ياري امام زمان(عج) در اين زمان به انجام صحيح وظايف خود در زمان غيبت است . وظيفه منتظر امام زمان(ع) اين است كه مانند يك منتظر واقعي زندگي كند. وقتي انسان حقيقتا منتظر كسي باشد تمام رفتار و سكناتش نشان از منتظر بودن او دارد. به عنوان مثال اگر منتظر ميهمان باشد حتما خانه را تميز و مرتب مي كند، وسايل پذيرايي را آماده مي كند و با لباس مرتب و چهره اي شاداب در انتظار مي ماند. چنين كسي مي تواند ادعا كند كه منتظر ميهمان بوده است. اما كسي كه نه خانه را مرتب كرده است و نه وسايل پذيرايي را آماده نموده است و نه لباس مرتب و تميزي پوشيده است و نه اصلاً به فكر ميهمان است اگر ادعا كند كه در انتظارميهمان بوده همه او را ريشخند خواهند كرد و بر گزافه گويي او خواهند خنديد.
لاف عشق و گله از يار زهي لاف دروغ عشق بازان چنين مستحق هجرانند
بنابراين انتظار بايد قبل از آنكه از ادعاي انسان فهميده مي شود از رفتار و كردار او فهميده شود. نمي توان هر كسي را كه ادعاي دوستي و ولايت امام زمان(عج) را دارد در شمار دوستان و منتظران او قلمداد نمود. آري «مشك آن است كه خود ببويد نه آنكه عطاربگويد».
با چنين توضيحي روشن است كه يك منتظر واقعي امام زمان بايد رفتارش به گونه اي باشد كه هر لحظه منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد. يعني در هر لحظه كه اين خبر را به او بدهند خوشحال شود و آماده باشد براي ياري امام زمان(عج) با مال و جان خويش جهاد نمايد و خود را درراه آن حضرت فدا نمايد. بنابراين يك منتظر واقعي اهل گناه و دلبستگي به دنيا نيست چرا كه چنين كسي نمي تواند از وابستگي ها و دلبستگي ها و آلودگي ها دست بردارد و آماده به خدمت در جهت اهداف مقدس امام زمان(ع) باشد.
با توجه به نكات ذكر شده مي توان برخي وظايف منتظر امام زمان(ع) را چنين ذكر كرد:
1. اولين شرط انتظار؛ معرفت است تا انسان ميهمان خود را نشناسد و از خصوصيات خوب او مطلع نباشد منتظر او نخواهد شد. تنها هنگامي انسان در انتظار كسي مي نشيند كه او را خوب بشناسد اما اگر انسان كسي را نشناسد ولو بداند كه آن شخص خواهد آمد برايش اهميتي نخواهد داشت و منتظر او نخواهد ماند. در مورد انتظار امام زمان هم چنين است. كساني كه آن حضرت را نمي شناسند مانند كفار و يا اهل اديان ديگر، هرگز انتظار او را نمي كشند اما كساني كه او را مي شناسند و ارزش او را مي شناسند و مقام او رامي دانند منتظر او مي مانند.
كساني كه امام زمان(عج) را نمي شناسند اگر چه به ظاهر مسلمان باشند چنانچه در اين حال بميرند در حال جاهليت از دنيا رفته اند. چنانكه پيامبر اكرم(ص) فرمود: «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه؛ هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد به مردن جاهليت از دنيا رفته است» (بحارالانوار، ج 32، ص 331).
بنابراين اولين شرط انتظار، ايجاد معرفت در مورد امام زمان است و طبيعي است كه هر مقدار معرفت انسان نسبت به امام زمان بيشتر باشد انسان ارزش او را بيشتر درك خواهد كرد و به عظمت او بيشتر پي خواهد برد و بيشتر تشنه وجود آن حضرت خواهد شد. در حالي كه افراد جاهل و ناآگاه به ارزش آن حضرت هرگز احساس تشنگي و عطش نسبت به وجود مقدس آن حضرت نخواهند داشت و بدين جهت از زمره منتظران او بيرون هستند. آري:
وصل خورشيد به شب پره اعمي نرسد كه در اين آينه صاحب نظران حيرانند
البته شناخت امام زمان دو گونه است. اول، شناخت تاريخي وجود آن حضرت مانند اينكه امام دوازدهم است و تاريخ ولادتش در چه سالي است و مانند آن. اما گونه ديگر شناخت امام زمان(ع)، شناخت مقام نورانيت آن حضرت است كه اين شناخت كار هر كسينيست و ظرفيت و لياقت زيادي مي خواهد. و در حقيقت اصحاب خاص امام زمان(ع) كساني هستند كه آن حضرت را به مقام نورانيت شناخته اند براي آگاهي از مقام عظيم امامت رجوع به زيارت جامعه كبيره و تأمل در معاني عميق و عجيب آن توصيه مي شود.
همچنين خواندن كتب معتبري كه در مورد امام زمان(ع) نوشته شده است مي تواند انسان را تا حدي به مقام و عظمت امام زمان(ع) آشنا سازد.
2. محبت به امام زمان(ع)؛ وظيفه ديگري است كه منتظران آن حضرت بايد در خود ايجاد كنند و آن را افزايش دهند. بديهي است كه تا انسان از ميهمان خويش خوشش نيايد و نسبت به او محبت نداشته باشد هر چند هم كه او رابشناسد نمي تواند واقعا منتظر آمدن او باشد اگر انسان از ميهمان خود بدش بيايد چگونه مي تواند منتظر قدم او باشد و خود را براي پذيرايي از او آماده كند؟ پس تا محبت به امام زمان در وجود انسان شكل نگرفته و شعله ور نشده باشد نمي تواند به وظايف منتظران واقعي عمل نمايد.محبت به امام زمان وظيفه اي است كه پيامبر اكرم(ص) نيز به دستور خدا از ما خواسته است. آنجا كه در قرآن كريم مي فرمايد: «قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده في القربي» ؛ (شوري، آيه23).
3. ايجاد سنخيت با امام زمان(ع)؛ منتظران واقعي وضعيت روحي و فكري و عملي خود با به گونه اي سامان مي دهند كه سنخيت كاملي با امام زمان(ع) داشته باشند. آيا مي توان منتظر قدوم كسي بود و با او مشابهت و سنخيت نداشت؟ آيا مي توان محبت كسي را داشت اما با او هيچ سنخيت و مشابهتي نداشت؟ ايجاد سنخيت با امام زمان از طريق تقويت ايمان و تقوا و فضايل اخلاقي و درجات معنوي حاصل مي شود. و تنها در اين صورت است كه مي توان ادعاي محبت به امام زمان را داشت. در صورتي كه انسان رفتارش مطابق ميل امام زمان باشد شعله محبت او در دلش زبانه خواهد كشيد و عشق آن حضرت او را به فرياد خواهد آورد و دوري اش را بر او سخت و ناگوار خواهد ساخت.
طبيعي است كه هر چقدر اين سنخيت بيشتر باشد محبت آن حضرت به انسان بيشتر خواهد شد و محبت انسان نيز به آن حضرت افزون تر خواهد گشت.
4. ارتباط با منتظران ديگر؛ منتظر امام زمان مي داند كه برنامه آن حضرت يك برنامه جهاني است و بايد ياوران زيادي داشته باشد تا حركتش پيروز شود. بنابراين به فكر گسترش ياران و منتظران آن حضرت خواهد افتاد و باارتباط با آنها به تقويت روحيات ايماني خود و ديگران خواهد پرداخت تا بر اساس تعاونوا علي البرّ و التقوي به كمك مؤمنان منتظر ديگر خود را آماده ظهور حضرت بنمايد.
5. دعا براي تسريع در ظهور امام زمان(ع)؛ منتظر واقعي هر لحظه انتظار محبوب را مي كشد و از خدا مي خواهد كه هر چه زودتر او را برساند بنابراين دعاي فراوان براي فرج آن حضرت از وظايف هميشگي منتظرآن حضرتش مي باشد. دعاي براي تسريع در فرج امام زمان مورد توصيه آن حضرت نيز مي باشد.
