حضرت آيت الله بهجت:
روايت دارد كه در آخر الزمان همه هلاك مي شوند به جز كسي كه براي فرج دعا مي كند .
گويا همين دعاي براي فرج ، يك اميدواري است و يك ارتباط روحي با صاحب دعاست . همين ، مرتبه اي از فرج است.
جرعه وصال ، ص 30
پیوند: http://www.aviny.com
علامه شهید، آیت الله سید محمدباقر صدر، یكی از بزرگترین اندیشمندان مسلمان ـ و به تعبیر امام خمینی: «مغز متفكر اسلامی» ـ در تاریخ اسلام به ویژه در قرن چهاردهم هجری است. فقیهی جامع الشرایط، فیلسوفی اجتماعی، مفسری بزرگ، متفكری آگاه به فرهنگ و علوم زمانش، نویسنده ای توانمند و پركار و سیاستمداری هوشمند و شجاع و دردمند بود. سید محمدباقر صدر در تاریخ 25 ذی القعده 1353 در شهر مقدس كاظمین دیده به جهان گشود.[1] و دومین فرزند خانواده بود. خواهرش «آمنه بنت الهدی صدر» یكی از زنان دانشمند، شاعر، نویسنده و معلم فقه و اخلاق بود كه در مسیر جهاد و مبارزه، با برادرش سید محمدباقر همگام شد و سرانجام سرنوشت هر دو به شهادت و سعادت ابدی ختم گشت.[2] سید محمدباقر، از پنج سالگی به مدرسه رفت و تا یازده سالگی دوره ابتدایی را به اتمام رساند. در این دوران، نبوغ شگفت انگیز و استعداد سرشار خدادادی در او درخشید و تعجب آموزگاران و همكلاس های خود را برانگیخت، به طوری كه اولیای مدرسه تصمیم گرفتند او را به مدرسه كودكان تیزهوش و نابغه بگذارند تا به هزینه دولت درس بخواند و پس از طی مراحل لازم و قانونی، به دانشگاههای اروپا یا آمریكا اعزام كنند و در رشته های علوم جدید تحصیل كند و به كشور خود بازگردد.او به تحصیل علوم دینی و پرداختن به رشته كار پدرانش گرایش داشت و از طرفی مادر و برادر بزرگش رضایت ندادند كه او به پول دولت وابسته به غرب و دست اندركاران خود باخته آموزش و پرورش آن روز عراق، درس بخواند… بالاخره با راهنمایی دو دایی فقیه و دانشمندش آیت الله «شیخ محمدرضا آل یاسین» و آیت الله «شیخ مرتضی آل یاسین» به فراگیری دروس حوزوی و علوم دینی پرداخت.[3] |
1-آيت الله شيخ محمد حسين غروي اصفهاني
مرحوم آيت الله العظمي بهجت رحمه الله عليه مي فرمودند : مرحوم آشيخ محمد حسين غروي از خداوند متعال مي خواست كلمات پاياني عمرش ؛ خواندن زيارت عاشورا باشد ؛ خداوند دعاي وي را اجابت نمود و پس از اتمام خواندن زيارت عاشورا روحش به ملكوت اعلي شتافت.
( داستان هاي شگفت انگيز از زيارت عاشورا ؛ ص52)
2-امام خميني رحمه الله عليه :
امام زيارت عاشورا را با صد لعن و صد سلام معمولا در حال قدم زدن مي خواندند.
خادم امام راحل چنين مي گفت : روزي نزديك ظهر احساس كردم صداي ضجه و ناله مي آيد . كمي كه جستجو كردم ديدم امام پشت بام منزلشان رفته ؛زيارت عاشورا مي خوانند و اشك مي ريزند .
( اميد انقلاب ؛ ش 205)
3-علامه اميني ( رحمه الله عليه)
علامه اميني ( رحمه الله عليه) در عالم رويا به فرزند خود چنين سفارش نمودند: پسر جان ! در گذشته بارها تو را ياد آور ساختم و اكنون به تو توصيه مي كنم كه زيارت عاشورا را هيچ وقت و به هيچ عنوان ترك و فراموش مكن ؛ مرتبا زيارت عاشورا را بخوان و بر خودت و ظيفه بدان ؛ اين زيارت داراي آثار و بركات و فوايد بسيار زيادي است كه موجب نجات و سعادت در دنيا و آخرت تو مي باشد.
فرزند علامه اميني ( رحمه الله عليه) مي گويد : علامه اميني با كثرت مشاغل و تاليفات ومطالعه و … مواظبت كامل به خواندن زيارت عاشورا داشته و سفارش به زيارت عشورا مي نمودند.
