هو المنجی
کاش با دستهای مهربان تو،
از کابوس تلخ ترس
بی تو ماندن،
بیدار می شدم…!
یا مولای یا صاحب الزمان
سمیه تندر/سطح 3/فقه و اصول
ترجمانه
در این زیارت آن حضرت را “ترجمانه کتاب خدا” می خوانیم چون فقط اوست که می تواند حقایق قرآن را بیان کند و به خلق برساند و غیر از حضرتش از آبائ معصومش هیچ کس نمی تواند قرآن را تفسیر کند لذا تفسیر منحصر می شود به معلمان قرآن که اهل بیت پیامبر می باشند.
یابن الاعلام اللائحه
ای فرزند علامت های ظاهر و آشکار حق
“اعلام” جمع علم و آن اثر ونشانه ای است که به وسیله آن چیزی شناخته و دانسته شود.
“لائح” به معنای مظهر یعنی صورت ظاهر و نماد و نمود است و علم های ائمه علیهم السلام می باشند که در هر عصر و زمان مردم به نور هدایت آنان راه معرفت و خداشناسی و راه حیات و سعادت را تعلیم می گیرند و خداوند قدر و مرتبه آنان را بالا برده و ایشان را سرآمد خلق خود قرار داده و بر عالمیان برتری داده و به بندگانش اعلام کرده که به وسیله آنان در تاریکی های خشکی و دریا هدایت شوند یعنی در ظلمات احکام که ناشی از ظلمت های طبیعت حیوانی که تعبیر به ظلمات بر شده از آنان پیروی گردد حاصل آن که تمام بندگان در معتقدات و احوال و اعمال هر چیزی به وسیله آنان هدایت هدایت می شوند.
یاری کردن امام(عج) با قلب
کسی که می خواهد برای خارج کردن امام زمانش از غربت بکوشد، باید در درجه اول، معرفتی صحیح از امامش بیابد و قلبا تسلیم کمالات ایشان باشد. معرفت صحیح امام، عصاره و نتیجه دین شناسی است و یاوران حقیقی امام عصر(عج)، اهل بصیرت در دین هستند. محبت ورزیدن به امام، از معرفت قلبی برمی خیزد. قلبی که از محبت امام سرشار شده، همه حالاتش براساس این محبت قلبی شکل می گیرد و اعمال او نیز متناسب با میزان محبتش ارج و ارزش می یابد. هر گناهی قلب انسان را بیمار می کند و در صورت توبه نکردن، اثر سوء آن در قلب باقی می ماند. اگر هم گناه ادامه یابد، کم کم همه قلب فاسد می شود و راهی برای توبه باقی نمی ماند. به یقین قلب ناپاک مورد بغض و نفرت امام است و چنین کسی نمی تواند جزء یاران آن بزرگوار شمرده شود.
ای کاش فراغتی فراهم می شد
از وسعت دردهای تو کم می شد
این بار مصیبتی که بر شانه ی توست
ایوب اگر داشت قدش خم می شد
این الطالب بدم المقتول بکربلا
چقدر چلهنشيني؟ … چهل …چهل … تا چند؟
چقدر جمعه گذشت و نيامدي،
سوگند به دانه دانه تسبيح مادرم، موعود!
كه بي تو هيچ نيامد به ديدنم لبخند
كه روزها همه مثل هماند ـ سرد و سياه ـ
غروبها و سحرهاش خستهام كردند
كشاندهاند مرا روزها به تنهايي
گمان كنم كه مرا منتظر نميخواهند!
تو نيستي و جهانم پر از فراموشيست
جهان عاشقيام را غروبها آكند…
تکذیب وقت گذاران
ظهور امام مهدی(عج)، همانند برپایی قیامت نامشخص است و تنها خداوند زمان آن را می داند. امام باقر علیه السلام در پاسخ یکی از یاران خود فرمود: «وقت گذاران دروغ می گویند، دروغ می گویند، دروغ می گویند». از سوی دیگر، از دسته ای از روایات چنین برمی آید که هر شب و روز باید منتظر ظهور حضرت باشیم. بنابراین، کسانی که برای ظهور حضرت وقتی را تعیین می کنند، دروغگویند؛ زیرا هر لحظه ممکن است ظهور آن حضرت به اذن خداوند صورت پذیرد. مشخص نشدن وقت ظهور، نوعی امتحان مردم است تا شتاب زدگان و کسانی که به داشتن ایمان تظاهر می کنند، از مؤمنان و منتظران واقعی شناخته شوند. از طرف دیگر اگر وقت ظهور مشخص می شد و سپس به علت برخی حکمت ها و علت ها به تأخیر می افتاد، بسیاری از مردم به شک و تردید می افتادند.