6. ارتباط با امام زمان(ع) به شكل هاي مختلف؛ اگر انسان منتظر محبوب خويش را نيابد سعي مي كند عدم دوري محبوب خويش را از طريق ديگري مانند تلفن و نامه جبران نمايد تا اگر به ملاقات او موفق نشده است لا اقل ارتباط ضعيفي با او داشته باشد. همچنين منتظر امام زمان وقتي موفق به زيارت آن حضرت نمي شود از طريق خواندن دعاي ندبه، زيارت آل ياسين، دعاي عهد كه از طرف بزرگان بسيار توصيه شده است، و نيز از طريق رفتن به مسجد جمكران ارتباط خود را با آن حضرت حفظ مي كند.
7. ياد فراوان حضرت؛ ياد كردن از محبوب عادت ديرينه منتظران عاشق است كه چندي منتظر محبوب خويش هستند اما نتوانسته اند پس از مدتها انتظار او را ببينند و حال خود را لا اقل با ياد او و نام او آرام مي كنند. به ياد آوردن امام عصر و عنايت او به شيعيان با ذكر احاديث، كرامات، مقام امام و عنايت امام به شيعيان وظيفه ديگري است كه منتظران واقعي احساس مي كنند و بدين طريق همواره نام و ياد آن حضرت را زنده نگه مي دارند.
8. دادن صدقه براي سلامتي آن عزيز و يا حواله نمودن ثواب هايي براي آن حضرت
9. رفع شبهه و مبارزه با شبهه افكنان درباره وجود، طول عمر و آثار وجودي آن حضرت در بين منتظران.
10. اميدواري بر قيام و انقلاب آن يوسف زهرا(س) و اميد دادن به ديگران
11. ايجاد آمادگي دائم رزمي براي ظهور حضرت چنانكه در روايت آمده است: «ليعدن احدكم لخروج القائم و لو سهما؛ هر يك از شما براي قيام قائم(عج)بايد آماده گردد هر چند با تهيه يك تير باشد» (بحارالانوار، ج 52، ص 366، ح 146).
منتظران و ياوران مصلح جهاني بايد خود صالح باشند؛ بنابراين براي فراهم كردن زمينه ظهور حضرتشان، ما بايد از خود آغاز كنيم و با اراده اي محكم، عزمي راسخ و برنامه اي دقيق به اصلاح افكار و انديشه ها و نيز تغيير و اصلاح رفتار و كردارمان بپردازيم و با آگاهي ازوظايف عملي و گسترش شناخت خود از مباني ديني و معرفتي، در راه تقويت بنيه اعتقادي و اخلاقي خويش، تلاش و كوشش كنيم. و در يك جمله با اجتناب از معاصي، لغزش ها و گناهان و انجام دادن واجبات و وظايف ديني ـ در هر محيطي كه هستيم ـ به خودسازي اقدام كنيم و باتوبه از اعمال گذشته، قلب خويش را براي تجلّي نور الهي آماده سازيم. بنابراين گناهان گذشته ـ هر چند زياد باشد ـ نمي تواند مانع مهمي در راه رشد و كمال و پيوستن به جرگه منتظران و ياوران واقعي امام زمان(عج) باشد. پس با توبه واقعي، مي توان سيئات و بدي هاي گذشته را به حسنه و نيكي تبديل كرد و به اصلاح گذشته همت گماشت.
قرآن راجع به حضرت مهدي(ع) و اصحاب ايشان مي فرمايد: «الدين ان مكناهم في الارض اقاموا الصلاه و آتوا الزكاه و آمرو بالمعروف و نَهوا عن المنكر؛ كساني كه اگر در زمين به آنان توانايي دهيم، نماز را به پا داشته و زكات را [به مستحق [مي بخشند و به معروف امر نموده و از منكر نهيمي كنند (حج، آيه 41).
امام باقر(ع) در تفسير اين آيه مي فرمايد: «اين آيه براي آل محمد و مهدي(ع) و اصحاب او است».
در نتيجه اگر ما هم مي خواهيم از اصحاب و ياران آن حضرت باشيم، بايد به اين امور اهتمام ورزيم. در اين رابطه به راه كارهاي زير توجه فرماييد:
1. ارتباط معنوي خود را با خداي متعال تقويت كنيد؛
2. نمازهاي يوميه را در اول وقت و حتي المقدور به جماعت بخوانيد؛
3. سعي كنيد در نماز حضور قلب داشته باشيد و هميشه خود را در محضر خداوند متعال بدانيد؛
4. از هر گونه گناه و معصيتي اجتناب كنيد؛
5. حجاب، متانت و وقار خود را كاملاً رعايت كنيد؛
6. بدانيد كه هر هفته، نامه اعمال شما به حضور امام زمان(عج) عرضه مي شود و مورد بررسي قرار مي گيرد؛
7. اكنون كه در دوران تحصيل علم هستيد، بيشترين توجه خود را به درس و موفقيت تحصيلي داشته باشيد؛
8. با مطالعه كتاب هايي كه درباره امام زمان(ع)، آگاهي و شناخت خود را در اين زمينه تعميق و گسترش بخشيد؛
9. براي اصلاح اوضاع فرهنگي دانشگاه، به تنهايي يا به كمك ديگر دانشجويان متدين و دلسوز و يا به كمك بعضي از تشكل هاي مذهبي دانشگاه، امر به معروف و نهي از منكر كنيد و بدين وسيله جلو بعضي اعمال خلاف را بگيريد. در اين راه نهراسيد و خجالت هم نكشيد؛زيرا خشنودي و رضايت امام زمان(ع)، در گسترش ارزش هاي ديني و اخلاقي و اجتناب از گناه و خلاف است.
نويسنده : كاظم مصطفايي
چرا امام زمان(عج) ظهور نمى كنند؟ ياران ايشان چه ويژگيهايى دارند؟
ياران امام سنگهاى زيرين انقلاب جهانى اند همان گونه پيامبر (ص) با همراهى مهاجرين و انصار رسالت خود را به انجام رساند و على (ع) با مجاهدت افسران رشيدش حماسه هاى بزرگ آفريد. حضرت مهدى (عج) نيز با همكارى مردان نمونه عدالت را به جهان باز خواهد آورد. و منابع دينى ما، بر جايگاه والاى آن جوانمردان اشارتها دارد. امامان (ع) همواره آرزومندى همراهى آن حضرت بودند و به اين موضوع متذكر شده اند.
«خدايا درود بفرست بر مولا و سرورم صاحب الزمان و مرا از ياران و پيروان و حاميان او قرار ده و از آنان كه در ركابش، شربت شهادت مى نوشند با شوق و رغبت بى هيچ گونه كراهت.»(1).
و در روايات عدد ياران مهدى (ع) سيصد و سيزده نفر ياد شده است.
امام صادق (ع) مى فرمايد: كأنى أنظر الى القائم على منبر الكوفة و حوله اصحابه ثلاث مائة و ثلاث عشر رجلاً على عدة اهل البدر گويا مى نگرم قائم را بر منبر كوفه و سيصد و سيزده نفر يارانش، كه پيرامونش گرد آمده اند، به شمار اهل بدر»،(2).
اين روايات بطور مستفيض از ائمه ما رسيده است در متون عامه نيز در عدد ياران مهدى شمار ياد شده آمده است.
براى آگاهى بيشتر در اين زمينه ر. ك:
1. بحارالانوار، جلد 52، ص 341.
2. منتخب الاثر فى الامام الثانى عشر، لطف الله صافى، ص 166
3. كمال الدين و تمام النعمه، ص 672.
4. الغيبة، نعمانى، ص 307.
