شهيد سيد حميد رضا رضا زاده
تاريخ شهادت :24/12/1363
مكان شهادت : هورالهويزه
مادر عزيز! امام خميني مي فرمايد : عزاداري كردن براي شهادت امام حسين (ع) كه همه چيز را در راه اسلام داد يك مساله ي سياسي است . بنا به گفته امام براي امام حسين گريه مي كنيم تا خط سرخ شهادت و مظلوميت و شجاعت ادامه يابد و غيرت در نسل آينده شعله ور شود . پس من هم كه ان شاء الله شهيد شدم از آن جهت كه فرزند شما بودم و ديگر رفته ام گريه نكنيد ، بلكه من و ديگر شهدا را فرزند خود بدانيد و براي تداوم خون ( شهدا) گريه كنيد. ( حماسه ي عاشورا در كلام شهدا ، ص259 )
حديث لوح گفتارى است نورانى در معرفى اوصياء و جانشينان پيامبر مكرم اسلام صلى اللَّه عليه و آله. حديثى كه با معرفى تكتك معصومين عليهاالسلام پرده از بعضى از وقايع و اتفاقات زمانهاى آنها برمىدارد ما در اينجا جهت اختصار فقط به نقل ترجمه اين حديث كفايت مىكنيم:
ابوبصير از امام صادق عليهالسلام روايت نموده است كه حضرت فرمود:
“پدرم امام باقر عليهالسلام به جابر بن عبدالله انصارى فرمود: من با تو كارى دارم چه وقت مناسب است كه تو را مكان خلوتى ببينم و از تو پرسش نمايم؟ جابر گفت: هر وقت كه اراده فرمائيد. حضرت روزى با او خلوت كرده و به او فرمود: اى جابر! درباره آن لوحى كه در دست مادرم فاطمه عليهاالسلام دختر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله ديدى و آنچه كه در آن نوشته شده بود، به من خبر ده! جابر گويد: خدا را گواه مىگيرم كه در زمان زندگى پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله به حضور حضرت زهرا عليهاالسلام مشرف شدم تا تولد حسين عليهالسلام را به آن حضرت تبريك و تهنيت گويم.
علامه طباطبايي:
ممكن است انسان گاهي از خدا غافل شود ؛ خدا يك تب سخت و خطرناك چهل روزه به او بدهد ؛ براي اينكه يك بار از ته دل بگويد : «يا الله »و به ياد خدا بيفتد.
جرعه هاي جان بخش ،ص 228
اسود و علقمه گويند: بر على (ع) وارد شديم در پيش آن حضرت طبقى بافته شده از ليف خرما بود، در ميان طبق دو گرده نان جوين مشاهده كرديم، نخاله آرد جو بر روى نانها آشكارا ديده مىشد، على نان را برداشت و بر روى زانوى خود گذاشت تا آن را بشكند . آن گاه با نمك ميل فرمود . به كنيزى كه نامش فضه بود گفتم چه مىشد اگر نخاله اين آرد را براى على (ع) مىگرفتى؟
در اين هنگام اميرالمؤمنين (ع) تبسم نموده فرمود: من خودم دستور دادهام نخالهاش را نگيرد . گفتم براى چه يا على؟ !
فرمود: زيرا اين طور نفس بهتر ذليل مىشود و مؤمنان به من پيروى خواهند كرد تا وقتى كه به اصحاب ملحق شوم .
(انوار نعمانيه، ص18)
بچهها هر روز قبل از حركت، بهنام يكي از اهلبيت(ع) حركت مقدس خود را آغاز ميكنند. آن روز يعني 27/5/82 رمز حركت بچهها، بهنام سلطان كشورمان، آقا امام رضا(ع) بود. منطقه شرهاني آن روز رنگ و بوي مشهدالرضا را گرفته بود. به عنايت آقا امام رضا(ع) آن روز يك شهيد گمنام كشف شد. هيچ مدركي براي شناسايي همراه نداشت، اما برگهاي همراه شهيد بود كه جملهاي روي آن نوشته شده بود كه پيام آن روز بود: «هر كه شود بيمار رضا، والله شود وامدار خدا». بچهها آن روز، خود را رو به قبله در پشت پنجره فولاد احساس ميكردند و زير لب ميگفتند:
«اللهم صل علي علي بن موسيالرضا المرتضي الامام التقي النقي و حجتك علي من فوق الارض و من تحت الثري الصديق الشهيد صلوه كثيره تامه زاكيه متواصله متواتره مترادفه كافضل ما صليت علي احد من اوليائك…»
نشریه امتداد - ش 9
آيت ا… شهيد دستغيب
رحمت خدا به کسي داده ميشود که از رحمت حق در وجودش ظهوري باشد. اگر رحمتي در خودت بود، سزاوار رحمت پروردگار ميشوي؛ آن وقت بگو « ياربّ اِرحم» اما اگر خداي نکرده رحم نداري، نه به زن و بچه، نه به مشتري، نه به يتيم و زير دستت رحم نميکني، هر طوري هستي خدا نيز همينطور با تو معامله ميکند. تا کرم در تو نباشد، توقع کرم از خدا غلط است.
