سيدمهدي شجاعي
اي خداي محمد!
تو گفتي که گنهکاران، با شفاعت و استغفار رسول، آمرزيده ميشوند. ما عقبماندگان از عصر ظهور پيامبر، چه کنيم اگر مصطفاي جاودانه تاريخ، برايمان دست استغفار برنياورد؟!
اي خداي علي!
اگر خلق عالم، علي را ميشناختند، دوستش ميداشتند و اگر خلق عالم، علي را دوست ميداشتند، جهنم آفريده نميشد. حضورمان را در بهشت عشق علي جاودان بدار.
اي خداي فاطمه!
اگر دست آرمان زنان، به گرد گامهاي زهرا ميرسيد، جهان گلستان ميشد. جهان را گلستان کن!
اي خداي مجتبي!
روح ما را به حلم، زيباترين فضيلت انسان بياراي تا چشمهاي از تشيع مجتبوي در ما ظهور کند.
اي خداي حسين!
ائمه معصوم، ابواب رحمتاند و کشتي نجات. ما را از بازترين باب و سريعترين کشتي نجات، محروم مساز.
اي خداي سجاد!
چه بزرگي تو که با وجود سجاد، ديگران را نيز بنده ميشماري، عبادتشان را به حساب ميآري و بر سرشان سايه خدايي ميگستري.
اي خداي باقر!
علم نيست آنچه در نزد مردمان است. علم، آن است که مظهرش، باقرالعلوم است. ما را سنگريزهاي از سلسله جبال علوم باقري عنايت کن!
اي خداي صادق!
ما را چنان تفقهي در دين عنايت کن که سره از ناسره بازشناسيم و تحريف و انحراف و التقاط را از حقيقت محض، تميز دهيم و شيعه راستين امام صادق باشيم.
اي خداي صابر!
ظرف صبوري و تحملمان را وسعت بخش و جانهايمان را براي پذيرش ابتلاء خودت سرشار از رضايت و اشتياق کن.
اي خداي عليبنموسيالرضا!
اماممان بيترديد شنواي سلاممان هست. ما را شنواي پاسخ ايشان قرار ده و ارتزاقمان را بر خوان سرشار از برکتش، مستدام و روزافزون کن.
اي خداي جواد!
باران کرامت جوادالائمه شايستگي نميطلبد و بر شورهزار گلستان ميبارد. ما را شناساي اين کرامت بينظير قرار ده.
اي خداي هادي!
آنگاه که خورشيد هدايت در محاق مظلوميت مستتر ميشود، براي دريافت انوار ولايت، ما را چشم بصيرت، عنايت کن.
اي خداي حسنبنعليالعسکري!
از زمان حضور آخرين امام حاضر، جهان همچنان تاوان بيلياقتياش را پس ميدهد. به ما لياقت ديدار فرزند عسکري را عنايت فرما.
اي خداي مهدي!
در جهان کيست که ريزهخوار سفره امام نيست. چشمي عنايت کن که ولينعمت خويش را بازشناسيم.
علامه حسن حسنزاده آملي
الهي! ما همه بيچارهايم و تنها تو چارهاي و ما همه هيچ كارهايم و تنها تو كارهاي.
الهي! به حق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرينت نورم ده.
الهي! چون تو حاضري، چه جويم و چون تو ناظري، چه گويم.
الهي! خودت آگاهي كه درياي دلم را جزر و مد است. يا باسط! بسطم ده. يا قابض! قبضم كن.
الهي! آن خواهم كه هيچ نخواهم.
الهي! از روي آفتاب و ماه و ستارگان شرمندهام، از انس و جان شرمندهام، حتي از روي شيطان شرمندهام كه همه در كار خود استوارند و اين سستعهد، ناپايدار.
الهي! به فضلت سينه بيكينهام دادي؛ به وجودت، شرح صدرم عطا فرما.
الهي! عقل گويد: الحذر الحذر! عشق گويد: العجل العجل! آن گويد دور باش و اين گويد زود باش.
الهي! اگرچه درويشم، ولي داراتر از من كيست، كه تو دارايي مني.