البته در برخى از روايات ياران مهدى ده هزار نفر ياد شده و تا آنان گرد نيايند قيام صورت نمى گيرد.
در اين مورد ابى بصير از امام صادق (ع) نقل مى كند: لا يخرج القائم (ع) حتى يكون تكملة الحلقة. قلت: كم تكمله الحلقه. قال: عشرة الآف تا حلقه كامل نگردد قائم خروج نمى كند گفتم: كامل شدن حلقه به چند نفر است؟ فرمود: ده هزار نفر».
ناگفته نماند كه در روايات عدد ياران گاهى كمتر و در برخى فزونتر ياد شده است.
آنچه كه بنظر مى رسد 313 نفر از ياران عادى حضرت نيستند، بلكه احتمال مى رود اين گروه اندك فرماندهان و وزيران امام باشند كه در آغاز هسته هاى اصلى نيروها را بر عهده دارند. از اين گروه در روايت به نقباء و خواص و ذخر الله تعبير شده است،(3). و اين گروه از صنف و نژاد ويژه نيستند، بلكه از گروهها و نژادهاى گوناگون مى باشند. از اقاليم الارض و « من اقصى البلادند.،(4). و اينكه آيا تا حال اين عدد از ياران بوجود نيامده است. چنانكه قبلاً اشاره شد اولاً: كميّت عدد ياران در روايات مختلف است. ثانياً: اين ياران كه هسته اصلى نهضت را تشكيل مى دهند بعد از گزينش مختلف بوجود مى آيند. طالوت كه در روايات ياران مهدى به ياران او تشبيه شده اند در نبرد با جالوت لشكريانش را با تشنگى آزمود. عدّه اى نتوانستند از امتحان سربلند بيرون آيند. اما عدهاى با ايمان فكرى و بصيرت واقعى كه داشتند توانستند صبورانه اين آزمايش را تحمل كنند.
امتحان و گزينش براى ياران حضرت مهدى (ع) كمتر از آن امتحان نيست.
امام صادق (ع) مى فرمايد: «دوران غيبت قائم چنان به درازا خواهد كشيد، تا حق در خلوص خود رخ نمايد و ايمانهاى خالص از ناخالص، جدا شود، كسانى كه سرشت ناپاك داشته و ترس آن است كه به هنگام پيروزى دولت قائم، منافقانه خود را در صف مؤمنان جاى دهند، پيش قيام مهدى (ع) از آن جدا شوند.»،(5).
و به ميزان درجات ايمان و گذر از آزمونها منتظران متمايز مى شوند. باز امام صادق (ع) در اين مورد مىفرمايد: «در وقت ظهور، برخى ياران شب در بستر ناپديد مى شوند و فرداى آن در مكه اند. و گروهى، روز در آسمان ره مىسپارند. گفتم فدايت شوم كدام يك ايمانشان بيشتر است؟ فرمود: آن كه در آسمان حركت مى كند،(6).
بنابراين ياران آنحضرت داراى صفات و ويژگيهاى خاصى دارند كه بعد از گذر از آزمونهاى مختلف و امتحانهاى سخت به اين مراحل مى رسند. به چند مورد از اين ويژگيهاى ياران امام اشاره مى شود.
1. بصيرت و آگاهى: ياران امام مهدى (ع) در بصيرت و درايت سرآمدند در فتنه هايى كه زيركان در آن فرو مى مانند هوشيارانه راه جويند.
حتى اذا وافق القضاء انقطاع مدة البلاء حملوا بصائرهم على اسيافهم و دانوا لربّهم بامر واعظهم چون فرمان خدا آزمايش را به سر آورد، شمشيرها در راه حق آختند و بصيرتى را كه در كار دين داشتند آشكار كردند. طاعت پروردگارشان را پذيرفتند و فرمان واعظشان را شنيدند»،(7).
2. خداجوئى. توحيد و خداجوئى سرلوحه عقايد و خصال ياران مهدى است.
«مردانى كه گويا دلهايشان پاره هاى آهن است. غبار ترديد در ذات مقدس خداى، خاطرشان را نمى آلايد.»،(8).
و اوصاف ديگر مانند، عبادت و بندگى، حافظان حدود الله، شجاعت، ايثار و مواسات، فرمانبرى، كه ياران حضرت مهدى (ع) دارا خواهند بود.
313 نفر از ياران حضرت مهدى (ع) علّت تامه براى قيام آنحضرت نمى باشد بلكه سائر علل و شرايط را نيز بايد در ظهور امام منظور داشت، كه در كتب مربوط آمده است از جمله، اراده و خواست خداوند براى ظهور آن حضرت مى باشد.
براى آگاهى بيشتر در اين زمينه ر. ك: 1. عصر ظهور، على كورانى.
2. دادگستر جهان، ابراهيم امينى.
3. امامت و مهدويت، صافى گلپايگانى.
4. چشم به راه مهدى، جمعى از نويسندگان مجلّه حوزه.
پی نوشت
(1) (مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمى، ترجمه الهى قمشهاى، ص 988، انتشارات علمى)
(2) (كمالالدين و تمام النعمه، شيخ صدوق، جلد 2، ص 672، انتشارات جامعه مدرسين)
(3) (بحارالانوار، ج 53، ص 7)
(4) (همان)
(5) (كمال الدين، ص 356)
(6) (بحارالانوار، ج 52، ص 368)
(7) (نهج البلاغه، فيضالاسلام، خطبه 150)
(8) (بحارالانوار، ج 52، ص 308 نقل از كتاب چشم به راه مهدى، ص 372
می شناسمت .
می پرسند : می شناسی اش ؟
می گویم : خوب خوب !
شک می کنم . البته نه خوب خوب . ولی امیدوارم بهتر از دیگران .
می گویند : پس از او بگو !
می پرسم : از کجا شروع کنم ؟
می گویند : از هر کجا که می خواهی , از صفات ؛ اخلاق , ظاهرش .
می گویم : ظاهرش جوان و نیرومند ؛ رنگش گندم گون ؛ بلند پیشانی ؛ بینی کشیده و زیبا ؛ چشمان سیاه و درشت ؛ ابروانی پرپشت و برجسته ؛ شانه ای پهن ؛ موهای مجعد و خالی بر گونه … 1
می پرسند : اخلاقش ؟
می گویم : اخلاقش عین پدران بزرگوارش است , مایه آرامش , برکت , هدایت ؛ داناتر و با درایت تر از همه ؛ لباس خشن ، غذایش نان جو ،صبر پیشه با صلابت، عابدترین ، دلیرترین و جواد .
میپرسند : محل زندگیاش کجاست ؟
پاسخ میدهم : نشانی اش را به من نداده ،البته نمیشود گفت نداده، ولی خوب !
میگویند : خودت هم فهمیدی چه گفتی؟
میگویم : راستش فرموده است هر وقت کارم داشتید کجاها بیایید ، ولی محل زندگی فعلیاش را نمیدانم . اگر محل زندگی گذشته یا آیندهاش را بخواهید بلدم.
تعجب میکنند : آیندهاش را؟؟!
میگویم : بله قرار است بعدها درکوفه ساکن شود ؛ مثل پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین علیهالسلام .
میپرسند : حالا قرارتان کجاست ؟
جواب میدهم : خیلی جاها. مثلاً جمکران ، همین نزدیکی است ،البته گاهی خودش به بعضی از بامعرفت ها سرمیزند .
میپرسند : چه جور آدمی است ؟
میگویم : یک یا علی بگویی تا آخرش همراهت هست . تو او را فراموش میکنی ؛ او تو را فراموش نمیکند .
میپرسند : جوری حرف میزنی که انگار فامیل و خویشاوند هستید .
میگویم : بله نسبتی داریم.
میپرسند :چه نسبتی ؟
میگویم: مولایم هستند .
