آبرو شرف و حيثيت ما از مسجد است . شهيد علي درودي
بورس گرفت . رفت آمريکا. بعد از مدت کمي شروع کرد به کارهاي سياسي مذهبي. خبر کارهايش به ايران مي رسيد. از ساواک پدر را خواستندو به ش گفتند « ماترمي چهارصد دلار به پسرت پول نمي دهيم که برود عليه ما مبازه کند.» پدر گفت «مصطفي عاقل و رشيده . من نمي توانم در زندگيش دخالت کنم» بورسيه اش را قطع کردند. فکر مي کردند ديگر نمي تواند درس بخواند، برمي گردد.
خاطره اي از زندگي شهيد مصطفي چمران
اين را بدانيد كه فقط ولايت فقيه مي توان ايران و جهان را از گودال بزرگ منجلاب فساد و تباهي بيرون بكشد و به سوي جامعه اسلامي هدايت كند. شهيد مجيد تاجيك
عالم و آدم جمع ميشدند، گردن كسي بگذارند كه او از بقيه مخلص تر و در نتيجه مستجاب الدعوه است.
ـ پسر چقدر صورتت نوراني شده!
ـ حق با شماست چون عراقي ها دوباره منور زده اند.
براي خوابهاي بد و کابوس چه مرقوم مي فرماييد؟
آيت الله بهجت: بسمه تعالي- سوره هايي که با « قل» شروع مي شود در وقت خواب بخواند و علاوه بر آن دعايي که در جنات الخلود نقل کرده اند. که اولش اين است:
« سبحان الله ذي الشأن دائم السلطان … » را بخواند. [1]
پي نوشت :
[1] . سايت آيت الله بهجت.
سلام، يه عالمه حرف تو دلمه، مونده بودم كي با شما درميون بذارم. امروز روان شناسي ميگفت حرف و نگراني هاي خود رو تو دلتون نگه ندارين و به شكل صحيح برون ريزي كنين. نمي دونم خودش هم ميفهميد چي مي گه يا نه. به هرحال حرف خوبي بود؛ چون اين حرفها كه تو دلم تلنبار شده، احساسم رو نسبت به خودم بد كرده. من رو برا شادي ميپوشند، اما دَس رو دلم نگذارين كه دلم از دس شما خونه. با شادي حرف از من ميزنيد؛ ولي با غيبتها و ندونم کاريهايتون قلب سفيدم رو تيره ميکنين. ديشب وقتي همه خواب بودن حرفهايي رو از داماد جواني شنيدم. او با خدا سخن ميگفت: خدايا! من و همسرم رو از مرداب رسم و رسوم غلط حفظ كن. من که مُردم از اين تشريفات و خرافات مَردم. اگه ميدونستم با كف و سوت اين همه فشار رواني وارد ميشود، شايد از ازدواج منصرف ميشدم…
قطرات اشكي كه از چشمان اين داماد ميريخت، هنوز قلبم رو ميسوزونه. آدماي عاقل كارايي ميکنن كه عين نادانيه. تازه به ما فخر هم ميفروشن كه عاقلَن و انسان ناطق. من نميدونم، ولي عدهاي عقيده دارن: «ديوونهها، ديوونه نيستن و بقيه ديوانهان. ديوونهها وقتي به هم ميرسن از كارهاي مضحك مردم براي هم تعريف ميکنن و ميخندن. اصلا اونا از ديدن کارهاي ديوانه وار اين انسان هاي عاقل نما ديوونه شده اند»
گاهي تو دلم مي گم هرچي شما آدما ميكشين حق تونه. حالم از برخي كاراتون به هم مي خوره اين روزا مشغول نوشتن كتاب فرهنگ عروسييم. بد نيس، چندتا واژه رو براتون معنا كنم:
جهيزه: اسباب اثاثيهاي است كه روي هر كدامش ماركِ ميد اين خون دل ؛ (Made in khone del)دارد.
لباس عروس: لباسي است كه بسياري از آدمهاي به ظاهر شاد ميپوشند و ميپوشانند. در ظاهر ميخندند و در باطن به خاطر گرداب تجملات و چشم و همچشمي گريه.
