پیام مقام معظم رهبری در پی درگذشت حجت الاسلام والمسلمین سید مجتبی موسوی لاری؛
خدمات این عالم به گسترش مکتب اهل بیت علیهم السلام در چند دهه اخیر حقا کم نظیر است، هزاران انسان با هدایت نوشته های وی، به اسلام ایمان آورده اند.
دلت هواي ديدار داشت، مي دانم. درد هجران سنگين شده بود، مي دانم. راه به غايت دور بود، مي دانم. امّا تو آمدي. اشتياق ديدار برادر تاب ماندن نگذاشته بود برايت. بال گشوده بودي كه اين يك سال هجران را به پايان برساني. مشتاقانه مي آمدي و روزها و فرسنگ ها را ميشمردي … تا ساوه.
نه … ديدار مقدّر نبود! مقدّر اين بود كه هفده روز موسي بن خزرج به ميزباني تو مفتخر شود و قم از نور وجود تو بهره مند گردد.
مي آمدي و قم سرافراز از تقدير آسماني خويش، برخود مي باليد و قدوم ناقه ات را انتظار مي كشيد. مردم، بي صبرانه حضورت را چشم به راه بودند.
وعدة شيرين آمدن تو به قم، و اينكه قم حرم اهل بيت خواهد شد، مدّت ها بود كه كوچه هاي شهر را قرين شوقي تازه كرده بود.
هفده روز در قم، به دعا و مناجات نشستي كه شايد هر چه بركت در قم هست، از همان دعاهاي قدسي توست.
امّا بانوي هجران كشيده ام! تو براي ديدار كسي كه دوستش داشتي، رنج سفري سخت از مدينه تا خراسان را به جان خريدي، براي فراقي يك ساله. ولي ما هجران هزار سالة خود را به دوش مي كشيم و حتّي يك قدم به سوي ديدار دوست برنداشته ايم.
بانو! ساوه ما منتظران كجاست؟ آنجا كه انتظار، تاب و توانمان را به پايان برساند و ما را چون تو به بستر بيماري بكشاند؟ شايد به بيمار غمش رخ نمايد:
گر طبيبانه بيايي سر بالينم گاه به دو عالم ندهم لذّت بيماري را
نظيفه سادات موذن-طلبه سطح3
سرت را به شيشه پنجره تكيه داده اى. ماشين از پليس راه مى گذرد و هر لحظه به شهر نزديك تر مى شود، دلت بهانه مى گرفت، هواى او را كرده بود كه پا در سفر گذاشتى از لحظه اى كه ساك را بسته اى و راه افتاده اى هر لحظه بى تابتر شده اى از بلنداى جاده به شهر خيره مى شوى نگاهت از روى ساختمان ها مى گذرد. چشمان تشنه ات در التهاب عطش مى سوزند. چيزى را مى كاوند كه خود نمى دانى، دلت گواهى روشنى مى دهد. در تابش نور آفتاب تشعشع خيره كننده «گنبد طلايى» حرمش چشمانت را به آتش مى كشد. نگاه تشنه ات بر روى گنبد قفل مى شود، مى ماند. گويى به آنچه مى طلبيده رسيده است…
مطاف ملائكه الله
جذبه محبت كريمه، امان فكر كردن به غير را از تو گرفته است. هنوز نگاهت خيره به گنبد است و «گلدسته ها» كه آواى «ربنا» از قنوتشان جارى است. توان ايستادن ندارى، تا لحظه اى ديگر بر دروازه حرمش خواهى بود.
پیوند: http://www.tebyan.net
1.حضرت امام حسن عسکری (ع )
2.صورت و سيرت امام حسن عسکری (ع )
3.دوران امامت
4.شهادت امام حسن عسکری (ع )
5.ماجرای جانشين بر حق امام عسکري
حضرت امام حسن عسکری (ع )
امام حسن عسکری (ع ) در سال 232هجری در مدينه چشم به جهان گشود . مادر والا گهرش سوسن يا سليل زنی لايق و صاحب فضيلت و در پرورش فرزند نهايت مراقبت راداشت ، تا حجت حق را آن چنان که شايسته است پرورش دهد . اين زن پرهيزگار در سفری که امام عسکری (ع ) به سامرا کرد همراه امام بود و در سامرا از دنيا رحلت کرد . کنيه آن حضرت ابامحمد بود .