گفتوگو تمام میشود. از هم که جدا میشویم رو میکنم به شما که نمیدانم کجا هستی و میگویم : درست که گفتم آقا جان ؟
اگر چیزی اشتباه گفتم ، اگر لاف زدم شما ببخشید . آبروداری کردم ؛ آخر زشت است جلوی دیگران بگویم مولایم را خوب نمیشناسم .
علی مهر
1- فرهنگ مهدویت ؛ ص 248
به هر طرف نگری جلوه ی جمال خداست
ادب کنید که میلاد سید الشهداست
گرفته ختم رسل روی دست آینه ای
که در صحیفه ی او صورت خدا پیداست
میلاد نور بر همگان مبارک
امام حسین علیه السلام فرمودند:
من اَحبک نهاک و من اَبغضک اَغراک.
کسی که تو را دوست دارد، از تو انتقاد می کند و کسی که با تو دشمنی دارد، از تو تعریف و تمجید می کند
(بحار الانوار،ج75،ص128)
به گزارش روابط عمومی موسسه، هفدهمین نشست خانوادگی با حضور حجت الاسلام والمسلمین دکتر مهکام با موضوع عوامل گسست عاطفی بین زوجین مورخ 96/8/7 با شرکت 240 نفر از طلاب و همسرانشان در سالن اجتماعات موسسه آموزش عالی حوزوی معصومیه خواهران برگزار شد.
در ابتدا حجت الاسلام والمسلمین مهکام با استناد به روایت امام هادی علیه السلام گفت: امام می فرمایند: اَلْمِراءُ یُفْسِدُ الصَّداقَةَ الْقَدیمةَ وَیُحِلُّ الْعُقْدَةَ الْوَ ثیقَةَ وَ اَقَلُّ مافیهِ اَنْ تَـکونَ فیهِ الْمُغالَبَةُ وَ الْمُغالَبَةُ أمتَنُ اَسْبابِ الْقَطیعَةِ؛ مجادله کردن دوستی دیرین را از بین می برد و پیوند استوار را از هم می گسلد. کمترین چیزی که در مجادله هست چیره جویی است و چیره جویی، خود عامل اصلی قطع رابطه می باشد.در واقع بگو مگو زمانی اتفاق می افتد که هر دو طرف به دنبال به کرسی نشاندن حرف خویش هستند. هر دو طرف کوتاه نمی آیند و به گفته ی امام هادی(ع) چیره جویی و تلاش برای سلطه اتفاق می افتد.
وی در خصوص تصور افراد قبل از ازدواج از زندگی مشترک اظهار داشت: یک نکته که روانشناسان در مورد آن بحث می کنند این است که خوشبختی فقدان تعارض نیست بلکه توانایی سازگاری با آن است.
بعضی از افراد در ابتدای ازدواج در ذهن خود ایده آلی از ازدواج در ذهن خود می سازند و تصور می کنند اگر ازدواج کنند زندگی ایده آل این است که بین زن و شوهر هیچگونه بگو مگو و ناراحتی ای اتفاق نیفتد. باید گفت که این امر اتفاق نخواهد افتاد.
طبیعتا در زندگی دو آدمی که با دو جنس، تربیت، وراثت و فرهنگ متفاوت در کنار هم قرار گرفته اند تعارضاتی پیش خواهد آمد. در جاهایی حرفها، عقاید و باورهایشان یکی نخواهد بود. وجود اختلاف در سلایق هیچ ایرادی ندارد. مشکل زمانی رخ میدهد که ما نتوانیم سازگار شویم و با هم کنار بیائیم .پس خوشبختی این نیست ما اختلاف سلیقه نداشته باشیم خوشبختی این است که بتوانیم با وجود اختلاف سلیقه ها تلاش کنیم این اختلاف ها را به حد اقل برسانیم و یا راهکار هایی برای حل آنها پیدا کنیم و سازگاری و هم راهی بین زن و مرد اتفاق بیفتد.این نکته ای است که خیلی ها از آن غفلت می کنند و فکر می کنند دختر و پسر از همان ابتدای زندگی صد در صد باید مطابق هم باشند.این امر فقط درافراد معصوم اتفاق می افتد و نمونه بارز آن حضرت علی (ع) و حضرت زهرا(س) می باشد، البته محال نیست اما معمولا اتفاق نمی افتد.
حجت الاسلام والمسلمین مهکام در ادامه بیانات خود بحث اصلی این نشست را گسست عاطفی عنوان نمود و تصریح کرد: در واقع گسست عاطفی به این معنا هست که زوجین در کنار هم زندگی می کنند ولی هیچ گونه ارتباط کلامی، جسمی و عاطفی بین آنها وجود ندارد و افراد از” ما ” به “من” تبدیل می شوند. زن و مرد به سردی در کنار هم زندگی می کنند ولی هیچ گاه تقاضای جدایی قانونی نمی کنند. زن وشوهر معمولا در این گسست در چند سال اول زندگی، زندگی ِ خوبی دارند اما به ندرت در سال های بعد از نظر عاطفی دیگر با هم ارتباط خوبی نخواهند داشت. به صورت ظاهر از هم جدا نشده اند فقط در زیر یک سقف بدون روابط صمیمانه زندگی می کنند. مسائل زناشوئی، مشورت کردن در امور مهم زندگی بین آنها اتفاق نخواهد افتاد و نسبت به حضور هم تا حدودی سرد هستند. یعنی افراد وقتی امید به تغییررفتار در همسر را از دست می دهند و از جدایی رسمی و قانونی هم ناامید هستند این اتفاق بوجود می آید که معمولا از سال های پنجم و ششم زندگی آغاز می شود.
وی افزود :گسست عاطفی اینگونه نیست که لزوما دو نفر هیچ ارتباط عاطفی با یکدیگر نداشته باشند؛ در نوعی از آن با توجه به تغییر موقت، تغییر خلقی و روانی در افراد رخ می دهد، تا جایی که دیگر روابط زناشویی آنها حذف می شود و به عنوان دو هم خانه در کنار هم به سر می برند.
حجت الاسلام والمسلمین مهکام در ادامه سخنان خود به بیان مراحل گسست عاطفی پر داخت و افزود: 4 مرحله در این مرحله از زندگی زناشویی وجود دارد. مرحله اول، مرحله سرزنش است. به این معنا که یکی از طرفین در تمام طول زندگی در ذهن خود تمام مشکلات را به گردن دیگری می اندازد و فکر می کندباید طرف مقابل را سر زنش نماید.این امر شاید چند ماهی به طول بینجامد.
مرحله دوم غم و اندوه در درون طرف مقابل آغاز می شود و آن مرحله ی سوگواری می باشد به هر اظهار نظری واکنش تند نشان می دهد و به شدت در افکار و احساسات خود غوطه ور می شود در این مرحله طلایه های گسست عاطفی آغاز می شود.
مرحله سوم خشم است. پرخاشگری های شدید و بحران ها شروع می شود. ممکن است مرد نسبت به تمام زن ها و حتی زن به همه ی مرد ها حس خشم داشته باشد. شروع کننده، خود را محق می داند که عصبانی شود و همسرش باید تاوان عصبانیتش رادهد و آزار و اذیت شود.حتی گاهی بی دلیل نسبت به فرزندان خود حساس می شود و به آنها پرخاش می کند. با این حال در پشت این چهره ترس های بسیاری نهفته است؛ چگونه می توانم تنها زندگی کنم؟ توانایی گذران زندگی را دارم؟ می توانم از خود حمایت کنم؟
مرحله ی چهارم مرحله ی تنهایی است. در این مرحله این فرد سرزنش ها را انجام داده سوگواری و پرخاشگری نموده و هیچکدام به نتیجه نرسیده است در نتیجه آرام آرام در لاک تنهایی خود می خزد و احساس می کند هیچ فایده ای ندارد و نیازی به همسر ندارد. اینکه طرف مقابل برایش اهمیت داشته باشد وجود ندارد.
