينگونه معنى و تفسير كردن خلاف واقع و بدور از عبارات و سياق حديث مىباشد:
1 - اگر امامعليه السلام خبر از وقوع روزهاى ذكر شده در نوروز را داده باشد، پس چگونه خبر ظهور امام زمانعليه السلام و پيروزى او به دجال را توجيه كنيم؟ پس بناچار به دليل حفظ اتحاد در سياق بايد بپذيريم كه چنانكه امامعليه السلام در اين فقره از حديث امكان ندارد در مقام اخبار از ماوقع باشند در فقرات ديگر حديث هم امكان ندارد در مقام اخبار از ماوقع باشند. نمىتوان گفت -چنانكه ظاهر حديث نشان مىدهد-، در غير از فقره اشاره، شده امامعليه السلام در مقام اخبار از ماوقع بودهاند ولى در اين فقره چون هنوز اتفاقى نيفتاده است، در صدد اخبار نبودهاند، چون امكان ندارد متكلم حكيمى مثل امامعليه السلام درحالى كه درباره يك مطلب بههم پيوسته سخن مىگويد ناگهان بدون قرينه سخن خود را تغيير دهد.
بنابراين همين فقره از حديثخود دليلى محكم بر اين است كه امامعليه السلام در ساير فقرات نيز در مقام اخبار نبودهاند، بلكه در مقام بر شمردن علل وضع نوروز بودهاند. گذشته از اين كه اقامه يك عيد و جشن براى مطلبى كه هنوز واقع نشده است، دلالتبر وضع عيد به خاطر آن واقعه مىكند.
2 - صرف اخبار از وقوع مناسبتى در روزى فضيلت و عظمتى را براى آن روز ثابت نمىكند اينكه مگر بگوئيم اين تقارن اتفاقى و تصادفى نبوده، بلكه از قبل پيشبينى شده بود; يعنى مثلا مردم از قبل مىدانستند كشتى نوح در چنين روزى به زمين مىنشيند و پيامبرصلى الله عليه وآله در چنين روزى متولد و يا مبعوث مىشوند (5) . و همچنين در مناسبتهاى ديگر اگر اين مطلب را پذيرفتيم، در واقع دست از مدعاى خود برداشتهايم و قبول كردهايم كه امامعليه السلام در مقام برشمردن علل وضع نوروز بودهاند چون در اين صورت بايد قبول كنيم كه از ابتداى عالم مردم به اين وقايع توجه داشتهاند و با توجه به اين وقايع اين عيد را برپا مىداشتهاند. همين مطلب درباره اخبار از ظهور امام زمان(عج) نيز صادق استيعنى اخبار از وقوع واقعهاى كه واقع نشده است، عليت آن واقعه نسبتبه آن عيد را مىرساند و همانطور كه تاريخ نشان مىدهد، نسبت نوروز با اكثر وقايع از اين قرار بوده و هست. يعنى زمان نوروز بر اكثر وقايع مقدم بوده است.
نصب علىعليه السلام علت اصلى پيدايش نوروز
3 - دليل ديگر بر اين كه امامعليه السلام در مقام اخبار نبوده، بلكه در مقام برشمردن علل وضع نوروز بودهاند، عبارت صدر حديث است كه امامعليه السلام مىفرمايند:
«همانا نوروز، همان روزى است كه پيامبرصلى الله عليه وآله براى علىعليه السلام در غدير خم از مردم بيعت گرفت». بسيار دور از ذهن است كه ظاهر حديث را قبول نمائيم چون ظاهر حديث اين است كه نوروز حدوثا و بقاء همان عيد غدير خم است.
و به عبارت صريح و روشن: يعنى نوروز قبل از آن تاريخ وجود نداشت و از همان تاريخ يعنى 18 ذىالحجه سال دهم هجرى عيد نوروز به خاطر نصب علىعليه السلام به خلافت مسلمين ايجاد و شكل گرفت.
اين حرف اولا با عبارات بعدى حديثسازگار نيست.