صورت و سيرت امام حسن عسکری (ع )
امام يازدهم صورتی گندمگون و بدنی در حد اعتدال داشت . ابروهای سياه کمانی ، چشمانی درشت و پيشانی گشاده داشت . دندانها درشت و بسيار سفيد بود . خالی بر گونه راست داشت . امام حسن عسکری (ع ) بيانی شيرين و جذاب و شخصيتی الهی باشکوه و وقار و مفسری بي نظير برای قرآن مجيد بود . راه مستقيم عترت و شيوه صحيح تفسير قرآن را به مردم و به ويژه برای اصحاب بزرگوارش - در ايام عمر کوتاه خود - روشن کرد .
يا ابا المهدي!
به پيشگاه با عظمتت چه دارم براي عرضه كردن جز كوله بار سرافكندگي؟ كه نه به گلستان معرفت قدر تو قدم نهاده ام، و نه شايسته بوده ام براي اين كه مأموم فرزند والايت باشم.
قرن ها پيش با دلي شكسته براي شيعه اي نوشتي: «هيچ يك از پدرانم مانند من گرفتار شكّ و تزلزل شيعيان در امر امامت نشده اند.» آري. خفقان و فشاري كه عبّاسيان در سامرا حاكم كرده بودند، اجازه نمي داد حتّي معرفي امام بعدي آشكارا صورت گيرد و همين، شيعيان مظلوم را دچار سرگرداني و سردرگمي مي ساخت.
آن سال ها مردم در به در، كو به كو، دنبال امامي بودند كه بدانند امام بر حق است تا مشتاقانه به محضرش بشتابند و درد سرگردانيشان را در محضر مباركش درمان كنند. امّا حالا ما كه به يقين مي دانيم تو امام بر حق هستي، در سايه سار عطوفت تو پناه نمي گيريم و از چشمه سار زلال معرفتت جرعه اي به دل هايمان نمي چشانيم!
اي امام ساكن عسكر! شش سال بيشتر تابيدن نور امامتت را تاب نياوردند و نگذاشتند سامرا بيش از 28 سال قدوم آسماني تو را در كوچه هايش حس كند. لحظه به لحظه مراقبت بودند، يا آشكارا در زندان به سرمي بردي يا در منزل خود زندانيِ گماشته ها و جاسوس ها بودي.
شيعيانت چه سختي ها كشيدند! ديدارت برايشان حسرتي دست نيافتني بود. تاريخ شاهد است كه آن شيعة اهل حلوان مبلغي معادل قيمت پنجاه شتر پرداخت كرد تا شخصي يك بار زيارت جمال نوراني تو را برايش ممكن سازد. تاريخ شاهد است كه شيعيانت در كوچههاي اطراف خانه ات مترصّد مي ايستادند تا لحظه اي كه به خاطر احضار خليفه از منزل خارج مي شوي، پنهاني قامت دلربايت را تماشا كنند. و هر بار پيش از خروج از خانه برايشان پيغام مي فرستادي كه مبادا به من سلام كنيد. مبادا به سويم اشاره كنيد، كه جانتان به خطر مي افتد. حتّي وجوهاتي كه برايت ارسال مي شد، در ظرف ها و مشك هاي روغن جا سازي ميكردند و مخفيانه به محضرت مي آوردند و تو نامه ها را گاه داخل هيزم جا داده، پنهاني به دست اصحاب مي رساندي.
اي پدر امام غايب! با آن قلب مهربانت خوب مي دانستي كه شيعه آمادگي غيبت امامش را ندارد. شيعه همواره لحظه هايش را در محضر امام گذرانده بود و هر پرسش را در پيشگاه او رو در رو پاسخ گرفته بود. امّا چند صباحي بيش از آغاز عصر غيبت نمانده بود. مردم به خورشيد پشت ابر عادت نداشتند. اين شد كه تو نيز چون پدر بزرگوارت تدابيري انديشيدي تا شيعه را از وحشت غيبت برهاني. پرسش و پاسخ هاي رو در رو، ديگر مكتوب شد؛ در شهرها وكيل منصوب كردي و وجوهات را با واسطة اصحاب امين خود دريافت نمودي؛ حتّي گاه مشتاقاني را كه براي زيارتت مي آمدند، از پشت پرده به فيض سخنان گهربارت مي رساندي و جمال منورّت را آشكار نمي ساختي.
امّا بيا و امروزِ ما را ببين. ببين كه چگونه به غيبت امام خود خو گرفته ايم! زندگي هايمان كم و كسري ندارند؛ دل هايمان تنگ كسي نيست؛ چشم هايمان شبيه چشم هاي منتظران نيست. زل زده ايم به دنياي بي او و تماشا مي كنيم و لذّت مي بريم. دنبال كسي نمي گرديم، نداشتنِ چيزي عظيم را حس نمي كنيم!!
