چادر يا جا دُر؟
به نظر مي رسد تلفظ اصلي و صحيح چادر ، جا دُر بوده است ! به نظر شما جادر به چه معناست ؟ جا دُر يعني جاي درّ و گوهر يعني اين پوششي كه بانوان سر تا سر وجود خود را مي پوشانند كه در واقع پوشاننده گوهر وجودي زنان است . جايي است براي حفاظت از درّ وجودي بانوان.
براي اينكه اين اين جادُر است كه باعث مي شود زن مسلمان به سرنوشت شوم زن غربي مبتلا نشود و از او ابزار تبليغاتي و كالاي توليد سرمايه و نيروي كار رايگان نسازند و او را مانند يك كالاي بي ارزش به انسانهاي پست و هوسباز و كثيف كرايه ندهند . پس خودت مواظب جا دُرت باش.
(نشریه مهر باران ،شماره 7)
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم:
اگر مردي به آرايش نمودن و خارج شدن زن از خانه راضي شود ؛ بي غيرت است و كسي كه اين مرد را بي غيرت بنامد گناهي نكرده است ؛ و زن هنگامي كه از خانه اش با آرايش و عطر خارج شود و شو هرش با اين عمل رضايت دهد به هر قدمي كه زن بر ميدارد براي شوهر او خانه اي در جهنم ساخته مي شود … پس وصيت من را در مورد زنان خود به خاطر بسپاريد تا از شدت حسابرسي خدا نجات پيدا كنيد… .
جامع الاخبار ص185
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم:
در دوره آخر الزمان مردان خود را شبيه زنان و زنان خود را شبيه مردان مي كنند و زنان بر زين سوار مي شوند ،پس بر آنها لعنت خدا بود .
هفدهم دي ماه سالروز پديده ” كشف حجاب ” توسط رژيم پهلوي
هفدهم دي ماه مصادف با سالروز صدور فرمان “كشف حجاب” توسط رضا خان پهلوي در سال ۱۳۱۴است .
در اين روز حكومت پهلوي به بهانه توسعه اجتماعي كشور فرماني را مبني بر برداشتن حجاب از سر زنان ايراني صادر كرد و طي آن ماموران حكومتي نيز با يورش به خيابانها و كوچهها اقدام به برداشتن چادر از سر زنان كردند.
اين اقدام دستگاه حكومتي منجر به اعتراض علما و روحانيون حوزههاي علميه و بسياري از مردم شد، به طوري كه در روز ۱۹دي ماه همان سال و در كمتر از دو روز قيامهايي در شهرهاي مذهبي و بزرگ كشور رخ داد.
رژيم پهلوي هرگز اجازه نداد كه رفتار ناشايست عمال حكومتي در تاريخ اين سرزمين ثبت شود.
پس از انقلاب اسلامي در بهمن ماه سال ،۱۳۵۷موضوع “كشف حجاب ” به عنوان يكي از ننگينترين وقايع تاريخي رژيم پهلوي در سالهاي قبل از انقلاب، در تاريخ اين سرزمين ثبت شد.
رهبر معظم انقلاب حضرت آيتالله خامنهاي در خصوص حجاب و اهميت آن در اجتماع و نيز تاكيدي كه اسلام بر اين مساله مهم داشته است، بارها و بارها بياناتي را فرمودهاند.
ايشان در اينباره مسايل متنوعي را عنوان نمودهاند كه با عنوان “جملات قصار” به آنها اشاره ميگردد.
* مساله حجاب و محرم و نامحرم و نگاه كردن و نگاه نكردن، همه به خاطر اين است كه قضيه عفاف در اين بين سالم نگهداشته شود.
* حجاب، ارزشي است منطبق با طبيعت انسان.
* مسالهي حجاب، يك مسالهي ارزشي است.
* يكي از مظاهر معنويت كه غرب هيچ وقت با آن سر سازگاري نداشته و ندارد ، حجاب است.
* ما حجاب را لباس “مشاركت اجتماعي” زنان ميدانيم.
* حجاب، يكي از وسايل امنيت است . با حجاب زن مسلمان، هم خود زن مسلمان امنيت پيدا ميكند و هم مردان مسلمان امنيت پيدا ميكنند.
* حجاب، يكي از آن احكام برجستهي اسلام است.
(منبع : سایت مرکز امور زنان و خانواده )
پیوند: http://www.tebyan.net
کودکان حماسه آفرین عاشورا
شاید جانسوزترین ساعت واقعه عاشورا، لحظه ای است که امام حسین علیه السلام فرمود: کودک شیرخوار من را بیاورید. سپس برای سیراب نمودن او که از تشنگی بی تاب شده بود رو به لشگر دشمن نمود و فرمود: ای مردم! اگر به من رحم نمی کنید به این کودک رحم نمایید. در این لحظه تیری توسط حرملة بن کاهل اسدی از سوی دشمن به سوی کودک پرتاب شد و کودک به شهادت رسید.
این صحنه یکی از دردناکترین لحظات روز عاشوراست و این نوزاد کوچک امام، گویاترین سند مظلومیت در پهنه کربلاست. آن سان که با شهادت خود این مظلومیت را به اثبات می رساند. چرا که در هیچ آئینی، خواه آسمانی باشد و خواه غیر آسمانی، نوزاد شیرخوار هیچ گناهی ندارد که کسی بخواهد با او دشمنی کند و یا او را بکشد و در هیچ نقطه ای از هستی و هیچ اندیشه ای کشتن نوزاد بی گناه را بر نمی تابد. از این رو با کشته شدن طفلی تشنه، که توان هیچ گونه دفاعی از خود نداشت. حجت بر دشمنان امام آنان تمام شد و شهادت علی اصغر علیه السلام با این وضع دلخراش، خونخواری دشمنان و مظلومیت بی شائبه عاشورائیان را به اثبات رسانید.