( مجله حوزه ؛ ش 37، ص 88)
ارادت علما به حضرت علی اصغر(ع)
وقتی برای مرحوم آیت الله میرزای قمی مشکل پیش می آمد ؛ توسل به حضرت علی اصغر پیدا می کردند و علت آن را می فرمودند: هر کدام از شهدا، می جنگیدند ویا حداقل از خودشان دفاع می نمودند ؛ ولی حضرت علی اصغر قدرت دفاع از خود را نداشتند.
( باب الحوائج علی اصغر؛ ص 206)
مرحوم حضرت آيت الله بهجت فرمودند:
بنده خيال مي كنم فضيلت بكاء بر سيدالشهدا بالاتر از نماز شب باشد ؛ زيرا نماز شب عامل قلبي صرف نيست بلكه كالقلبي است ولي حزن و اندوه و بكاء قلبي است. (600 نكته در محضر آيت الله بهجت ؛ ص182)
مختصری از زندگینامه میرزا جواد آقا ملکی تبریزی
آیت الله فهری در مورد زندگی آیت الله میرزا جواد ملکی تبریزی نقل می کنند :
یکی از مردان پیشتاز این راه مرحوم عارف بالله آیة الله حاج میرزا جواد ملکی ـ قدس الله نفسه الزکیه ـ است که در این میدان گوی سبقت از همگان ربود.
این مرد بزرگ با اینکه در مقام عرفان مقامی بس والا دارد و از اعظم فقهای « صائنا” لنفسه، حافظا” لذینه، مخالفا” لهواه و مطیعا” لامر مولاه» به شمار می آید .
اوایل عمر شریفش و دوران شباب را در نجف اشرف در مجلس درس اساتید بزرگ حاضر شده و استادش در « فقه» ، مرحوم آیة الله رضا همدانی و در « اصول » ، علامه ملا محمد کاظم خراسانی و در « عرفان و اخلاق و سلوک» ، آیة الله آخوند ملا حسینقلی همدانی ـ رضوان الله علیهم اجمعین ـ بوده است.
سال تولد ایشان در دست نیست ولی از کتابی در « فقه » که یکی از فضلای معاصر به آن دست یافته و از مؤلفات ایشان و در پایان آن نوشته شده معلوم می شود که به سال 1312 هـ . ق مؤلف در عنفوان جوانی بوده است.
به هر حال ؛ ایشان در حدود سال 1321 هجری قمری به ایران آمده و در زادگاه و موطن اصلی اش تبریز به ترویج و تهذیب پرداخت و در اوایل مشروطه به سال 1329 هجری قمری به خاطر نامساعد بودن اوضاع تبریز به قم هجرت فرمود و در قم به ارشاد سالکان و تربیت مستعدان مشغول بود تا آنکه مرحوم آیة الله العظمی شیخ عبدالکریم حایری یزدی در سال 1340 هـ . ق از اراک به قم تشریف آورده و به اصرار مرحوم مجاهد شیخ محمد تقی بافقی که از دوستان مرحوم ملکی بوده و پس از استخاره و آمدن آیة شریفه ( وأتونی بأهلکم أجمعین) [ سورة یوسف (12)، آیه 93؛ یعنی همه نزدیکان خود را نزد من بیاورید]، تصمیم به ماندن در قم و تأسیس حوزه علمی فعلی را می گیرد و دوستان و شاگردان آیة الله حایری نیز که در اراک بودند به قم مهاجرت می کنند.
مرحوم حاج شیخ عباس تهرانی نیز که جزء مهاجرین بودند در قم به جمع مرحوم ملکی و بافقی می پیوندد و کانونی از اخلاق و تهذیب نفس تشکیل می دهند که ثمرات ارزنده ای داشته و افراد شایسته ای تربیت یافته اند.
مرحوم ملکی، درس فقهی داشته اند که عنوانش « مفاتیح الشرایع فی الفقه» مرحوم فیض کاشانی بوده و نیز دو مجلس اخلاق داشته: یکی در منزل برای خواص بوده و دیگری در مدرسه فیضیه برای عموم که جمعی از بازاریان قم نیز در آن درس شرکت داشته اند.
نماز جماعت را در بالای سر حضرت معصومه علیها السلام اقامه می کرده و امام خمینی - ره - در نماز جماعت ایشان و در درس اخلاق که در منزل برای خواص می گفته، حاضر می شدند.
مرحوم حجة الاسلام شیخ مهدی حکمی قمی می فرمودند:
از ثمره مشروطه که خدا به ما عطا فرمود این بود که وسیله شد حاج میرزا جواد آقا در قم ساکن شود.
درگذشت فرزند و اکرام مهمان
آیت الله فهری نقل می کنند :
« میرزا جواد آقا ملکی تبریزی پسری داشته که شمع فروزان شبستان خانواده بوده است .
