علامه طباطبایی ولزوم تهذیب نفس حین تحصیل علم
علامه در یکی از روزها گفته بوده که وقتی در سال 1304 ه.ش برای تحصیل به نجف رهسپار گردیدم در نخستین روزها پیش از آن که در جلسه درسی حضور یابم در منزل نشسته و به آینده خود فکر میکردم و برخی افکار که احیاناً نگرانکننده هم بود در ذهنم رژه می رفتند. ناگهان شخصی دق الباب کرد. از جا برخواسته و به سوی درب خانه رفتم و آن را باز کردم . مشاهده نمودم یکی از علما و عرفای نامدار سلام کرد و داخل منزل شد، در اطاق نشست و خیر مقدم گفت. آن حکیم متشرع چهرهای جذاب و نورانی و حالتی روحانی داشت. کم کم باب گفتگو را باز کرد و با من انس گرفت و در ضمن بیانات خود گفت : کسی که برای تحصیل به نجف میآید شایسته است علاوه بر فراگیری علوم گوناگون به فکر تهذیب نفس و تکمیل مکارم وکسب فضائل باشد و از نفس اماره غافل نباشد.
این جمله را گفت و از جای خود بلند شد و پس ازخداحافظی منزل ما را ترک نمود. سخنان این عارف وارسته چنان مرا شیفته نمود که تا در نجف بودم از محضرش بهره میگرفتم. علامه طباطبایی هر موقع از تهذیب نفس و سیر و سلوک و کمالات معنوی سخن میگفتند از این شخصیت یاد می نمود و او کسی جز حاج میرزا علی آقای قاضی طباطبایی نبود.
راهشان پر رهرو باد.
اعوذ بالله من الکرب والبلا
باذن الله و باذن رسول الله و باذن امیرالمومنین و باذن فاطمه الزهرا
کاروان در حال حرکت است؛ خدایا از روز قبل با خود می گفتم چرا این همه به آرامی و با معطلی ؛ چرا سریعتر نمی رسیم .
حالا فهمیدم ، حال که به کرب و البلاء نزدیک می شویم می فهمم .آری آگر آرام آرام نمی آمدیم شاید این روح قالب تهی می کرد. خدایا اکنون که به نینوا نزدیک می شوم حال بی بی حضرت زینب (سلام الله علیها )را شاید کمی درک کنم .
شاید درک کنم چرا بی بی وقتی به کربلا رسید بدنش لرزید ؛ این منزل به منزل رفتنم از در ماندگی من کم می کند . وای اگر مولا منزل به منزل با زینب (سلام الله علیها ) دلدادگی امامت نمی کرد، بی گمان خانم خود داری و حماسه آفرینی این گونه برایش مشکل بود .
زینب زائر- سطح 3 فقه و اصول
مرحوم حضرت آيت الله بهجت فرمودند:
بنده خيال مي كنم فضيلت بكاء بر سيدالشهدا بالاتر از نماز شب باشد ؛ زيرا نماز شب عامل قلبي صرف نيست بلكه كالقلبي است ولي حزن و اندوه و بكاء قلبي است. (600 نكته در محضر آيت الله بهجت ؛ ص182)
پیامبر اکرم (ص):
من مات و میراثه الدّفاتر و المحابر وجبت له الجنّة »
هر که از دنیا رود و میراثش دفترها و دواتها باشد، بهشت ارزانی اش باد. «ارشاد القلوب، ص176»
پیامبر اکرم (ص): « قیّدوا العلم بالکتاب »
با نگارش، دانش را در بند خویش کشید. « تحف العقول، ص 36 »
امام امیرمؤمنان علیعلیه السلام :
« عَلَيكُم بِالدِّراياتِ لابِالرِّواياتِ »
بر شما باد به فهميدن ، نه نقل كردن. « ميزان الحكمه ، ح 3355 »
حضرت امام خمینیرحمة الله علیه :
حوزهها و روحانيت بايد نبض تفكر و نياز آينده جامعه را هميشه در دست خود داشته باشند
و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهياى عكس العمل مناسب باشند. (صحيفه امام، ج21، ص273)
مقام معظم رهبریمدظله العالی :
تحقيقات و پژوهشهای حوزهی علميه در مسايل فكری بايد به گونهای باشد كه هدايت دينی
و جذب مردم را به سوی دين در پی داشته باشد. (بازديد از نمايشگاه مراكز علمی،15/7/79)
یلدای زینب(سلام الله علیها)
یلدا نه نام دختری ایرانی است و نه نام یک شب،که نام یلدای این شب ها زینب سلام الله علیها است.آن هم نه یک شب، که چهل شب، یلدا دارد؛ یلدایی به بلندای نیزه هایی که یک ماه و هفتاد و یک خورشید بر سر دارد.