آه! اي امامِ شيعيانِ قدردان! اي امام پيرواني كه براي ديدارت خود را به آب و آتش مي زدند! تو را سوگند به لحظه هاي دل نگراني ات، نگذار تا ما اين گونه ايم، مهدي بيايد. تا ما نفهميم دنياي بي امام ارزش دل بستن ندارد، تا نفهميم زيارت جمال امام چه بهشتي است، تا نفهميم شيعة مهدي بودن يعني چه، اين دنيا ارزش آمدن آن حجّت آخر را نخواهد داشت.
اي امام مهربان! ناداني هاي ما را براي دل مهربانش توجيه كن. به او بگو ما بيچارگان كه امام نديده ايم! چه مي دانيم آن بهشت را؛ هر چند برايمان ساعت ها توصيف كنند.
ما دنيا زده ايم مولا! درد ما را فقط يك چيز درمان مي كند: دعايمان كن يا ابا المهدي!
الحمدلله علی ما انعم
مردم همیشه در صحنه ایران با شرکت در سی و چهارمین فجر آزادی با حضور گسترده و پرشور؛ ضمن تجدید بیعت با آرمانهای امام راحل و رهبر معظم انقلاب ؛ برگ زرین دیگری برافتخارات خود افزودند .
دل بتکانیم یا خانه؟
خانه تکانی و تغییر دکوراسیون خانه،تاثیرات مثبتی بر روحیه ی انسان دارد و زندگی را از یک نواختی خارج می کند.تنوع و تمییزی محیط اطراف ما در پیشگیری از افسردگی نیز بسیار موثر است؛ بنا براین یک خانه تکانی ساده، سلامت روان فرد را تا حد زیادی تامین می کند؛ اما اگر این تنوع و نو کردن منجر به زیر بار قرض رفتن و ایجاد استرس برای او شود، نتیجه ی عکس خواهد داشت و در واقع آرامش فرد را از او خواهد گرفت.
راستی شما دنبال کدام هستید، آرامش یا چشم و هم چشمی؟ اگر واقعا دنبال آرامش هستید راه هایی که نه تنها آرامش دنیا، که آرامش آخرت را هم به دنبال دارد، وجود دارد؛آن راه بهتر، دل تکانی است
ادامه دارد….
سلام بانو!
تو آمده ای تا هفت روز هفته این شهر چیزی بشود ماورای همه ی پیچیدگی های تاریخ.
سالروز ورود بانوی کرامت حضرت معصومه سلام الله علیها به شهر قم گرامی باد.
بسم الله الرحمن الرحیم
ما در این مدت مصیبت ها دیده ایم، مصیبت های بسیار بزرگ و بعضی پیروزها حاصل شد که البته آن هم بزرگ بوده، مصیبت های زن های جوان مرده، مردهای اولاد از دست داده، طفل های پدر از دست داده. من وقتی چشمم به بعضی از اینها که اولاد خودشان را از دست داده اند می افتد، سنگینی در دوشم پیدا می شود که نمی توانم تاب بیاورم. من نمی توانم از عهده این خسارات که بر ملت ما وارد شده است برآیم، من نمی توانم تشکر از این ملت بکنم که همه چیز خودش را در راه خدا داد، خدای تبارک و تعالی باید به آنها اجر عنایت فرماید. من به مادرهای فرزند از دست داده تسلیت عرض می کنم و در غم آنها شریک هستم.
من به پدرهای جوان داده، من به آنها تسلیت عرض می کنم. من به جوان هائی که پدرانشان را در این مدت از دست داده اند تسلیت عرض می کنم. خوب، ما حساب بکنیم که این مصیبت ها برای چه به این ملت وارد شد، مگر این ملت چه می گفت و چه می گوید که از آنوقتی که صدای ملت در آمده است تا حالا قتل و ظلم و غارت و همه اینها ادامه دارد.
چند روز قبل از بازدید محمد رضا شاه از پایگاه یکم شکاری مهر آباد ؛ فرمانده وقت پایگاه با هواپیما از نواحی جنوبی ایران گلدان های پر از گل سرخ آورده و در چله زمستان که برف سنگینی هم در تهران باریده بود ؛این گل ها را با گلدان در زیر خاک کرده بود ! محمد رضا نه تنها سوال نکرد که در زیر این برف و یخ بندان سنگین چطور این همه گل سرخ به گل نشسته است . بلکه فرمانده پایگاه را به سبب توجه به گل کاری تحسین و تقدیر کرد .
نشریه دیدار،شماره 12