کرم خوب است يا بد؟ اگر بد است چرا ميخواهي؟ اگر خوب است چرا نداري؟
زهرا موسوي
نجاشي پادشاه حبشه، احترام ويژهاي براي حضرت پيامبر قائل بود. جريان معروف او درباره پناه دادن به مسلمانان و رد کردن تقاضاي کفار قريش سرآغازي براي اين ارادت و احترام بود.
وي هرازچندگاهي به منظور اظهار ارادت و مودت خويش نسبت به حضرت پيامبر براي ايشان هدايايي ميفرستاد. پيامبر(ص) آن هدايا را که شامل پارچههاي زربافت و جواهرات و… بود و تناسبي با زندگي زاهدانة ايشان نداشت به ديگران ميبخشيد و اگر عطري در ميان آنها بود براي خويش نگه ميداشت.
در يکي از اين دفعات، نجاشي انگشتر ارزشمندي که در حبشه ساخته شده بود براي پيامبر فرستاد. ايشان انگشتر را با خود به خانه بردند. اهل خانه از زيبايي آن انگشتر شگفتزده شدند شايد هر يک از زنان پيامبر انتظار داشتند که پيامبر انگشتر را به ايشان ببخشد؛ هرچند زندگي پيامبر(ص) و زنان ايشان همواره ساده و بدون تجملات بود. به هر حال انتظار زياد به طول نيانجاميد و ايشان امامه دختر عاص که کودکي خردسال و دخترخوانده ايشان بود، را صدا زدند و به او گفتند دخترکم با اين انگشتر خودت را تزيين کن.1
پيامبر اکرم(ص) فرمودهاند«مَنْ دَخَلَ السُّوق فاشتري تُحفَه فَحَمَلَها إلي عِيالِه کان کَحامِل صَدقَه…؛حضرت پيامبر فرمودند: هر کس به بازار برود و هديهاي براي خانوادة خود بخرد و براي آنها ببرد، مانند کسي است که براي انسانهاي محتاج صدقه ببرد، و بهتر است از دختران پيش از پسران شروع کند. همانا کسي که دختر خود را شاد کند مانند کسي است که بندهاي از نسل اسماعيل را در راه خدا آزاد کرده باشد و کسي که پسرش را خشنود سازد مانند کسي است که از ترس خدا گريه کرده باشد و کسي که از ترس خدا گريه کند او را وارد بهشت پر نعمت خويش ميکند.»2
1. ر.ک: سفن ابن ماجه، ج12،ص1303.
2. مکارمالاخلاق، ص22.
دکتر سيد عليرضا مرندي (عضو کميسيون بهداشت و درمان)
هر کودکي با صدها ميليارد سلول عصبي در مغز و هزاران ميليارد ارتباط عصبي که شبکهاي بسيار قوي را تشکيل ميدهد، متولد ميشود. اين شبکه، آماده براي فراگيري و به کارگيري تمام توان انسان در حال و آينده است. از زمان انعقاد نطفه تا سن هشت سالگي، کودک بيشترين تاثيرپذيري را از محيط اطراف خود دارد.
اگر انساني در همان سالهاي ابتدايي زندگي تحت آموزش درست قرار گيرد و در شرايط مطلوب روحي و جسمي رشد يابد، ميتوان اميدوار بود که انساني متعالي و شايسته خليفهالهي پرورش خواهد يافت اما اگر همين انسان مورد بيتوجهي قرار گيرد، به خيل هزاران انساني که سر درگُم و بيهدف در جامعه روزگار ميگذرانند، خواهد پيوست. درست همانند کامپيوتري که شما به آن برنامه ندادهايد و تنها در شکل ظاهري يک کامپيوتر به کناري افتاده است.