فاطمه قربانی-طلبه پایه دوم
شهيد قاسم علي ويسي
تاريخ شهادت :9/2/1365
مكان شهادت:فاو
… عزيزانم ؛ خود ، زمان و موقعيت حساس خويش را بشناسيد . بدانيد ما وارث دستاورد سرخ انقلاب مقدس كربلا و حركت آزادي بخش و حيات آفرين عاشوراييم . ما اكنون اسلام و تشيعي را در دست داريم كه بر پايه شجره طيبه آن ، خون هاي مقدس و پاك نثار شده و از 72 جانباز عاشوراي حسيني تا 72 يار وفادار خميني همه و همه براي استواري و پايداري آن جانها باخته اند .
اي حسين عزيز،اي سوخته ي شعله هاي آتش عشق و اي منادي بر حق پيام نوراني خداوند كه حتي سر بريده ات نيز قرآن ، كلام خدا را بازگو كرده ، شاهد باش به ياريت آمدم و پاي در راه كربلاي خونينت نهادم و اگر در اين مسير دست هايم را ببرند و پاهايم را بشكنند با سينه به پابوست خواهم شتافت و اگر جان باختم با تمام توان به سوي وجود پر نورت پر خواهم كشيد و در جوارت ، عطش ديدار را فرو خواهم نشاند.
(حماسه ي عاشورا در كلام شهدا ، ص22)
عطش زلال آب
قطره اي بودم سوار بربال ملائك؛ سرشار از طراوت و شرافت، نشسته بربراق ،نزديك آسمان اول شدم
چراغاني بود
يك به يك مخلوقات عرش سلام مي دادند و بوسه اي امانت به دوشم مي نهادند.
هفت آسمان را يكي پس از ديگري گذراندمو با عزت و احترام ميان ابر جاي گرفتم
حرير بال هايي مه رو دورم را احاطه كرده بودند ، بال و پر مي زدند تا اذن بارش برسد…
ندا آمد فرمان بارش صادر شد در چلچراغي از نور هبوط كردم و به زمين نازل شدم و بر تختي از موج تكيه زدم
محو لالايي دريا ، دوشم سنگين از از بوسه ها و سلام ها ، مدهوش روي دلدار ، سرم را روي شانه هاي مهربان چشمه گذاشتم و جاري شدم به رگهاي خشكيده زمين
به مقصد رسيدم ، به شط غربت و غم و شدم پاره اي از فرات
لحظه هاي شوق و انتظار ، عميق و كشنده شده .
پرنورترین خاموشی
در دیار غربت و زمین سوزان
که طلوع خورشید زپس پرده ی خون و اشک است
خیمه ها گه به سکوت
و هیاهوست گهی العطشا
رمقی نیست در آنها که دگر ناله کنند
سوی دیگر شمشیر
و سران چون گوی ها در حرکت؛ و گهی بر نیزه
دشت خون جاری بود
مختصری از زندگینامه میرزا جواد آقا ملکی تبریزی
آیت الله فهری در مورد زندگی آیت الله میرزا جواد ملکی تبریزی نقل می کنند :
یکی از مردان پیشتاز این راه مرحوم عارف بالله آیة الله حاج میرزا جواد ملکی ـ قدس الله نفسه الزکیه ـ است که در این میدان گوی سبقت از همگان ربود.