ثانيا اين حرفى است نامقبول، چون همه مىدانند كه قبل از اين تاريخ هم نوروز با شكوه تمام هر سال برگزار مىشده است تا چه رسد به امام صادقعليه السلام. بنابراين راهى براى توجيه اين حديث نيست. جز حمل حديثبه بيان علتهاى نوروز يعنى بگوئيم غدير يكى از علتها، بلكه مهمترين علت وضع نوروز است. و اگر امامعليه السلام در اين حديث اين علت را بر ساير علتهاى نوروز مقدم داشته، در واقع خواسته است اهميت و علت اصلى وضع نوروز را بيان نمايند.
عيد كهن نيازمند علتهاى كهن است
4 - دليل ديگر بر مدعاى ما عبارت: «نيست اين روز مگر به خاطر يك امر كهن»، از حديث دوم مىباشد چون اگر بپذيريم كه امامعليه السلام در مقام برشمردن روزهائى است كه در نوروز واقع شدهاند، به هيچنحو با اين عبارت سازگار نمىباشد چون همه اين روزها قديمى نمىباشند، بلكه امور قديم و جديد هر دو مىباشند مانند ميلاد نبى اكرمصلى الله عليه وآله. دوم اين كه امامعليه السلام از امور كثيره تعبير به واحد مىكند يعنى مىفرمايند علت وضع نوروز يك امر كهن مىباشد از اينرو متوجه مىشويم كه امامعليه السلام در مقام بيان علتهاى وضع نوروز هستند نه اخبار از وقوع چند روز در نوروز. چون اگر در مقام اخبار بودند، ىبايستبفرمايند «ما هذا اليوم الا لامور» بنابراين از اين كه از امور كثيره تعبير به امر واحد نمودند، و از امور جديد تعبير به امر قديم نمودند، ثابت مىشود كه امامعليه السلام همه اين امور را يك علت قديمى و كهن براى وضع نوروز مىدانند.
بنابراين امامعليه السلام ما را متوجه مىسازند كه از همان ابتداى عالم و از همان روزهاى آغازين حيات انسان بر روى كره زمين، انسانهاى آغازين(آدم و نوحعليهما السلام) طبق علمى كه به وقايع آينده داشتند(بهطور قطع اين علم را از راه وحى الهى به دست آورده بودند) مىدانستند كه در آينده چنين وقايعى در عالم به وقوع خواهد پيوست (6) . و از آنجائى كه ايمان به هركدام از اين وقايع بسيار مهم بود. و به عبارت ديگر هر يك از اين وقايع خطسير انسان به سوى تكامل و سعادت را نشان مىداد و ايمان نياوردن به اين وقايع خطر هلاكت و فلاكت انسان را دربر داشت، لذا از همان آغاز حيات انسان انبيا و اولياى الهى خط هدايت و هلاكت انسانها را براى همه پيروان خود بيان نمودهاند.
نگاهى اجمالى به ابتداى خلقت و پيدايش نوروز
از ابتداى حيات آدمعليه السلام و اولاد او با توجه به وقايعى كه اتفاق افتاده بود، و وقايع سرنوشتسازى كه قرار بود در آينده اتفاق بيفتد (حالا يا در اول بهار هنگام ورود خورشيد به برج حمل(فروردين) و يا در فواصل دور و نزديك آن) با توجه به اين كه قطب اين اتفاقات(غديرخم) در اول بهار و هنگام ورود خورشيد به برج حمل قرار بود اتفاق بيفتد; و با توجه به اين كه اين اتفاقات، وقايع سرنوشتسازى بودند، و حفظ نام و پيام و اعتقاد به آنها ضرورى و حياتى بود; همان روزى كه قطب اين اتفاقات قرار بود در آن واقع شود(ازباب اهميت و غلبه فضيلت و عظمت و غايى بودن اين واقعه نسبتبه ساير وقايع) از بين ساير روزها انتخاب و عيد ناميده شد تا يادآور نام و پيام آن روزها گردد.