سلام بر مهدی،
آن که نام زیبایش دل نشین و در کام جانمان شیرین است. به حرمت نامش می ایستیم و به یادش به دعا و ندبه می نشینیم. سلام بر او و درود بر خونین کفنانی که جان در مقدمش فدا کردند و به شوق دیدارش، خاک نشین سنگرها و خاکریزها شدند. سلام بر آن وجود عزیز، که هر که جرعه ای از شراب محبتش نوشید، تا ابد درخشید و هر که حرفی از کتاب ولایتش خواند، جاودانه ماند. سلام بر امام غایبی که حضور غایبانه اش سراسر زمین و زمان را آکنده است.
فاطمه شهيدى
فكر كن از اين ديوارها خسته شده باشى، از اين كه مدام سرت مىخورد به محدودههاى تنگ خودت . به ديوارهايى كه گاهى خشتهايش را خودت آوردهاى .
فكر كن دلت هواى آزادى كرده باشد، نه آن آزادى كه فقط مجسمهاى است و به درد سخنرانى و شعار و بيانيه مىخورد . يك جور آزادى بىحد و حصر، كه بتوانى دست هات را از دو طرف باز بازكنى، سرت را بگيرى بالاى بالا و با هيچ سقفى تصادم نكنى . پاهات در بىوزنى روى سيالى قرار بگيرند نه زمين سخت و غير قابل گذر . رهاى رها .
نه اصلا به يك چيز ديگر فكر كن .
فكر كن دلت از رنگها گرفته باشد، از رياها، تظاهرها، چهرههاى پشت رنگها . دلتبىرنگى بخواهد، فضاى شفاف سفيد يا بىرنگ .
فكر كن يك حال غير منطقى بهت دست داده باشد كه هر استدلالى حوصلهات را سر ببرد . دلتبخواهد مثل بچهها پات را بزنى زمين و داد بزنى كه من «اين» را مىخواهم . و منظورت از «اين» خدايى باشد كه همين نزديكى است . يكدفعه ميانهات با خداى دور استدلاليون بهم خورده باشد .
آنها به تو مىگويند «عزيزم! ببين! همان طور كه اين پنكه كار مىكند، يعنى نيرويى هست كه اين پرهها را مىچرخاند . پس ببين جهان به اين بزرگى . . . ، پس حتما خدايى . . .»
فكر كن يك جورهايى حوصلهات از اين حرفها سررفته باشد . دلتبخواهد لمسش كنى . مثل بچههايى كه دوست دارند برق توى سيم راه هم تجربه كنند . دلت هواى خدايى را كرده باشد كه مىشود سرگذاشت روى شانهاش و غربتسالهاى هبوط را گريست .
خدايى كه بشود چنگ زد به لباسش و التماس كرد . خدايى كه بغل باز مىكند تا در آغوشتبگيرد . حتى صدايت مىكند «سارعوا الى مغفرة من ربكم . . .» خدايى كه مىشود دورش چرخيد و مثل چوپان داستان موسى و شبان بهش گفت «الهى دورت بگردم»
بابا زور كه نيست! من الان يك جورىام كه دلم نمىخواهد خدايم پشتسلسله علت و معلولها، ته يك رشته دور و دراز ايستاده باشد . مىخواهم همين كنار باشد . دم دست .
نمىخواهم اول به يك عالمه كهكشان و منظومه و آسمان فكر كنم و بعد نتيجه بگيرم كه او بالاى سرهمهشان ايستاده . خدا به آن دورى براى استدلال خوب است . من الان تو حال ضد استدلالم . خوب حالا همه اينها را فكر كردى . حالا فكر كن خدا روى زمين خانه دارد .
خدا روى زمين خانه دارد و خانهاش از جنس ديوار نيست . از جنس فضاى باز است . بيت عتيق . سرزمين آزادى . تجربه نوعى رهايى كه هيچ وقت نداشتهاى . حتى رهايى از خودت .
خدا روى زمين خانه دارد . يك خانه ساده مكعبى . با هدسهاى ساده و عجيب .
مىشود سرگذاشت روى شانههاى سنگى آن خانه و گريست . حس كرد كه صاحب خانه نزديك است .
مىشود پرده خانه را گرفت، جورى كه انگار دامنش را گرفتهاى .
خانه بىرنگى، خانه آزاد، خانه نزديك، بيت الله . حتى حسرتش هم شيرين است .
و كاش…! مردِ غزلخوان شهر برگردد!
به زير بارش بارانِ شهر برگردد
كسى شبيه خدا نيست، هيچ كس… اى كاش
كمال مطلق انسان شهر برگردد!
چه خوب مىشد اگر مردِ آسمانىِ ما
به جمع خاكى خوبان شهر برگردد!
خدا كند «بركت» - اين حضور دور از دست -
شبى به سفره بىنان شهر برگردد!
شبيه خانه ارواح، ساكت و سرديم
خداى خوب، بگو جان شهر برگردد!
و گفتهاند… كه آقاى عشق، خوش قدم است
به يُمن مقدمش ايمان شهر برگردد!
هنوز… منتظرم يك نفر خبر بدهد
كه باز، يوسف كنعان شهر برگردد!
خديجه پنجى