وی عواقب گسست عاطفی را بروز اضطراب و وسواس دانست و اظهار داشت: در این گسست مرد و زن سعی می کنند به خود اطمینان پیدا کنند یا تصمیم نهایی را بگیرند. آنها در این مرحله خودشان را بازسازی می کنند و تصورشان از خود نسبت به مرحله اول خیلی بهتر می شود و فکر می کنند که تنهایی برای او بهتر است.
در این نشست حجت الاسلام والمسلمین دکتر مهکام شاخه های گسست عاطفی را فرار از خانه (دیر آمدن ها و زود خارج شدن ها از منزل)، شاکی نشدن و نداشتن واکنش نسبت به خطاهای طرف مقابل، قرار با دوستان (افزایش روابط بیرون از منزل به طور محسوس)، ایجاد فاصله ی عاطفی و رفتاری، اولویت دادن به فرزند در مقابل خواسته های طرفین، تمرکز بر روی نقاط ضعف، بی اهمیت شدن فکر و قضاوت طرف مقابل، بی اعتمادی به یکدیگر، روی آوردن به اینتر نت، ماهواره و روی خط سکوت ماندن عنوان نمود.
وی یکی از عوامل ایجاد گسست عاطفی را ازدواج دیر هنگام دانست وگفت: افرادی که بالای سن 24سال اقدام به ازدواج می کنند به دلیل بالا رفتن ایده آل گرایی معمولا بهانه گیر می شوند و زودتر دچار گسست عاطفی می شوند. دخالتهای بی مورد دیگران در زندگی مشترک، بیکاری و یا از دست دادن موقعیت شغلی، به خطر افتادن وضعیت اقتصادی و ضعف مهارت های ارتباطی کلامی و غیر کلامی در بین همسران از دیگر عوامل ایجاد گسست است.
دکتر مهکام با تا کید بر آموختن راهکار های پیشگیری ازگسست عاطفی گفت: طرفین برای حفظ کانون خانواده باید نکاتی را مد نظر بگیرند. نگاه علمی خود را تقویت کنند نه نگاه احساسی را، اگر ازدواج کرده اند به طور مدام آموزه های نحوه ی رفتار شخصی و اجتماعیِ همسر و بچه داری و شیوه ی زندگی را یاد بگیرند، راه های صحیح اصلاح رفتار نادرست و جلو گیری از تکرار آن هارا بیاموزند؛ نه اینکه اولین راهی را که به نظرشان میرسد اجرا نمایند. از هر مساله ی جزئی و کوچکی شکوه نکنند. با شناخت کافی اَهَم و مهم کند و ویژگی های واقعا بَد و مسائل اساسا مهم را مد نظر بگیرند احترام طرف مقابل را حفظ کنند. بی احترامی و توهین مقدمه دلخوری و ورود به حیطه لطمات عاطفی است. به تفاوت سلیقه فکر و نگاه یکدیگر احترام بگذارند و دیگری را درون خود تمسخر نکنند. اگر با تغییر دکور یا رنگ یا .. موافق نیستند اما همسرانشان آن را دوست دارند؛ در صورتی که مشکل حادی پیش نمی آید انتخاب و سلیقه اش را بپذیرند.
برای داشتن زمان های مکالمه ی دو نفره برنامه ریزی کنند و نگذارند دلخوری ها باعث حذف مکالمه دونفره شود. در حین بیان ناراحتی های خود از مجادله و بلند کردن صدایشان پرهیز کنند.خواسته ها و انتظاراتشان را واضح بیان کنند. هرگفته جا و هرسخن مکانی دارد.
آنچه برای خود نمی پسندند برا ی دیگران هم نپسندند. اگر نمی خواهند همسر با عصبانیت جوابشان را بدهند آنها هم چنین نباشند. اگر به خانواده ی خود عشق می ورزند خانواده ی او را نیز دوست داشته باشند. از خودشان هم (نه از طرف مقابل) به شکلی منطقی و منصفانه حساب کشی کنند. قدم به قدم اشتباهات مشکلات رفتاری وگفتاری خود را صحیح رفع کند. از تکرار اشکالات و اشتباهات پرهیز کند. ویژگی های بد و خوب خود و طرف مقابل را باهم سبک سنگین کنند و اینکه نحوه ی مهار عصبانیت و مدیریت خشم را بیاموزند. مشکلات اساسی را به حال خود رها نکنند.(مشکلات را فوری حل کنند و اشتباه نکنند)
حجت الاسلام والمسلمین دکتر مهکام در پایان سخنان خود با بیان راه کار های برطرف کردن گسستگی های عاطفی اظهار داشت: در این مرحله دست از تغییر طرف مقابل بردارید. ضعف های طرف مقابل را بپذیرید و با آن ها کناربیایید. سعی کنید مشکلات را با گفتگو حل کنید. نیاز های عاطفی خود را ابراز کنید و فرد مقابل را در برطرف کردن نیاز های خود راهنمایی کنید. به نیاز های عاطفی طرف مقابل توجه نموده و آنها را شناسایی نموده و در تامین آنها کوشا باشید و اینکه سعی کنید خود را در کنار همسرتان ببینید نه در مقابل آنها.
شایان ذکر است این نشست با پاسخگویی به سوالات حضار و صرف شام پایان یافت.
دشمنی یهود با اسلام به قبل از دوران اسلام و به روحیهی مادیگرا و قدرتطلب آنها بازمیگردد که سبب شد در دین مسیحیت تحریف ایجاد کنند و به قتل پیامبران الهی اقدام کنند. مهمترین وجوه دشمنی یهود با اسلام به این قرار است: 1⃣ با توجه به شناخت یهود از اسلام، اساساً جایگیری آنها در مدینه برای محافظت از قدس در مقابل اسلام بود؛ درحالیکه اگر آنها قصد ایمان آوردن به پیامبر (ص) را داشتند، باید در مکه ساکن میشدند. 2⃣ یهود تلاش کرد تا پیامبر (ص) متولد نشود؛ لذا به قتل اجداد و پدر ایشان و سپس خود آن حضرت همت گمارد تا آنجا که عبدالمطّلب مجبور شد برای حفظ جان پیامبر (ص)، او را به دایهای بیرون از مکه بسپارد. 3⃣ بعد از مهاجرت پیامبر (ص) به مدینه، یهود با آن حضرت همکاری نکرد و ایشان برای جلوگیری از کارشکنی یهود، با آنها پیمان سختی بست که تخلف آن با شمشیر جواب داده میشد. 4⃣ در جنگهای پیامبر (ص) با کفار بهویژه جنگ احد و احزاب، یهود به کفار کمک کردند. 5⃣ یهود مدینه از هیچ تلاشی برای مقابله روانی و فرهنگی با اسلام پرهیز نکرد؛ مانند تمسخر و تضعیف روحیه مسلمانان و موضوع تغییر قبله. 6⃣ هر سه قبیله مدینه که با پیامبر (ص) پیمان بسته بودند، پیمانشکنی کردند و آن حضرت بهشدت، عهدشکنی آنها را پاسخ داده و از مدینه اخراجشان کرد. 7⃣ مهمتر از همه این موارد، آیه شریفه قرآن، کاملترین سخن است:
لتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الْيَهُودَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ (مائده/82)؛ یهود و مشرکان را شدیدترین و دشمنترين مردم نسبت به کسانی که ايمان آوردهاند، میيابی.