این مرد بزرگ با اینکه در مقام عرفان مقامی بس والا دارد و از اعظم فقهای « صائنا” لنفسه، حافظا” لذینه، مخالفا” لهواه و مطیعا” لامر مولاه» به شمار می آید .
اوایل عمر شریفش و دوران شباب را در نجف اشرف در مجلس درس اساتید بزرگ حاضر شده و استادش در « فقه» ، مرحوم آیة الله رضا همدانی و در « اصول » ، علامه ملا محمد کاظم خراسانی و در « عرفان و اخلاق و سلوک» ، آیة الله آخوند ملا حسینقلی همدانی ـ رضوان الله علیهم اجمعین ـ بوده است.
سال تولد ایشان در دست نیست ولی از کتابی در « فقه » که یکی از فضلای معاصر به آن دست یافته و از مؤلفات ایشان و در پایان آن نوشته شده معلوم می شود که به سال 1312 هـ . ق مؤلف در عنفوان جوانی بوده است.
به هر حال ؛ ایشان در حدود سال 1321 هجری قمری به ایران آمده و در زادگاه و موطن اصلی اش تبریز به ترویج و تهذیب پرداخت و در اوایل مشروطه به سال 1329 هجری قمری به خاطر نامساعد بودن اوضاع تبریز به قم هجرت فرمود و در قم به ارشاد سالکان و تربیت مستعدان مشغول بود تا آنکه مرحوم آیة الله العظمی شیخ عبدالکریم حایری یزدی در سال 1340 هـ . ق از اراک به قم تشریف آورده و به اصرار مرحوم مجاهد شیخ محمد تقی بافقی که از دوستان مرحوم ملکی بوده و پس از استخاره و آمدن آیة شریفه ( وأتونی بأهلکم أجمعین) [ سورة یوسف (12)، آیه 93؛ یعنی همه نزدیکان خود را نزد من بیاورید]، تصمیم به ماندن در قم و تأسیس حوزه علمی فعلی را می گیرد و دوستان و شاگردان آیة الله حایری نیز که در اراک بودند به قم مهاجرت می کنند.
مرحوم حاج شیخ عباس تهرانی نیز که جزء مهاجرین بودند در قم به جمع مرحوم ملکی و بافقی می پیوندد و کانونی از اخلاق و تهذیب نفس تشکیل می دهند که ثمرات ارزنده ای داشته و افراد شایسته ای تربیت یافته اند.
مرحوم ملکی، درس فقهی داشته اند که عنوانش « مفاتیح الشرایع فی الفقه» مرحوم فیض کاشانی بوده و نیز دو مجلس اخلاق داشته: یکی در منزل برای خواص بوده و دیگری در مدرسه فیضیه برای عموم که جمعی از بازاریان قم نیز در آن درس شرکت داشته اند.
نماز جماعت را در بالای سر حضرت معصومه علیها السلام اقامه می کرده و امام خمینی - ره - در نماز جماعت ایشان و در درس اخلاق که در منزل برای خواص می گفته، حاضر می شدند.
مرحوم حجة الاسلام شیخ مهدی حکمی قمی می فرمودند:
از ثمره مشروطه که خدا به ما عطا فرمود این بود که وسیله شد حاج میرزا جواد آقا در قم ساکن شود.
درگذشت فرزند و اکرام مهمان
آیت الله فهری نقل می کنند :
« میرزا جواد آقا ملکی تبریزی پسری داشته که شمع فروزان شبستان خانواده بوده است .
در روز عید غدیر که ایشان در منزل جلوس کرده و قشرهای مختلف به زیارتشان می آمده اند، خادمه منزل به کنار حوض خانه می آید و ناگاه چشمش بر پیکر بی جان پسر که بر روی آب بوده می افتد. بی اختیار فریاد می زند، اهل خانه که از اندرون به صدای خادمه بیرون می آیند و با منظره دلخراشی این چنین مواجه می شوند، بی اختیار همه فریاد می کشند.