پیوند: http://www.tebyan.net
زهرای کوچک شام
ما در اینجا غریبیم
نزدیک غروب آفتاب که می شد، مردم دمشق، دست کودکان خویش را می گرفتند و به تماشای بچه های امام حسین علیه السلام می آمدند و پس از آن راهی خانه می گشتند. روزی رقیه علیهاالسلام با دیدگان حسرت بار به آن جمع نگاه کرد. ناله ای دردناک از دل برآورد و روی به عمه اش زینب سلام الله علیها نمود و گفت: ای عمه! اینها به کجا می روند؟ حضرت زینب سلام الله علیها فرمود: ای نور چشمم! اینها رهسپار خانه و کاشانه خود هستند. رقیه علیهاالسلام گفت: عمه جان! مگر ما خانه نداریم؟! زینب سلام الله علیها فرمود: نه! ما در اینجا غریبیم و خانه نداریم. خانه ما در مدینه است. با شنیدن این سخن صدای ناله و گریه رقیه علیهاالسلام بلند شد و فریاد زد: «واغربتاه، واذلتاه، و اکربتاه» آه از غریبی، وای از محنت و زاری ما . (1)
پیوند: http://www.tebyan.net
آن دم که من از ناقه افتادم و …
کاروان از کوفه، راهی شام شد. مشکلات اسارت و دوری پدر، همچنان رقیه علیهاالسلام را می سوزاند. در بین راه که سختی بر دختر امام حسین علیه السلام فشار آورده بود. شروع به گریه و ناله کرد. و به یاد عزت و مقام زمان پدر، اشک ها ریخت. گویا نزدیک بود روحش پرواز کند و در آن بیابان به بابا بپیوندد.
یکی از دشمنان چون آن فریاد ضجه را شنید، به رقیه علیهاالسلام گفت: «اُسکُتی یا جاریة! فقد آذیتنی بِبُکائِک»؛ ای کنیز! ساکت باش، زیرا من با گریه تو ناراحت می شوم.
آن نازدانه بیشتر اشک ریخت. دیگر بار آن مرد گفت: «اُسکُتی یا بنتَ الخارجی»؛ ای دختر خارجی! ساکت باش.
حرفهای زجر دهنده آن مزدور، قلب دختر امام علیه السلام را شکست. رو به سر پدر نمود و گفت:
«یا ابتاه قَتَلوکَ ظُلماً و عُدواناَ و سَمُّوک بالخارجی»؛ ای پدر! تو را از روی ستم و دشمنی کشتند و نام خارجی را هم بر تو گذاردند.
پیوند: http://www.tebyan.net
از خرابه تا ملکوت
عبدالجبار بن زین العابدین الشكوئى در «مصباح الحرمین» مى نویسد: طفل سه ساله امام حسین علیه السلام شبى از شبها پدر را در عالم رویا دید و از دیدارش شاد گردید و در ظل مرحمتش آرمید ولی فلك ستیزه جو، این لحظه استراحت را براى آن صغیره نتوانست ببیند. چون آن محترمه از خواب بیدار شد پدر خود را ندید. شروع به گریه كردن كرد. هر چه اهل بیت علیهم السلام او را تسلى دادند آرام نشد. سبب گریه از او پرسیدند، آن مظلومه در جواب گفت:
« أین أبى ایتونى بوالدى و قرّة عینى » ؛ كجاست پدر من ؟ بیاورید پدر مرا و نور چشم مرا.
پیوند: http://www.tebyan.net
رقیه تنها یک امامزاده نیست!
رقیه تنها دختر دردانه حسین علیه السلام نیست؛ رقیه، رمزی از رازهای عاشوراست.
آن هنگام که حسین بن علی علیه السلام مدینه را به مقصد کوفه برای نجات آنها که نامه نوشته بودند و از ظلم یزید شکوه کردند، ترک کرد و عازم کربلا شد میدانست که تقدیر چگونه رقم خورده است. جبرییل خبر قیامت عاشورا را به محمد امین صلی الله علیه و آله داده بود و آدم علیه السلام بر نام حسین و مظلومیتش گریسته بود.
بال پرواز گشایید که پرها باقی است
بعد از این باز سفر، باز سفرها باقی است
پشت بتها نشود راست پس از ابراهیم
بت شکن رفت ولی باز تبرها باقی است
گفت فرزانهای، امروز شما عاشوراست
جبهه باقی است، شمشیر و سپرها باقی است
جنگ پایان پدرهای سفر کرده نبود
شور آن واقعه در جان پسرها باقی است
گرچه پیروزی از آن من و تو خواهد بود
شرطها باقی است، اما و اگرها باقی است
«شرط اول قدم آن است که مجنون باشی»
«در ره منزل لیلی که خطرها» باقی است
نیست خالی دل ارباب یقین از غصه
فتنهها میرود و خون جگرها باقی است
سخن از فتنه شد و چرت غزل شد پاره
واژهها دربه در و قافیهها آواره
قصه تلخ است چه تلخ است! بگویم یا نه؟
صبرتان میرود از دست! بگویم یا نه؟
شاید از قصه ما خُلق شما تنگ شود!
یا که این گفته خود آغازگر جنگ شود
**
قصه آن بود که دشمن دهنش آب افتاد
کشتی وحدت ما سخت به گرداب افتاد
آتش فتنه چنان شد که خدا میداند
آنقدر دل نگران شد که خدا میداند
قصه آن بود که یک طائفه که فتنه ازوست
دوست را دشمن خود خواند، وَ دشمن را دوست
آری آن طائفه خود را ز خدا منفک کرد
روی بر سامری آورد به موسی شک کرد