اینکه یهودیان بهدنبال ترور خاندان نبوت صلوات الله علیهم اجمعین از جمله امام حسین علیهالسلام بودهاند را میتوان از این حدیث شریف نبوی که در دوران خردسالی حسنین علیهماالسلام ایراد شده است فهمید: من از مکر هود نسبت به فرزندانم حسن و حسین بیمناکم. فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیهالسلام،( ص32 و بحارالانوار، ج43، ص313 )
در یکی از زیارت مطلقه امام حسین علیهالسلام با سند معتبر چنین میخوانیم: « و اَشْهَدُ اَنَّ الَّذینَ سَفَکُوا دَمَکَ، وَ اسْتَحَلُّوا حُرْمَتَکَ، مَلْعُونُونَ مُعَذَّبُونَ عَلى لِسانِ داوُدَ وَ عیسَى بْنِ مَرْیَمَ، ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ». (کامل الزیارات، باب 79، صفحه 208، حدیث 6) و گواهى میدهم که حقّاً آنان که خونت را ریختند و حرمت تو را از بین بردند ملعونند و معذّب هستند بر زبان داوود و عیسى بن مریم و این بخاطر آن گناهى است که کردند و مردمى تجاوزکار بودند. اکنون سؤال اینجاست که چه کسانی توسط حضرت داوود و عیسی بن مریم سلاماللهعلیهما لعنت شدهاند؟ پاسخ این سؤال نه به کنایه، بلکه صراحتاً در آیه شریفه 78 سوره مبارکه مائده آمده است: « لعِنَ الَّذِینَ کفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیمَ ذَلِک بِمَا عَصَوْا وَ کانُواْ یعْتَدُونَ». کافران از بنیاسرائیل به زبان داود و عیسی بن مریم لعنت شدند، لعنت شدنشان بدین سبب بود که [از فرمان های خدا و پیامبران] سرپیچی کردند، و همواره [از حدود الهی] تجاوز داشتند.
در زیارت شریف عاشورا دعا میکنیم: «اللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ… » سؤال این است که اولین کسانی که در حق پیامبر و خاندانش ظلم روا داشتند چه کسانی هستند؟ پاسخ این پرسش در آیه شریفه 41 سوره مبارکه بقره که خطاب به یهودیان عصر پیامبر نازل شده، داده شده است: وآمِنُواْ بِمَا أَنزَلْتُ مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَکمْ وَلاَ تَکُونُواْ أَوَّلَ کافِرٍ بِهِ وَلاَ تَشْتَرُواْ بِآیاتِی ثَمَنًا قَلِیلاً وَإِیای فَاتَّقُونِ. بدیهی است که بدترین ظلم در حق پیامبرصلی الله علیه وآله و سلم کفر ورزیدن به نبوت ایشان و کتاب آسمانی ایشان است و این یعنی اینکه مصداق اول ظالم یهودیان هستند.
در زیارت عاشورا میخوانیم: « اللَّهُمَّ اِنَّ هذا یَوْمٌ تَبَرَّکَتْ بِهِ بَنُو اُمَیَّةَ وَ ابْنُ آکِلَةِ الْاَکْبادِ اللَّعینُ ابْنُ اللَّعینِ عَلى لِسانِکَ وَ لِسانِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ… » سؤال این است: چه کسانی توسط خداوند متعال لعنت شدهاند؟ پاسخ این سؤال را در آیات دوازدهگانه زیر که همگی دربارهی بنیاسرائیل و یهود نازل شدهاند مییابیم:
1. « فبِمَا نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَى خَائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (مائده/13)
پس آنان را به علت پیمان شکنی [از رحمت خود] راندیم، و دل هایشان را [از پذیرش حق] سخت [و غیر قابل انعطاف] قرار دادیم [تاجایی که] پیوسته سخنان [حق] را از جایگاه های حقیقی اش [برای گمراه ماندنِ مردم] تغییر می دهند، و بخشی از آنچه [از معارف تورات] را که به وسیلۀ آن پند داده شدند به فراموشی سپرده [و نادیده گرفتند]، و همواره از کارهای خائنانۀ آنان جز اندکی از ایشان [که وفادار به پیمان خدایند] آگاه می شوی، پس [تا آمدن حکم جهاد] از آنان بگذر! و [از مجازاتشان] چشم پوشی کن؛ زیرا خداوند نیکوکاران را دوست دارد.
2. «مِنَ الَّذِينَ هَادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَيَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَاسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَرَاعِنَا لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَطَعْنًا فِي الدِّينِ وَلَوْ أَنَّهُمْ قَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاسْمَعْ وَانْظُرْنَا لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ وَأَقْوَمَ وَلَكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلاً» (نساء/46)
برخی از یهودیان، حقایق [کتاب آسمانی تورات] را [با تفسیرهای نادرست] از معانی [اصلی ]اش تغییر می دهند، و [به پیامبر] می گویند: [دعوتت را] شنیدیم، ولی [در باطن می گویند:] نافرمانی می کنیم. [و خطاب می کنند: سخن ما را] بشنو، که [ای کاش] نشنوی! و [می گویند:] «راعِنا». [یعنی: ما را رعایت کن.] اما با پیچ وخم دادنِ زبان [قصد می کنند معنای آن را جهت توهین به پیامبر] و طعنه زدن به دین [تغییر دهند]، اگر اینان [به جای توهین و تحریف و بازیگری] می گفتند: [دعوتت را به گوشِ قبول] شنیدیم و پایبند به اطاعت شدیم، و [سخنانمان را] بشنو و مهلتمان ده. برای آنان بهتر و [راهی] استوارتر بود، ولی خداوند به سبب کفرشان لعنتشان کرده، و جز عده ای اندک مؤمن نمی شوند.
3. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَى أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً »(نساء/47)
4. ای اهل کتاب! به آنچه [بر پیامبر] نازل کرده ایم که گواهی دهنده [حقانیت تورات و انجیلِ] همراه شماست ایمان آورید، پیش از آن که چهره هایی را [از صورت واقعی انسانی و انسانیت] محو کنیم، و [به کیفر تکبّر در برابر قرآن و پیامبر] به [تاریکی باطن و گمراهی غیر قابل جبران] پیشین آنان بازگردانیم، یا چنان که اصحاب سَبت [روز شنبه] را لعنت کردیم لعنتشان کنیم؛ فرمان [و خواست] خداوند همواره شدنی است
5. «ألَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا مِنَ الْكِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هَؤُلَاءِ أَهْدَى مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلاً أُولَئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَمَنْ يَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِيراً »(نساء/52و51)
6. قلْ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذَلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَغَضِبَ عَلَيْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِيرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولَئِكَ شَرٌّ مَكَانًا وَأَضَلُّ عَنْ سَوَاءِ السَّبِيلِ» (مائده/60)
7. «وقَالُوا قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَقَلِيلاً مَا يُؤْمِنُونَ» (بقره/88)
8. «أولَئِكَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ» (آل عمران/87)
9. «إنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ» (بقره/159)
10. «إنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ »(بقره/161)
11. « والَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولَئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ» (رعد/25)
12. «وقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ »(مائده/64 )
13. « ولَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَكَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكَافِرِينَ»(بقره/89)
و سؤال دیگر این است که چه کسانی توسط نبی خدا لعنت شدهاند؟
پاسخ این سؤال را نیز در آیه 78 سوره مبارکه مائده مییابیم: « لعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ».
خاندان بنیامیه یهودی تبارند. این مطلب را از آیه شریفه 60 سوره مبارکه اسراء و حدیث شریف امام صادق علیهالسلام که توضیح آن در ادامه میآید، بیان میکنیم؛
از جمله حقایق تلخی که در طول تاریخ بر آن سرپوش نهاده شده است و تقریباً در کتب تفسیر و تاریخ اثر چندانی از آن دیده نمیشود نقش یهودیان در غصب خلافت امیرالمؤمنین صلوتاللهعلیه و ماجرای سقیفه است.
البته تعداد اندکی از اساتید محترم و دانشمندان به این مقوله پرداختهاند اما در تحلیلهای ایشان بیشتر گمانهزنیها و مؤیدات تاریخی دیده میشود.
مهمترین دلیل و سند ما در اثبات این امر آیه 60 سوره مبارکه اسراء میباشد:
وَ إِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي القُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلاَّ طُغْيَانًا كَبِيرًا.