در روز عید غدیر که ایشان در منزل جلوس کرده و قشرهای مختلف به زیارتشان می آمده اند، خادمه منزل به کنار حوض خانه می آید و ناگاه چشمش بر پیکر بی جان پسر که بر روی آب بوده می افتد. بی اختیار فریاد می زند، اهل خانه که از اندرون به صدای خادمه بیرون می آیند و با منظره دلخراشی این چنین مواجه می شوند، بی اختیار همه فریاد می کشند.
مرحوم ملکی متوجه می شود که صدای شیون، خانه را پر کرد، از اطاق خود بیرون می آید. می بیند که جنازه پسرش در کنار حوض گذاشته شده است. رو به زنها کرده و خطاب می کند: ساکت!
همگی سکوت می کنند و همین سکوت ادامه می یابد تا آنکه مرحوم ملکی از همه میهمانان پذیرایی می کند و طبق معمول سنواتی ، عده ای از آنان ناهار را در منزل ایشان صرف می کنند و پس از پایان غذا که عازم رفتن می شوند، مرحوم ملکی به چند نفر از خواص مهمانان می فرماید که شما اندکی تأمل کنید که با شما مرا کاری است و چون بقیه مهمانان بیرون می روند، واقعه را برای آنان بازگو می کند و از آنان برای مراسم تجهیز فرزند از دست رفته کمک می گیرد.
این داستان گذشته از آنکه حاکی از اعلا درجه مقام رضا و تسلیم آن بزرگوار است، نشانگر قدرت روحی و نیروی تصرف در نفوس دیگران نیز هست .
ارتحال
از قول آیت الله فهری نقل شده :
همچنین شنیدم از زاهد عابد مرحوم حسین فاطمی قمی که از دوستان مرحوم ملکی بود که فرمود: از مسجد جمکران بازگشتم. در منزل به من گفتند که آقای حاج میرزا جواد جویای حال تو شده است.
[ آقای فاطمی] فرمود: من با سابقه کسالتی که از ایشان داشتم با عجله به خدمتش رفتم ( و به گمانم فرمود عصر جمعه بود) دیدم ایشان استحمام کرده خضاب بسته و پاک و پاکیزه در بستر بیماری افتاده و آماده ادای نماز ظهر و عصر است.
در میان بستر شروع به گفتن اذان و اقامه کرد و دعای تکبیرات افتتاحیه را خواند و همین که به تکبیرة الاحرام رسید و گفت: الله اکبر! روح مقدسش از بدن اقدسش به عالم قدس پرواز کرد.
این واقعه به سال 1343 هجری قمری بود. پیکر پاکش پس از تجهیز در شیخان قم به خاک سپرده شد .
والسلام عليه يوم ولد و يوم مات و يوم يبعث حياً.
چرا تکلیف را انجام ندادی؟!
مرحوم شالچی فرمودند:
« روزی در درس حاج میرزا جواد آقا شرکت کردم. پس از درس، آقا دستوری را به من فرمودند تا انجام دهم. من با این که تصمیم به انجام آن در نیمه های شب داشتم به علت کار زیاد موفق به بیتوته و انجام دستور استاد در سحرگاه نشدم. فردا چون به درس استاد رفتم هنگام بازگشت چون برخاستم بیایم استاد فرمود: شما تشریف داشته باشید!
آنگاه که شاگردان رفتند، فرمود: چرا تکالیف تعیین شده را دیشب انجام ندادی؟! من به یکباره در حیرت شدم که من با کسی این حال نگفتم و کسی جز خدا از این واقعه خبردار نبود.
پس، از ایشان عذر تقصیر خواستم. این بی توفیقی در شب بعد نیز رخ داد و باز استاد به من خاطر نشان کرد که دستورش را انجام نداده ام. پس از آن با تلاش و همت دو چندان موفق به انجام دستور استاد شدم و از آن بهره مند گشتم.»
دید ملکوتی
استاد شالچی تبریزی می فرمود :
« یکی از روزها صبح پس از نماز برای شرکت در جلسه اخلاق میرزا جواد آقا به فیضیه رفتم.
استاد به من فرمودند: میرزا عبدالله چه می بینی؟!
این صحبت استاد گویا خود تصرفی بود که آن بزرگ در جان من کرد و حجاب ملکوت از برابر چهره ام برداشته شد.
دیدم اشخاصی را که در فیضیه هستند و در ظاهر می بینم، اما باطن آنان را نیز مشاهده می کنم به صورت های گوناگون اند!
بار دیگر فرمودند: فلانی چه می بینی؟ و من چون توجه کردم دریافتم ارواح مؤمنین روی صحن مدرسه فیضیه دور هم نشسته اند و با هم مذاکره می کنند!
پس از آن استاد به من فرمودند: میرزا عبدالله فکر نکنی اینها مقاماتی است و به جایی رسیده ای؟! اینها در برابر آنچه در سیر و سلوک و تقرب الی الله به سالک می دهند هیچ است.»