نوروز و سيره عقلا در وضع مناسبتها در اختصاص دادن روزى به عنوان روز يادبود براى حفظ نام و پيام چند واقعه مهم كه همه آن وقايع در طول هم هستند، لازم نيست همه آن چند واقعه در همان روز كه به عنوان روز يادبود و بزرگداشت تعيين شده است اتفاق افتاده باشند، بلكه اگر در فصول مختلف سال واقع شده باشند، باز در عرف عقلاء جايز است ما يك روز را هرچند هيچيك از آن وقايع مهم در آن واقع نشده باشند، به عنوان روز يادبود و بزرگداشت تعيين كنيم تا چهرسد به اين كه مهمترين آن وقايع در آن روز واقع شده باشد. اين مطلبى است كه از ديرباز در ميان ملتهاى مختلف سارى و جارى بوده است. مثلا در طول يك سال براى دفاع و يا به ثمر رساندن يك حركتى، افراد زيادى خود را فدا مىكنند يا زحمات طاقتفرسائى مىكشند بعد همانها براى بزرگداشت نام و ياد و حفظ اسم و مرام خود و كسانى كه در اين راه زحمت كشيدهاند، و يا جان دادهاند، روزى خاص از سال را كه زحمتها و كوشش آنها به ثمر رسيده است، به اين امر اختصاص مىدهند و آن روز را عيد اعلام مىكنند و جشن مىگيرند همانند 22 بهمن براى ملت مسلمان ايران.
غدير، روز به ثمر رسيدن تلاش انبياء
نوروز را هم نبايد از اين قاعده مستثنى دانست همه انبيا و اوصياء الهى از آدم تا خاتم تلاش و فداكارى كردند تا دين خدا در زمين جارى و حاكم و كامل شود و اين امر (اكمال دين) در روز 18 ذىالحجه سال دهم هجرى مقارن با ورود خورشيد به برج حمل(فروردين) در صحراى غديرخم با نصب علىعليه السلام به امامت امت اسلامى از طرف خدا به وسيله رسول اكرمصلى الله عليه وآله محقق شد.
از جمله حديث پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير است كه فرمود: «روزگار گردش كرد و امروز به شكل روزى درآمد كه خداى تعالى در آن روز آسمانها و زمين را آفريد» (7) . و چنانكه دانشمندان فن هيئت و نجوم گفتهاند، مراد از «گردش زمان» واقع شدن دهم ذىالحجه در وقتى است كه خورشيد به برج حمل(فروردين) وارد شده است (8) . هرچند بعضى از دانشمندان متقارن شدن ذىالحجه با فروردين را دهم و يا نهم ذىالحجه دانستهاند، ولى با توجه به حديث علىعليه السلام كه فرمود: غدير در نوروز واقع شده، و با توجه به اين كه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله اين حديث را در روز غدير بيان فرمودهاند، چون همه روات اين حديث را در شمار احاديث غديريه آوردهاند; و با توجه به اين كه عده زيادى از منجمين هم تاييد نمودهاند كه غدير در نوروز واقع شده است، به اين نتيجه مىرسيم كه اين مطلب كه در دهم ذىالحجه خورشيد وارد برج حمل شده باشد، به هيچ نحو درست نمىباشد.
عدم اعتماد به قول منجمين
اولا: در حديث هيچ اشارهاى به دهم ذىالحجه يا نهم ذىالحجه نشده است.
ثانيا: با احاديثى كه مورد اعتماد و وثوق مىباشند، در تعارض است.
ثالثا: نقل و قول منجمين و هيئتدانها نمىتواند مورد اعتماد باشد چون غالبا رصد آنها در تعيين روزها با همديگر مخالف است. يك هيئتدان طبق رصد خود مىگويد: روز غدير(دهم ذىالحجه) مساوى با سوم فروردين بوده است و ديگرى مىگويد: مساوى با هيجدهم فروردين بوده و سومى مىگويد: مساوى با نوزدهم فروردين بوده است.
از طرف ديگر بسيارى هم گفتهاند غدير درست (18 ذىالحجه) مقارن با اول فروردين بوده است.
به نظر نگارنده منشا اين اختلافات را بايد در نحو رصد آنها و محاسبه هيئتدانها جستجو كرد. همين كه همه هيئتدانها قبول دارند كه در سال دهم هجرى ذىالحجه در ماه فروردين واقع شده است، براى ما كافى است.
به هر حال از اين حديثبه دست مىآيد كه ماه ذىالحجه و غدير در سال دهم هجرى مقارن ماه فروردين بوده، بلكه طبق نص حديث غدير، مقارن اول ماه فروردين بوده است.