مناجات
الهي! ما همه بيچارهايم و تنها تو چارهاي و ما همه هيچ كارهايم و تنها تو كارهاي.
الهي! به حق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرينت نورم ده.
الهي! چون تو حاضري، چه جويم و چون تو ناظري، چه گويم.
الهي! خودت آگاهي كه درياي دلم را جزر و مد است. يا باسط! بسطم ده. يا قابض! قبضم كن.
الهي! آن خواهم كه هيچ نخواهم.
الهي! از روي آفتاب و ماه و ستارگان شرمندهام، از انس و جان شرمندهام، حتي از روي شيطان شرمندهام كه همه در كار خود استوارند و اين سستعهد، ناپايدار.
الهي! به فضلت سينه بيكينهام دادي؛ به وجودت، شرح صدرم عطا فرما.
الهي! عقل گويد: الحذر الحذر! عشق گويد: العجل العجل! آن گويد دور باش و اين گويد زود باش.
الهي! اگرچه درويشم، ولي داراتر از من كيست، كه تو دارايي مني.
علامه حسن حسنزاده آملي
خدایا دلتنگ شده ام به اندازه ی آسمانت …
دیروز آرزو داشتم می توانستم دست اتفاق را بگیرم تا نیفتد
اما امروز فهمیدم اتفاق هم که بیفتد؛
باز من زندگی خواهم کرد …
چون تو می خواهی
هو الرِئوف
اکنون که کنار مزار خواهرت بی بی حضرت معصومه (س ) ایستاده ام؛ اما کبوتر اندیشه ام به یادتان به پرواز در آمده
مروارید اشک را بر گونه هایم رها میکنم تا با سوز دل بگویم:
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا ع
گرچه دیر زمانی نیست که به پابوس آستانت آمده ام اما دل غمدیده ام در تمنای وصالی دوباره بال و پر می زند و به هر تپش قلب ، دانه اشکی بر صفحه ی صورتم نقش می بندد و
دوری از تو را فریاد می زند!
مسافت من با تو گر چه به ظاهر بسیار است تا حرفهای دلم را برایت بازگو کنم اما قلم به دست گرفته ام تابنگارم
زیباترین و ناب ترین لحظات عاشقانه ام را
ای عزیز دل! یا ضامن آهو !
کبوتر دلم در غربت سرای جهان برای مزار غریب ترین غریب دنیا پر می زند و با حیرت می نگرد غربت این عزیز غریب نواز را !
هر بار با کوله باری از اندوه و غم به بارگاهت پناه می آورم، نقاره های حرمت؛ روح نواز ترین آهنگ را در گوش جانم می نوازند.
سحرگاهان که سر بر آستان بی مثالت می سایم، طوفان دلم به آرامش می گراید و دریای پر خروش چشمانم به ساحل امید و آرزو می رسد.
مرا دریاب از پس زمان و مکان!
چرا که اکنون دست به دامان خواهرت هستم و چون کودکان به بهانه ای تو را می جویم
و از ایشان تمنا دارم که لحظه های پر تشویش و قلب پر آشوبم را به ضریح مقدست گره بزند
و بار دیگر دستان ناتوانم را به آستان توانمندتان برساند تا شفیع من باشید،
در غریب ترین لحظات حسابرسی قیامت…
سودابه بیرامی/ موسسه آموزش عالی حوزوی معصومیه
خدايا مگذار براي پناه از خطر دعا کنم، بگذار در مقابل خطر بي ترس و بي هراس باشم
مگذار چاره هاي رنج را جستجو کنم، بگذار دلي تمنا کنم که بر رنج فائق آيد
مگذار که در رزمگاه زندگي هم پيمان ها ار بطلبم، بگذار بر نيروي خويش متکي باشم
مگذار که در اضطراب ترسناک راه نجات را آرزو کنم، بگذار تمناي تحمل و حصول آزادي را داشته باشم
مگذار بزدل بوده، برکت تو را در کامروايي بدانم، بگذار احساس دست رحيميتت را در ناکامي ها نيز درک کنم.