لحظه های تحویل
لحظاتی مانده است تا غروب این سال
تا طلوع تحویل یا طلوع یک سال
سال ها در گذرند
لحظه ها در گذرند، رهگذران در سفرند
لحظه هامان به غروب خورشید، و طلوعی زیبا…
قاصدک می آید، می نشیند لب حوض
حوض را مژده ای از رحمت باران دارد
شاپرک در پرواز، شادمان با صد ناز
ابرها می گریند، و از آن گریه خمیده است کمان رنگین
زیر این سقف کبود
هر درختی ز شکوفک هایش، به چراغانی خود می نازد
شبنمی از باران، آب پاشیده رخ گلشن را
غنچه بیدار شد از خواب زمستان و شکفت
بلبلان را به طلوع گل ها، مژده باران شده است
و چمن، سفره خویش برآویخته است
هفت سین می خواهد:
سبزه ای در راه است
خوشه گندم هم، سمنو آورده
و درخت سنجد، به خودش می بالد
تا سر سفره عید، هدیه ای بگذارد
کودکان عیدی خویش، سکه ها را به درون می آرند
و به شادی انگور، سرکه می چرخاند…
سفره کم سین دارد
و غم از این دارد
بوته سیر، سر از خاک برون می آرد
خنده بر لب دارد
هفتمین سین، به سلامت باشید…
لحظه ها در تحویل
دستها رو به خدا، در فضا عطر دعا پیچیده است
ای خدا عید ما را برسان
عید ما روز ظهور مولاست
که شود حال بشر،احسن حال
مهدیه سادات محمودی-طلبه پایه چهارم