سالهاي اوليه زندگي هر انساني مهمترين مرحله تکامل جسمي، حرکتي، رواني، رفتاري، اجتماعي و شناختي وي محسوب ميشود، و از همينرو هر کشوري بايد بخش عمدهاي از سرمايهگذاري خود را روي کودکانش متمرکز کند چرا که علاوه بر مزاياي مذکور اصولاً مهمترين راه شکستن حلقه فقر از نظر اقتصاددانهاي بزرگ دنيا، کار کردن روي سالهاي ابتدايي زندگي انسانهاي جامعه است. هر چه روي اين سنين بيشتر کار شود و والدين آموزش بيشتري ببينند، ميتوان اميد بيشتري به جامعهاي سالمتر داشت. با توجه به فرمايشات اکيد مقام معظم رهبري مبني بر اينکه ايران بايد طي 20سال آينده، کشور اول منطقه باشد و در افق 50ساله نيز حرف اول دنيا را بزند. اهميت اين سرمايه گذاري روي سنين حساس ابتدايي عمر کودکان بيش از پيش روشن ميشود؛ چرا که اگر قرار است در 50سال آينده اين ايران باشد که حرف اول دنيا را بزند بايد به نسل بسيار سالم، مجهز باشد.
نشریه خانه خوبان - شماره 8
روز تاسوعاي حسيني سال 1370 قرار شده بود پنج شهيد گمنام از بچههاي حماسهآفرين سرزمين آسماني شرهاني در شهر دهلران طي مراسمي باشكوه تشييع شوند. بچههاي تفحص در بين شهداي گمنام موجود در معراج، پنج شهيد را كه مطمئن بودند گمنام هستند، انتخاب كردند. ذره ذره پيكر را گشته بوديم. هيچ مدركي بهدست نيامده بود. قرار شد در بين شهدا يك شهيد گمنام كه سر به بدن نداشت نيز به نيابت از ارباب بيسر، آقا عبداللهالحسين(ع) تشييع و دفن شود.
كفنها آماده شد. هميشه اين لحظه سختترين لحظه براي بچههاي تفحص است. جدا شدن از پيكرهايي كه بعد از كشف بدنها، ميهمان بزم حضورشان در معراج بودهاند. شهدا يكي يكي طي مراسمي كفن ميشدند. آخرين شهيد، پيكر بيسر بود. حال عجيبي در بين بچهها حاكم شد. خدايا اين شهيد كيست؟ نام او چيست كه توفيق چنين فيضي را يافته كه به نيابت از ارباب بيسر در اين قطعه دفن شود؟! ناگاه معجزه شد. تكه پارچهاي از جيب لباس شهيد به چشم بچهها خورد. روي آن چيزي نوشته شده بود كه به سختي خوانده ميشد: حسين پرزه، اعزامي از اصفهان.
هويت اين شهيد كشف شد و شهيدي ديگر، باز بيسر و سامان ديگري از قبيله حسين(ع) جايگزين او شد و در ورودي شهر دهلران در خاك آرميد.
نشریه امتداد - ش 12
شهيد محمد صادق خوشنويس
محبوب من! وقتي به تو فكر ميكنم شور و شوق سراسر وجوم را فرا ميگيرد، شعلة وصل و حضور در وجودم زبانه ميكشد و وقتي به خود ميانديشم و عمر بر باد رفتهام را كه در غفلت و بندگي غير تو بوده مينگرم، شرمسار و سرافكنده ميشوم، اما با اين همه تو دستم را گرفتي و هدايت كردي…
اي خالق رئوف! تو را سپاس بيحد كه مرا به راه راست هدايت كردي و مرا در جمع بهترين مخلوقات خود، در بهترين زمان و مكان قرار دادي.
شهادت را نه براي فرار از مسئوليت اجتماعي، و نه براي راحتي شخصي ميخواهم؛ بلكه از آنجا كه شهادت در رأس قلة كمالات است و بدون كسب كمالات، شهادت ميسر نميشود، من با تقاضاي شهادت در حقيقت از خدا ميخواهم كه وجودم، سراسر خدايي شود و با كشته شدنم در راه دين اسلام، خود او بر ايمان و صداقت و پايمرديام، و در راه دين بودنم، و بر عشق پاكم بر او، مهر قبولي زند.