تسلیم به قضای الهی
حاج آقا شالچی فرمودند:
« روزی همراه استادم مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکی قدم می زدیم که ایشان در جایی نشستند و مشغول خواندن چیزی شدند.
ما احساس کردیم ایشان مشغول فاتحه خوانی هستند و در عین حال قبری را هم آنجا نیافتیم! از ایشان سؤال کردیم: آیا قبر بزرگی در اینجاست که مشخص نیست و ما نمی دانیم؟
ایشان با لبخندی گذشتند. ما فهمیدیم که ایشان مایل به جواب گفتن نیستند. پس از این ماجرا، هفته بعد فرزند ایشان فوت کرد و در همانجا دفن گردید و معلوم شد که مرحوم ملکی خبر این حادثه را از قبل می دانستند!»
تشکر از واسطه فیض الهی
آیت الله سید احمد فهری زنجانی نقل می کنند :
دوستی داشتم به نام مرحوم سرهنگ محمود مجتهدی که درک محضر ایشان را کرده بود و نیز از انفاس او بهره ای داشت، او می گفت:
روزی پس از پایان درس، عازم حجره یکی از طلبه ها که در مدرسه دارالشفاء بود، گردید و من نیز در خدمتش بودم ، به حجره آن طلبه وارد شد و مراسم احترام معمول گردید و پس از اندکی جلوس ، برخاسته و حجره را ترک گفتند و چون منظور از این دیدار را پرسیدم ، فرمود:
شب گذشته به هنگام سحر، فیوضاتی بر من افاضه شد که فهمیدم از ناحیه خودم نیست و چون توجه کردم دیدم که این آقای طلبه به تهجد برخاسته و در نماز شب اش به من دعا می کند و این فیوضات اثر دعای اوست، این بود که به عنوان سپاسگزاری از عنایتش، به دیدار او رفتم!
ذكري كه بهجت عرفا بر آن تاكيد داشت
شخصي از آن پير روشنضمير تقاضاي ذكر ميكند. حضرت آيةالله بهجت در پاسخ ميفرمايند: “هيچ ذكري بالاتر از ذكر عملي نيست. هيچ ذكر عملي بالاتر از ترك معصيت در اعتقادات و عمليات نيست؛ و ظاهر اين است كه ترك معصيت به قول مطلق، بدون مراقبه دائميه صورت نميگيرد.”
سپس از ايشان خواسته شد كه “پس ما را موعظه كنيد.” آيةالله بهجت رضوانالله تعالي عليه فرمودند: “گفتم كه الف، گفت دگر؟ گفتم هيچ؛ در خانه اگر كس است، يك حرف بس است. بارها گفتهام و بار دگر ميگويم: كسي كه بداند هر كه خدا را ياد كند، خدا همنشين اوست، احتياج به هيچ وعظي ندارد، ميداند چه بايد بكند و چه بايد نكند. ميداند كه آنچه را كه ميداند بايد انجام دهد و آنچه كه نميداند بايد احتياط كند.”
آنان كه به دنبال ذكر و موعظهاند، بايد از اين سخنان آن عارف بزرگوار بهترين ذكر و بهترين موعظه را شناخته باشند و خوشا به سعادت آنان كه به كار بندند.
( جلد اول كتاب پرسشهاي شما و پاسخهاي آيةالله بهجت)
سيره امام خميني رحمة الله عليه :
شبي امام خميني رحمة الله عليه خوابيده بودند و داشتند طبق برنامه اي
كه دكترها ريخته بودند نرمش انجام ميدادند ؛ از تلويزيون هم روضه پخش مي شد؛ هنگامي كه صورت ايشان را نگاه كردم ديدم در عين
حال كه دارند تعداد حركات خود را مي شمارند گريه هم مي كنند .
منبع : برداشت هايي از سيره امام خميني رحمة الله عليه، ج 3 ؛ ص36؛ به نقل از خانم زهرا مصطفوي
علامه طباطبائي فرمودند:
هيچ كس به هيچ مرتبه اي از معنويت نرسيد و گشايش و فتح بابي نكرد مگر در حرم امام حسين (ع) و يا در توسل به آن حضرت .
منبع:آن مرد آسماني ؛ ص43)
مرحوم آيت الله مرعشي نجفي مي فرمودند:
در ايام جواني با تني چند از طلاب ديني شبهاي محرم تا سحر با سينه زني و گريه و زاري بر مظلوميت سيدالشهدا و اهل بيت پاكش احيا مي گرفتيم و از جمله كساني كه در اين مجلس شركت مي كردند امام خميني رحمه الله علية بودند. (مجله ي موكب عشق ، عقيدتي سياسي حوزوي مقاومت يك شهيد ابراهيمي ،قم، ص 9)