ازاين گذشته اين حديث، مؤيد احاديثى است كه از امام صادقعليه السلام در مورد نوروز نقل شده چون امامعليه السلام در احاديث نوروزيه به همين مطلب كه در حديث پيامبرصلى الله عليه وآله آمده، تصريح نمودند در جائى كه فرمودند: «آن (نوروز) اولين روزى است كه خورشيد در آن طلوع كرد…».
اشكال: عباراتى چون «هو اليوم الذى ظفر فيه باهل النهروان» و غير آن به دلالت «فيه» مىرساند كه اين ايام در نوروز واقع شدهاند نه اين كه غير از نوروز واقع شده باشند. بنابراين وقتى خود حديثبه اين مطلب تصريح دارد و از آنجائى كه طبق قواعد رياضى ثابتشده كه اين ايام در نوروز واقع نشدهاند، بلكه با فاصله زياد از نوروز واقع شدهاند، معلوم مىشود كه حديث ضعيف و غير قابل اعتماد است و يا بايد قبول كنيم كه از جانب روات دستكارى شده است.
جواب: وقتى ما ثابت كرديم كه امامعليه السلام در مقام بيان علل وضع نوروز است، ديگر جائى براى اين اشكال باقى نمىماند چون معنى عباراتى چون «هواليوم الذى ظفر فيه باهل النهروان» اين مىشود: «ان يوم النيروز(سببه او علة وضعه) هو اليوم الذى ظفر فيه باهل النهروان». حالا مىخواهد پيروزى علىعليه السلام به اهل نهروان در نوروز واقع شده باشد يا در غير نوروز. به غرض ما كه همان بيان علل وضع نوروز است، صدمهاى نمىرساند.
گذشته از اين كه «فيه» برگشتبه «يوم النيروز» نمىكند، بلكه برگشت و مرجع ضمير آن «اليوم» در «هواليوم الذى ظفر فيه» مىباشد و معنى آن چنين مىشود: «روز نوروز(علت وضع) آن همان روزى است كه در آن روز علىعليه السلام بر اهل نهروان پيروز شد» و اگر مرجع ضمير «فيه» را «يوم النيروز» بدانيم، لازم مىآيد كه نوروز حدوثا و بقاء همان روز پيروزى بر اهل نهروان باشد.
نتيجه نهائى:
بنابراين لازم نيست كه آن روزها در نوروز واقع شده باشند چون همانطور كه بيان شد، اين وقايع از يك سنخ و در يك خط بودهاند و طبق عرف عقلا براى ياد بود و بزرگداشت فقط همان روز مهم و اصلى كه اين حركت و تلاش به ثمر مىرسد، عيد نوروز ناميده شود.
به اين ترتيب يكى از بزرگترين اشكالات بر احاديث نوروزيه كه همه را براى رفع اين اشكال به تكاپو و تكلفات و توجيهات گوناگون سوق داده بود، به عنايت و توجه الهى رفع شد.
پىنوشتها:
1) اگر خوانندگان گرامى در محتواى مقاله نظرى داشته باشند، براى ما ارسال بدارند تا در مجله منعكس شود.
2) علامه شعرانى، ترجمه نفس المهموم: ص 203.
3) نقل از «نوروز در اسلام» نوشته سيد عبدالرضا حسينى شهرستانى، ترجمه على كاظمى: ص 32.
4) حاشيه استاد مصباح بر بحارالانوار: ج56، ص 100.
5) در تفسير «هواليوم الذى هبط فيه جبرئيل على النبىصلى الله عليه وآله» بين علماء اختلاف هست، بعضى آن را به روز مبعث و بعضى به روز ميلاد پيامبرصلى الله عليه وآله تفسير و معنى كردهاند.
6) سفينةالبحار: ج2، ماده «عود» - بحارالانوار: ج5، ص 13 و ج7، ص 14 چاپ كمپانى - المهذب البارع: ج1، ص 191.
7) بحارالانوار: ج55، ص 229، چاپ بيروت.
8) تقويم و تقويمنگارى در تاريخ: تاليف دكتر ابوالفضل نبئى، ص 142 به نقل از مجله درسهائى از مكتب اسلام، سال 32، فروردين ماه 72، شماره اول، مقاله تقويم شمسى تاريخ اسلام، نوشته على زمانى، ص 62.
فصلنامه مكتب اسلام > شماره 2