جهيزيه بَرون: مراسمي است كه در آن اقلام جهيزه توسط هيئت داوران (مهين، شهين و رامين و… )ثبت و فيلم برداري ميشود.
پاتختي: مراسمي است كه آدمها در آن آبروي برخي را با خواندن هدايا ميبرند و كف ميزنند و كِل ميکشند. در اين مراسم هدايا با فيلم و …ثبت ميشود تا مبادا فردا براي جبران بيشتر بدهند.
عروس كِشون: مراسمي است كه در آن داماد بينوا به كسي رو ميزند تا ماشين شيك و گران قيمت كسي رو كرايه كند و الكي تا چند ساعت خوش باشند. در اين مراسم با هر بوق زدن در نصف شب، نفرين و ناسزاي هزاران بيمار و پير زن و پير مرد همراه آنها به هوا ميرود؛ و به فحش دادن به اجداد آنها، تن مردههاي عروس داماد در قبر ميلرزد.
آينه بخت: آينهاي است كه من (لباس عروس) با اين رسومات و تجملات هرچه در آن نگاه كردم جز بدبختي چيزي نديدم.
ماشين عروس: اين نوع ماشين، اغلب، نه از عروس است و نه از داماد. ماشين مردم است كه به گل هندونه و نارگيل و…آراسته ميشود.
مراسم عسل خوراندن: شيريني است كه عروس و داماد پس از عقد به هم ميخورانند تا مزه… كه خوردن را نفهمند.
وليمه : غذايي است كه برخي ميخورند و برخي ميگويند آي كوفت بخوريد.
شير بها: پول زوري است كه زنان شيرصفت از دامادان روبه صفت ميگيرند.
مطرب: كسي است كه آمپر شاديش در اين شب بالا ميرود و عروس و داماد در گرد شادي او تا چند سال سرفه ميکنند.
سيسموني: اسباب نوزاديي است كه فرزندان بني آدم به زور عرف از غير پدر خود صاحب ميشوند به گمان من علت اين كه آدمي زاد زياد به حق خودش قانع نيست اين است كه كام او را با سيسموني زور بر ميدارند نه تربت سيد الشهدا و آب باران.
راستي فکر نکنين منِ لباس عروس خشکم و مخالف شادي من با ديوانگي و کم عقلي مخالفم. عاشق يک رنگي و سادگي هستم من دلم لک ميزنه برم تو عروسهاي مردم روستايي و عشاير اونايي که هنوز ويروس تجملات هارد ذهنشون رو خراب نکرده است. [1]
پي نوشت :
[1] . ماهنامه خانه خوبان، اسفند سال 1391.
نيّت بد
سستى و تنبلى
ناشكيبايى
طلب محال
پرداختن به سرگرمى ها
پرداختن به زوايد
حاكميت فرومايگان
گناهكارى
اهمّيت ندادن به آخرت
تكيه بر غيرخدا [1]
براي مطالعه بيشتر رجوع کنيد به :
http://www.hadith.net/n300-e2095-p9.html
پي نوشت :
[1] . محمدي ري شهري، محمد، فرهنگ نامه آرزو، چاپ اول، 1385.
مراحل زير در يادگيري زبان مؤثر است :
1- افزايش اطلاعات و آگاهي و ايجاد شناخت درباره ضرورت يادگيري زبان
2- ترسيم يک هدف منطقي براي يادگيري زبان در واقع پاسخ به اين پرسش چرا مي خواهم زبان ياد بگيرم؟
3- بعد از هدف گذاري روش رسيدن به هدف را بايد بنويسيد.
4- سعي کنيد يادگيري زبان محدود به کلاس نکنيد شکر خدا هر جا که نگاه مي کنيد کوچه و خيابان ، تابلو ها ، اشياء و وسايل ، داروها و اقلام مصرفي از زبان انگليسي بي بهره نيست شما بايد با دقت نگاه کنيد و دنبال ترجمه لغات آن باشيد.
5- سي دي ها و نوارهاي زبان و به طور کلي از محرک هاي شنوايي با محتواي زبان زياد استفاده کنيد شنيدن سرود ، و يا ديدن و شنيدن فيلم مهيج به زبان انگليسي مفيد است.
6- استفاده از فلش کارت ها براي يادگيري زبان بسيار مفيد است .
