چگونه ميخواهي گرفتاريت حل شود؟
يکي از سادات علماي تهران که از صلحاي با بصيرت بود برايم نقل کرد ـ که يقين به صحت آن دارم ـ گفت: قضيه مربوط به دوران قبل از انقلاب است. شخصي گرفتار شد، مشکل مهمي برايش پيش آمد که احتمال اعدام يا زندان ابد در آن بود. کسي به او يک ختمي ياد داد که بايد تا چهل روز انجام ميداد. ختم را انجام ميدهد و چهل روز تمام ميشود. ميگويد: يک روز شور و اضطرابي در دلم افتاد که بروم بيرون. از منزل بيرون آمدم. پيرمردي به من رسيد و گفت: آن شخص را که ميبيني، ـ اشاره کرد به پيرمردي که عبا به دوش و عرقچين سفيدي بر سر داشت ـ حل مشکل و گرفتاري تو به دست اوست! (بعدا معلوم شد که آن شخص عبا به دوش مرحوم آقا شيخ رجبعلي خياط بوده است. ايشان آدم خاصي بوده، خدا به او عنايت خاصي نموده، و حتي مجتهدين مسلم ميرفتند خدمت او و زانو ميزدند و از او استفاده ميکردند و خواهش ميکردند که يک نظري به آنان بکند).
ميگويد: با سرعت خود را به او رساندم و سلام کردم و گفتم: شما را به من نشان دادهاند براي رفع مشکلام. تا سخنم تمام شد، گفت: چهار سال است شوهر خواهر تو مرده است و تو يک سري به خواهرت نزدهاي! توقع داري گرفتاريات رفع شود؟! ميگويد: رفتم به خانه خواهرم. در زدم، خواهرم آمد با بچههايش گريه کردند و گله نمودند، من آنها را راضي کردم و چيزي برايشان خريدم و خوشحال شدند و رفتم. فردا صبح، اول وقت مشکل من حل شد؛ مشکلي که با هيچ طريقي قابل حل نبود!
بهنقل از استاد فاطمينيا