به تو گفتیم: یقیناً پروردگارت [از هر جهت] به مردم احاطۀ [کامل] دارد، و آن خوابی را که به تو نشان دادیم، و نیز درختِ نفرین شدۀ در قرآن را [که بنیامیه و دیگر طاغیانند،] جز آزمایشی [بزرگ] برای مردم قرار ندادیم، و ما آنان را [از فرجام شرک و کفر] میترسانیم، ولی بر آنان جز طغیانی بزرگ نمیافزاید.
شأن نزول این آیه براساس منابع تاریخی شیعه و سنی (خطیب بغدادی، ترمذی، ابن جریر، طبری، بیهقی، ابن مردویه و مرحوم ثقةالاسلام کلینی صاحب کتاب شریف کافی) مربوط است به رؤیای معروف پیامبر که ایشان در خواب مشاهده فرمودند که بوزینگان بر منبر مبارکشان نشستهاند.
از آنجا که منبر در آن دوران صرفاً مکانی برای جلوس پیامبر و جانشینان ایشان بوده است؛ دیدن این خواب به معنای هشداری جدی در خصوص در معرض خطر قرار گرفتن خلافت و جانشینی پیامبر صلیاللهعلیهوآله است. پر واضح است که پیامبر بعد از دیدن چنین خواب تلخی شدیداً نگران آینده اسلام و اهلبیت علیهمالسلام شدهاند.
در پی این واقعه آیه 60 سوره مبارکه اسراء نازل شد که در این آیه خداوند متعال میفرماید این رؤیا را به تو نشان ندادیم مگر به دو هدف:
1. آزمایش مردم
یعنی اینکه بعد از نقل این هشدار جدی و تکاندهنده برای عموم مردم آیا عموم مسلمانان نسبت به ایجاد انحراف در قضیه خلافت امیرالمؤمنین علیهالسلام عکسالعمل مناسبی نشان میدهند یا نه؟
2. اینکه چهره واقعی همان قبیلهای که در قرآن لعنت شده است را به تو نشان دهیم. (یکی از معانی شجره، قبیله و خاندان میباشد).
حال سؤال مهم اینجاست: این کدام قبیله است که در قرآن مورد لعن قرار گرفته است؟
فهمیدن جواب این سؤال کار سختی نیست زیرا قرآن 604 صفحه بیشتر ندارد و با یک شمارش ساده میتوان به این حقیقت پی برد که این قوم بنیاسرائیل است که در قرآن حدود 9 بار مورد لعن قرار گرفته است (از جمله آیه 60 و 78 سوره مبارکه مائده) پس به وضوح مشخص است که خداوند متعال در آیه 60 سوره مبارکه اسراء نسبت به خطر جدی اسرائیلیهای آن زمان در امر غصب خلافت امیرالمؤمنین هشدار میدهد.
شاید این حدیث شریف از امام صادق علیهالسلام را بارها شنیده باشید که در جواب فردی که از معنای"الشجرة الملعونة في القرآن"از ایشان سؤال نمود؛ فرمودند:«منظور بنی امیه است» (تفسیر نور، تفسیر تبیان، تفسیر لاهیجی)
حال به نظر شما از کنار هم قرار دادن این احادیث و آیه 60 سوره اسراء به چه نتیجهای میرسیم؟
تردیدی نیست که تنها قوم بنیاسرائیل در قرآن بارها لعنت شدهاند و همچنین در صحت حدیث مذکور هم تردیدی وجود ندارد پس به نظر میرسد قبیلهی بنیامیه از نسل بنیاسرائیل هستند و هیچگونه نسبت خویشاوندی با بنیهاشم ندارند. روایت مهمی که خویشاوند نبودن بنیامیه و بنیهاشم را تأیید میکند در جلد 31 بحارالانوار صفحه 458 آمده است.
در این روایت ذکر شده است که امیه فرزند عبد شمس نبوده بلکه غلامی رومی بود که بعدها بهعلت زیرکی با عنوان فرزندخوانده موفق به نفوذ در قبیله قریش شد و با توجه به اینکه در آن زمان فرزندخوانده هم مانند سایر فرزندان بوده است در طول تاریخ، بنیامیه به عنوان برادران بنیهاشم معروف شدند. مانند کودکی که از پرورشگاه توسط خانوادهای دریافت شود و به فرزندی پذیرفته گردد، گرچه که این فرزند نسبت خونی با خانواده جدید ندارد اما از تمام شرایط یک فرزند واقعی برخوردادر میگردد.1
همچنین به کار بردن عبارت «اللّصیق» برای خاندان بنیامیه توسط امام علی علیهالسلام در نامه 17 نهجالبلاغه خطاب به معاویه، مؤیدی دیگر بر این مطلب است که بنیامیه هیچ نسبت خونی با بنیهاشم نداشته و اصالتاً رومی و اسرائیلیتبار هستند: «و اَمّا قَوْلُک اِنّا بَنُوعَبْدِ مَناف، فَکذلِک نَحْنُ، وَلکنْ لَیسَ اُمَیةُ کهَاشِم، وَ لا حَرْبٌ کعَبْدِ الْمُطَّلِبِ، وَ لا اَبُوسُفْیانَ کاَبى طالِب، وَ لاَ الْمُهاجِرُ کالطَّلیقِ، وَ لاَ الصَّریحُ کاللَّصیقِ، وَ لاَ الْمُحِقُّ کالْمُبْطِلِ، وَ لاَ الْمُؤْمِنُ کالْمُدْغِلِ. وَ لَبِئْسَ الْخَلَفُ خَلَفٌ یتْبَعُ سَلَفاً هَوى فى نارِ جَهَنَّمَ! » و [ای معاویه] اینکه گفتى: «ما از فرزندان عبدمنافیم» آرى ما هم چنین هستیم، ولى با این فرق که نه امیه مثل هاشم است، نه حرب همچون عبدالمطّلب، و نه ابوسفیان مانند ابوطالب، و نه مهاجر الى اللّه چون اسیر آزاد شده، و نه فرزند اصل و نسب دار چون فرزند منسوب به پدر، و نه اهل حق مانند اهل باطل، و نه مؤمن چون مفسد. و چه بازماندگان بدى هستند آنان که تابع گذشتگان جهنّمى خود مىباشند!
منبع:محمد ابراهیمنیا، مقاله سقیفه و بنی اسرائیل، سایت اندیشکده مطالعات
بسم الله الرحمن الرحیم
به گزارش معاونت تهذیب و فرهنگی مؤسسه آموزش عالی حوزوی معصومیه خواهران، نشست مبلغان ویژه اعزام دههی اول محرم الحرام با حضور استاد ارجمند؛ سرکار خانم مؤمنی زیدعزها به همت این معاونت، در تاریخ 29/6/96 در سالن علامه طباطبائی مؤسسه برگزار گردید.
در این نشست که با حضور مبلغات اعزامی از مؤسسه و جمعی از طلاب برگزار شد، ابتدا سرکار خانم مؤمنی زیدعزها از بایدها و نبایدهای تبلیغ و زمان مناسب انجام وظیفهی مقدس تبلیغ برای هر طلبه مطالب ارزشمندی بیان کردند و در ادامه به وظایف مبلغین در عرصهی تبلیغ و چگونگی برخورد با مشکلات و پیامدهای تبلیغ مطالبی را ایراد نمودند و گفتند؛ که تبلیغ چهره به چهره بسیار مهم است. در هر مکانی از هر جایی با هرکسی باید تبلیغ کرد. حتی کودکی را می بینید در مورد اسمش بپرسید و معنایش را بگویید و با او رفیق شوید. لازم نیست که حتماً عالم دهر باشیم تا تبلیغ را شروع کنیم بلکه هر آنچه را آموختیم، مردم به آن نیاز دارند و همان را به مردم آموزش دهیم.