7- زدن برچسب انگليسي به اشياء پيراموني بسيار مفيد است.
8- لازم به ذکر است شما بايد به طور کلي فنون مطالعه بهتر و برتر را فراگرفته و در آموزش استفاده کنيد موفق باشيد. [1]
[1] . سايت اسک دين دات کام، انجمن مشاوره
هو المنجی
روزگار بی امامی
از این بهتر نمی شود
هر روز جنگ
هر روز دود
هر روز خون!
هر لحظه غمی نو به مبارکباد بشر می آید!
سمیه تندر/ طلبه سطح 3
کشتار بیرحمانه و ددمنشانه اخیر شیعیان مظلوم را محکوم میکنیم.
یا رب الحسین بحق الحسین اشف صدر الحسین بظهور الحجه علیه السلام
فرزند دلير حيدر آمد
عباس امير لشکر آمد
مي خواست نشان دهد ادب را
يک روز پي از برادر آمد
آنان را که از مرگ مي ترسند ، از کربلا مي رانند. شهيد سيد مرتضي آويني
نگاهش را دوخته بود يک گوشه ، چشم بر نمي داشت. مثل اين که تو دنيا نبود . آب مي ريخت روي سرش ، ولي انگار نه انگار . تکان نمي خورد . حمام پيران شهر نزديک منطقه بود. دوتايي رفته بوديم که زود هم برگرديم. مانده بود زير دوش آب . بيرون هم نمي آمد. يک هو برگشت طرفم،گفت« از خوا خواسته م جنازه ام گم بشه. نه عراقي ها پيدايش کنند، نه ايراني ها.»
شهيد ردائي پور
حجت الاسلام و المسلمين قرائتي
زمان طاغوت ساواک مي خواست من را دستگير کند.به مشهد رفتم و چند ماهي آن جا ماندژار شدم و کاس هايي هم داير کردم. مرحوم ميرزا جواد آقا تهراني يک روز گفتند “طلبه ها مي گويند سبک کلاس هاي تو نوآوري هايي دارد . اين سبک رابه طلبه هاي مشهد هم آموزش بده.” گفتم” خانه من که در قم است.” ايشان گفتند “يک سال بيا اينجا بمان” خانه قم را اجاره دادم و در مشهد خانه اي اجاره کردم. همان اول کار رفتم به حرم و با امام رضا عليه السلام قرارداد بستم که من يک سال بدون پول براي همه قشرها کار مي کنم، هر کس دعوتم کرد سخنراني مي کنم، پول هم نمي گيرم. ت. هم از خدا بخواه من طلبه مخلصي بشوم. چند ماه گذشت، يک روز بعد از پايان جلسه درسم در مدرسه “ملاهاشم” از ورودي مدرسه که بيرون مي رفتم شلوغ شد. من هم با طلبه ها از مدرسه بيرون آمدم.طلبه اي برگشت و نگاهم کرد و بي محلي کرد. اولش ناراحت شدم، توقع نداشتم اين طور برخورد کند، ولب بعد با خودم گفتم که اخلاص ندارم. از پول گذشتم اما هنوز نتوانستم ار تشکر ديگران بگذرم و انتظار توجه و تشکر دارم. از جمعيت دور شدم و کنار حياط نشستم تا همه طلبه ها رفتند. پيش خودم گفتم چند ماه عمر و پول و سخنراني و اخلاصم رفت و “خسر الدنيا و الاخره…". به خانه ميرزا جواد آقا رفتم و قضيه را مطرح کردم و گفتم بعد از اين همه وقت امروز اين دسته گل را به آب دادم ، وقتي تعارفم نکردند و محلم نگذاشتند، ناراحت شدم. تا اين را گفتم ايشان گريه کردند. اشک شان جاري شد و بعد فرياد زدند و گريه شان بي امان شد. ساعتي به همين شکل گذشت. هر قدر معذرت خواهي کردم و سوال کردم که چه شد فايده اي نداشت. بالاخره گريه هايشان که تمام شد گفت"برو حرم و به امام رضا عليه السلام بگو متشکرم که وسط عمرم فهميدم مشرک هستم. خيلي از ماها آخر عمر مي فهميم. امام رضا عليه السلام خيلي تو را دوست داشته که امروز فهميدي اخلاص نداري.”