چرا دا گل کرد؟
سيده فاطمه موسوي
«دا» کتابي است که حسابي گل کرد و نقل محافل ادبي شده است. دا مجموعه خاطرات خانم سيده زهرا حسيني است که به اهتمام خانم سيده اعظم حسيني جمعآوري و نگارش شده، اين کتاب در چهل فصل تنظيم و در 812 صفحه توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسيده و در کمال شگفتي تا زمان نوشتن اين متن 70 بار تجديد چاپ شده است. بنا به گفته مديرعامل انتشارات سوره مهر قرار است اين کتاب به چهار زبان اردو، عربي، انگليسي و ترکي استانبولي چاپ شود. همچنين به گزارش سايت مرکز اسناد انقلاب اسلامي، مقام معظم رهبري بر ترجمه دا به زبانهاي زنده دنيا تأکيد کردهاند.
نويسندگان و منتقدان ادبيات داستاني، کتاب دا را به عنوان برترين اثر ادبي سال 87 برگزيدهاند و علت اين انتخاب را برشهاي اعتقادي تأثيرگذار، ارائه تصاوير واقعگرايانه از جنگ، روايت صادقانه از يک دوره تاريخي و مخاطبپسند بودن و نثر ساده و روان را از جمله دلايل انتخاب خود برميشمارند.
عامل دوم جزيينگريهاي بسيار دقيق و زياد که به نوعي در جاي خود بسيار منحصربهفرد و جالب است. تمام وقايع کتاب با دقت و جزئيات زيادي به تصوير کشيده ميشود. خانم زهرا حسيني ميگويد: با خاطراتم زندگي ميکنم و به همين دليل در کتاب دا به تمام لحظهها و جزئيات آنها پرداختهام.
عامل سوم، تبليغات بسيار گسترده از اين کتاب و به ويژه معرفي کامل آن در برنامه «دو قدم مانده به صبح» صدا و سيما، اهداي اين کتاب در برخي از همايشها به شرکتکنندگان و برگزاري مسابقه کتابخواني براي فرهنگيان زن و پرستاران و همچنين تخفيفهاي بسيار خوبي است که برخي مراکز و مؤسسهها براي اعضاي خود در نظر گرفتهاند.
استقبال گسترده از اين کتاب باعث شده حتي کساني که با اين نوع کتابها مخالف هستند و يا نسبت به اينگونه مسايل بيتفاوتاند ناخودآگاه به سمت مطالعه اين کتاب کشيده شوند. قهرمان دا يعني خانم حسيني در اين کتاب يک دختر هفده ساله است. او در روزهاي آغاز حمله عراق به خرمشهر براي کمک به نقاط مختلف شهر سر ميزند و در نهايت در غسالخانه جنتآباد خرمشهر مشغول ميشود.
او با صحنههاي بسيار دلخراش و تکاندهندهاي از مرگ زنان و کودکان بيدفاع شهر روبهرو ميشود که روح او را به شدت ميآزارد، او پس از شهادت پدرش تصميم به ديدن دوره امدادگري و کمک به مجروحين ميگيرد و حتي در سطح شهر شروع به جمعآوري اجساد ميکند. او با سماجت فراوان براي کمک به مجروحان به خطوط مقدم ميرود و در نهايت در روز بيستم مهر 59 با اصابت ترکش به کمر در گمرک خرمشهر مجروح ميشود.
فصل نهم کتاب از فصلهاي تأثيرگذار است. پدر زهرا در روز 5 مهر به شهادت ميرسد و او با دستان خود پدرش را به خاک ميسپارد. اين شجاعت و صبر او را در فصل دوازدهم، زماني که برادر پاسدارش علي 19 ساله نيز به شهادت ميرسد ميبينيم او براي آنکه بتواند مادر و خانوادهاش را راضي به رفتن از شهر بکند اين واقعه را از آنها مخفي ميکند و خود به دفن برادرش ميپردازد.
از جمله فصول قابل توجه، فصل 28 کتاب است. نيروهاي عراق تا گمرک خرمشهر پيش آمدهاند، اما با اين وجود اين دختر جوان با اصرار و سماجت همراه اکيپ امداد به آنجا ميرود تا بلکه بتواند جان نيروهاي مدافع شهر را نجات بدهد اما پس از درگيري خود مجروح ميشود.
شهامت و پشتکار اين دختر قابل تحسين است و اينکه چه ميشود که دختري جوان به اين حد از توانايي، شعور، شجاعت و صبر ميرسد چيزي است که ما بايد براي تربيت فرزندانمان به آن بينديشيم.