مرحوم ملکی متوجه می شود که صدای شیون، خانه را پر کرد، از اطاق خود بیرون می آید. می بیند که جنازه پسرش در کنار حوض گذاشته شده است. رو به زنها کرده و خطاب می کند: ساکت!
همگی سکوت می کنند و همین سکوت ادامه می یابد تا آنکه مرحوم ملکی از همه میهمانان پذیرایی می کند و طبق معمول سنواتی ، عده ای از آنان ناهار را در منزل ایشان صرف می کنند و پس از پایان غذا که عازم رفتن می شوند، مرحوم ملکی به چند نفر از خواص مهمانان می فرماید که شما اندکی تأمل کنید که با شما مرا کاری است و چون بقیه مهمانان بیرون می روند، واقعه را برای آنان بازگو می کند و از آنان برای مراسم تجهیز فرزند از دست رفته کمک می گیرد.
این داستان گذشته از آنکه حاکی از اعلا درجه مقام رضا و تسلیم آن بزرگوار است، نشانگر قدرت روحی و نیروی تصرف در نفوس دیگران نیز هست .
ارتحال
از قول آیت الله فهری نقل شده :
همچنین شنیدم از زاهد عابد مرحوم حسین فاطمی قمی که از دوستان مرحوم ملکی بود که فرمود: از مسجد جمکران بازگشتم. در منزل به من گفتند که آقای حاج میرزا جواد جویای حال تو شده است.
[ آقای فاطمی] فرمود: من با سابقه کسالتی که از ایشان داشتم با عجله به خدمتش رفتم ( و به گمانم فرمود عصر جمعه بود) دیدم ایشان استحمام کرده خضاب بسته و پاک و پاکیزه در بستر بیماری افتاده و آماده ادای نماز ظهر و عصر است.
در میان بستر شروع به گفتن اذان و اقامه کرد و دعای تکبیرات افتتاحیه را خواند و همین که به تکبیرة الاحرام رسید و گفت: الله اکبر! روح مقدسش از بدن اقدسش به عالم قدس پرواز کرد.
این واقعه به سال 1343 هجری قمری بود. پیکر پاکش پس از تجهیز در شیخان قم به خاک سپرده شد .
والسلام عليه يوم ولد و يوم مات و يوم يبعث حياً.
چرا تکلیف را انجام ندادی؟!
مرحوم شالچی فرمودند:
« روزی در درس حاج میرزا جواد آقا شرکت کردم. پس از درس، آقا دستوری را به من فرمودند تا انجام دهم. من با این که تصمیم به انجام آن در نیمه های شب داشتم به علت کار زیاد موفق به بیتوته و انجام دستور استاد در سحرگاه نشدم. فردا چون به درس استاد رفتم هنگام بازگشت چون برخاستم بیایم استاد فرمود: شما تشریف داشته باشید!
آنگاه که شاگردان رفتند، فرمود: چرا تکالیف تعیین شده را دیشب انجام ندادی؟! من به یکباره در حیرت شدم که من با کسی این حال نگفتم و کسی جز خدا از این واقعه خبردار نبود.
پس، از ایشان عذر تقصیر خواستم. این بی توفیقی در شب بعد نیز رخ داد و باز استاد به من خاطر نشان کرد که دستورش را انجام نداده ام. پس از آن با تلاش و همت دو چندان موفق به انجام دستور استاد شدم و از آن بهره مند گشتم.»
دید ملکوتی
استاد شالچی تبریزی می فرمود :
« یکی از روزها صبح پس از نماز برای شرکت در جلسه اخلاق میرزا جواد آقا به فیضیه رفتم.
استاد به من فرمودند: میرزا عبدالله چه می بینی؟!
این صحبت استاد گویا خود تصرفی بود که آن بزرگ در جان من کرد و حجاب ملکوت از برابر چهره ام برداشته شد.