همچنین بیان داشتند که یک طلبه حداقل باید تاریخ اسلام را بخواند چرا که بسیاری از شبهات با تاریخ پاسخ داده میشود و ضعف بزرگی است که طلبه تاریخ را نداند و همینطور است تفسیر قرآن، حداقل روزی یک ربع تفسیر بخوانید.
ایشان در ادامه به نکاتی پیرامون آتش به اختیار بودن و حکم مقام معظم رهبری مدظله العالی در این خصوص و تبیین آن پرداختند و گفتند؛ آتش به اختیار در مقابل آتش به دستور است یعنی در جایی که فرمانده به سربازانش اطمینان دارد به آنان آتش به اختیار میدهد.این اطمینان را رهبر عزیز به شما جوانان دارند پس بروید و کار کنید در جامعه.
در پایان نشست، پک ویژهی اعزام دههی اول محرم الحرام 96 شامل؛ سوگنامهی عاشورا، راز محبوبیت و جاودانگی امام حسین علیه السلام ، شوری در عاشورا، بهزیستن با آداب اسلامی،ویژگیها و فواید صلوات و ره توشهی محرم 96 جمعاً شامل 6 جلد کتاب به همت معاونت تهذیب و فرهنگی و همکاری ستاد اقامهی نماز تهیه، و به مبلغین اهداء شد.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه آموزش عالی حوزوی معصومیه(خواهران)، نمایشگاه دستاوردهای پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه های علمیه، روز شنبه 20/9/95 توسط حجت الاسلام و المسلمین اعرافی رئیس حوزه های علمیه سراسر کشور، با حضور حجت الاسلام والمسلمین احمد واعظی، رئیس دفتر تبلیغات اسلامی و حجت الاسلام و المسلمین عشرتی، رئیس موسسه آموزش عالی حوزوی معصومیه خواهران و جمعی از مسولین دفتر تبلیغات اسلامی، فرهیختگان و پژوهشگران مدعو در سالن همایش های دفترتبلیغات اسلامی افتتاح شد.
در ابتدای این مراسم حجت الاسلام والمسلمین اعرافی و هیئت همراه به اتفاق جمعی از مسئولان و فرهیختگان و اندیشمندان حوزوی، از غرفه های مختلف نمایشگاه که حاصل دستاوردهای پژوهشی بخش های زیر مجموعه دفتر تبلیغات اسلامی بود، بازدید کردند.
ایشان در ادامه از غرفه موسسه آموزش عالی حوزوی معصومیه خواهران بازدید کرده و ضمن بررسی دستاوردهای پژوهشی این موسسه، با توضیحاتی که توسط حجت الاسلام والمسلمین عشرتی رییس موسسه آموزش عالی حورزوی معصومیه خواهران ارائه گرید، در جریان توجه ویژه ی مسئولین موسسه نسبت به زمینه سازی مناسب جهت حضور بانوان محقق طلبه در عرصه های علمی با رویکرد طلبگی قرار گرفتند.
مراسم رونمایی از نشان مؤسسه آموزش عالی حوزوی معصومیه خواهران با حضور حجت الاسلام و المسلمین عشرتی رئیس مؤسسه و جناب آقای بهرام پور مفسر قرآن کریم، معاونان، مدیران گروه ها، کارکنان و طلاب؛ در سالن اجتماعات مؤسسه برگزار شد.
در ابتدا حجت الاسلام والمسلمین عشرتی ضمن تبریک فرا رسیدن ربیع الاول در خصوص معرفی آرم مؤسسه گفت: امروزه نشان ها را به گونه ای ارائه می دهند که در عین سادگی، گویا باشد. ایشان با اشاره به دیگر شاخص های طراحی نشان مؤسسه از جمله حوزوی و آموزشی بودن ، درج نشدن آیات و یا نامی متبرک را به لحاظ حفظ حرمت آنها ذکر نمودند.
وی افزود: در آینده نزدیک در تمام برنامه های فرهنگی، پژوهشی و آموزشی ارائه شده از طرف مؤسسه، شاهد درج آرم موسسه خواهیم بود. سپس حجت الاسلام والمسلمین عشرتی از همه عزیزانی که درتثبیت این نشان همکاری داشتند تشکر کردند.
رئیس موسسه آموزش عالی حوزوی معصومیه در پایان بر حضور و تلاش مجدانه طلبه ها در ارتقاء سطح علمی، پژوهشی و فرهنگی اشاره کردند و نسبت به بهره مندی از برنامه های تدوین شده در رشد آنان تاکید کردند.
دومین نشست «اخلاق در قرآن» با سخنرانی مفسر قرآن جناب آقای بهرام پور در سالن اجتماعات موسسه معصومیه خواهران برگزار شد.
جناب آقای بهرام پور با اشاره به سخنان نشست قبل و اینکه «سه ظلمت سر راه انسان است.» گفت: «این سه ظلمت عبارتند از : اول: ظلمت اظلم ؛ که در آن وظیفه خروج از ظلمت با خود انسان است. دوم: ظلمتهای سیئات؛ خروج از این ظلمات هم با راهنمایی ها و هدایتهای انبیاء، توسط خود انسان ها صورت می پذیرد و سوم: ظلمت های ناشناخته؛ خدا می فرماید: اگر انسان سیئات را ازخود دور کرد، امکان شناخت این ظلمات ناشناخته را من خودم به قلبش می فرستم تا از این ظلمات ناشناخته خارج شود.»
وی در قبال وظیفه طلاب در هدایت جامعه تصریح کرد: «طبق قرآن و عبارت «هدی للناس» در آن، حوزههای علمیه و طلاب ملزمند تا مباحث سخت را برای مردم آسان کنند.»
مفسر قرآن آقای بهرامپور با طرح این پرسش که آیا اعمال انسان نزد خداوند زائل خواهد شد، در قالب یک مثال گفت: «هرکس یک نقطه ضعف دارد. شیطان شش هزار سال عبادت کرد. اما نقطه ضعف او غرور بود. شیطان از خدا بعد از رانده شدن مطالبه مزدِ عبادت های قبلی اش را کرد و خداوند فرمود: بگو چه می خواهی… معلوم می شود که خدا قبول داشت که او عبادات مقبوله ای داشته است.»
آقای بهرامپور افزود: «اگر رُزِقَ مورد وعده خدا روزی ما شد، این رِزق مثل چک تضمینی است که قطعا نقد خواهد شد. از خدا باید بخواهید اعمالتان را رُزِقنا حساب کند. این یعنی چک تضمینی و نه کاغذ پاره. اگر اعمال نیک انجام دادی، یعنی رُزِقَ شدی. بهشتیان می گویند رُزِقنا مِن قَبل؛ یعنی از همان قبل روزی ما شده بود.»
وی در ادامه با بیان عبارت «اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات» در تبیین اخراج از نور به واسطه طاغوت گفت: «طاغوت وقتی بخواهد کسی را تربیت کند، اول نورها را از او می زداید و سپس او را به انحراف می کشاند…»
آقای بهرامپور با تأکید بر اینکه عالم محضر خدا و نگاه گاه اوست… ، طلاب را مورد خطاب قرار داد و گفت: «در دل بچهها تان نور و نورانیت بکارید. مثلا به کودک پول به بدهید تا به فقیر دهد و رحم علی گونه را در او زنده کنید.» وی افزود: «خواهران من! آنچه در پیشگاه الهی ما را رشد میدهد قبل از همه اخلاص است. چون شما طلاب مبلغان دین می شوید، لذا میدان ندهید به این فکر که من برترم.»
استاد بهرامپور همچنین برخی از مصادیق ورود نورانیت به زندگی طلاب چون احترام به دیگران، کسب اجازه از معصومین و حضرت معصومه در نقل تفسیر برای مردم، بی تفاوتی به تعاریف دیگران، محور قرار دادن قرآن و غیره را بر شمرد و در دعای پایانی خود عنوان کرد: «خدایا تو که بندگانت را هدایت میکنی، از طریق ما این کار را انجام بده….