دیدم اشخاصی را که در فیضیه هستند و در ظاهر می بینم، اما باطن آنان را نیز مشاهده می کنم به صورت های گوناگون اند!
بار دیگر فرمودند: فلانی چه می بینی؟ و من چون توجه کردم دریافتم ارواح مؤمنین روی صحن مدرسه فیضیه دور هم نشسته اند و با هم مذاکره می کنند!
پس از آن استاد به من فرمودند: میرزا عبدالله فکر نکنی اینها مقاماتی است و به جایی رسیده ای؟! اینها در برابر آنچه در سیر و سلوک و تقرب الی الله به سالک می دهند هیچ است.»
تسلیم به قضای الهی
حاج آقا شالچی فرمودند:
« روزی همراه استادم مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکی قدم می زدیم که ایشان در جایی نشستند و مشغول خواندن چیزی شدند.
ما احساس کردیم ایشان مشغول فاتحه خوانی هستند و در عین حال قبری را هم آنجا نیافتیم! از ایشان سؤال کردیم: آیا قبر بزرگی در اینجاست که مشخص نیست و ما نمی دانیم؟
ایشان با لبخندی گذشتند. ما فهمیدیم که ایشان مایل به جواب گفتن نیستند. پس از این ماجرا، هفته بعد فرزند ایشان فوت کرد و در همانجا دفن گردید و معلوم شد که مرحوم ملکی خبر این حادثه را از قبل می دانستند!»
تشکر از واسطه فیض الهی
آیت الله سید احمد فهری زنجانی نقل می کنند :
دوستی داشتم به نام مرحوم سرهنگ محمود مجتهدی که درک محضر ایشان را کرده بود و نیز از انفاس او بهره ای داشت، او می گفت:
روزی پس از پایان درس، عازم حجره یکی از طلبه ها که در مدرسه دارالشفاء بود، گردید و من نیز در خدمتش بودم ، به حجره آن طلبه وارد شد و مراسم احترام معمول گردید و پس از اندکی جلوس ، برخاسته و حجره را ترک گفتند و چون منظور از این دیدار را پرسیدم ، فرمود:
شب گذشته به هنگام سحر، فیوضاتی بر من افاضه شد که فهمیدم از ناحیه خودم نیست و چون توجه کردم دیدم که این آقای طلبه به تهجد برخاسته و در نماز شب اش به من دعا می کند و این فیوضات اثر دعای اوست، این بود که به عنوان سپاسگزاری از عنایتش، به دیدار او رفتم!
نكاتی در باب ارزش علم و دانش
1- تنهایی جهنم است، اما با مطالعه، این جهنم تبدیل به بهشت می شود.
2-كتاب مونس و غمگسار هنگام اندوه و خستگی است .
3-جمال وزیبایی با لباس نیست كه تو خودت را با آن زینت می دهی، بلكه زیبایی و جمال به علم و ادب است.
4- خانواده ای دانا و فهمیده نخواهد بود، مگر آن كه افرادش از بزرگ تا كوچك از مرد تا زن مقداری از اوقات خود را به مطالعه كتاب بگذرانند.
5- هركس بیشتر كتاب بخواند ، كامیاب تر است.
6-دانش مفید توشه مورد نیاز را برای سفر زندگی در اختیارتان قرار می دهد.
7-لذتی بالاتر از مطالعه نیست.
8-كتاب مشكل گشای همه مسائل و مشكلات شما است .
9-مطالعه همان اثری را در روح می گذارد كه ورزش در بدن .
10- خوشا آن كس كه به علم خود عمل كند و از دانش دیگران هم بهره بگیرد.
11-حكمت درختی است كه در دل روییده و میوه از زبان می دهد.
12- نخستین گام به سوی دانش این است : بدانیم كه نادانیم.
13-با اندیشه ی آشفته دانش آموختن ، در گردباد آتش افروختن است.
14- بهترین معلومات ما آنهایی هستند كه خود به شخصه فرا گرفته ایم.
15-حكمت درختی است كه ریشه آن در قلب است و میوه آن در زبان.