علامه جعفري رحمه الله عليه در طول 40 سال هر جمعه درباره ي علوم با آقاي دكتر حسابي جلسه داشتند و هر گاه به موضوع علمي جديدي هم برخورد مي خوردند ؛ در طول هفته قرار مي گذاشتند و مي آمدند ؛ گاهي اوقات هم علامه جعفري به ديدن آزمايش هايي كه آقاي دكتر توضيح مي دادند اظهار تمايل مي كردند و در ساعتي كه دانشجويان نبودند ؛ به دانشگاه تهران مي رفتند و آزمايش ها را از نزديك تماشا مي كردند .
تلسكوپ را دكتر حسابي از مركز ژئو فيزيك به لطف دكتر افشار مي آوردند منزل ما و آقاي جعفري مرا دعوت مي كردند با هم مي نشستند و ستاره ها را نگاه مي كردند و بحث علمي مي كردند . اين واقعا نشان دهنده دلداگي علمي اين فقيه عالي قدر است .
قصه ي ارباب معرفت ؛ ص 15
ميرزا جواد آقا ملكي در قنوت نمازهاي نافله و مستحبي اين بيت عارف شيراز را از عمق جان زمزمه مي كرد :
زان پيشتر كه عالم فاني شود خراب
ما را زجام باده هستي خراب كن
اسرار الصلاه ، ملكي تبريزي،ص289
آيت الله ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي:
به خدا سوگند من بعضي از شب زنده داران و نمازگزاران را مي شناسم كه در حال خفتن و به هنگام برخاستن از خواب براي به جا آوردن نماز در شب و نيمه شب و هنگام سحر ؛ فرشته اي ايشان را با لفظ آقا از خواب بيدار كرده ،و ايشان با شنيدن صداي آقا از جانب آن ملك ، براي به جا آوردن نماز و ذكر و دعا و مناجات ؛ از بستر خواب بر مي خيزند.
يك قرن وارستگي،علي صدرايي،ص 46
ناراحت بود. از نگاه غمبارش می شد این را فهمید. درد دلش باز شده بود. نیمه های شب، قدم می زد و زیر لب نجوا می کرد. غصه می خورد. با این حال، حاضر نبود روی حرف امام حرفی بزند. امام دوست نداشت آسیبی به او برسد.
زود خودم را رساندم خط. شاد و سرحال بود. بین رزمنده ها که قرار می-گرفت انگار تمام دنیا را به او داده اند. بالاخره امام راضی شده بود که ایشان به جبهه برگردد.
سردار مرتضی قربانی( کتاب شمیم خاطره ها ص80)
آيت الله شاه آبادي:
گروهي كه هنگام مرگ ؛ مضروب فرشتگان واقع مي شوند ؛ كساني هستند كه در دنيا كاري را فراهم نكرده اند ،ملائكه اي كه موكل دنيا هستند محكم به پشت آنها مي زنند كه :وقتت در دنيا تمام شده ؛ از اين جا بيرون برو! فرشتگاني كه موكل آن عالم اند مي بينند اين شخص با دست خالي و روي سياه مي آيد ،به صورت او مي زنند كه :عمري در دنيا بودي ،چرا با دست خالي آمدي!
شدرات المعارف ،ص64
آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني براي ادامه تحصيل در مدارج بالاتر ؛ كتابي را كه پيشتر ؛ از مطالعه آن فارغ گشته بود مي فروخت و با پول آن كتاب بعدي را تهيه مي كرد.
شكوه مرجعيت ؛ محمد اصغري نژاد ؛ص46
یكي از دانشمندان حوزه نجف مي گويد:
در خدمت آقا سيد ابوالحسن اصفهاني بودم. وقتي از كوچه اي كه در آن خرابه اي وجود داشت گذر كرديم ؛ فرمود:من با خانواده ام 15 روز در اين خرابه ساكن بوديم ؛ چون صاحب خانه ي ما به من گفته بود كه ديگر راضي نيست در خانه اش باشيم . به ناچار آن جا را تخليه كرديم و به اين خرابه منتقل شديم ،تا اينكه بالاخره موفق شدم خانه ي ديگري اجاره كنم.
شكوه مرجعيت ؛ محمد اصغري نژاد ؛ص46
آخوند خراساني از زهد و بي اعتنايي به دنيا در دوره طلبگي خود چنين مي گويد : «… چهل سال نه گوشت خوردم و نه آرزوي خوردن گوشت داشتم ، و تنها خوراك من فكر بود و با اين زندگي راضي و قانع بودم و هيچ گاه نشد كه سخني ياد كنم كه گمان كنند از زندگي خود ناراضي هستم .
خواب من بيش از شش ساعت نبود و چون با شكم خالي خواب آدم عميق نمي شود ؛ بيشتر شب ها را بيدار بودم و با ستارگان آسمان مصاحبت داشتم.
من هم با تنگدستي و بيچارگي احساس مي كردم كه فكر من به عالمي بلند تر پرواز مي كند و قوه اي است كه روح مرا به سوي خود جذب مي كند و شايد اين در سايه روح خاص و طينت و مليتم بود .سي سال تمام داغي و گرمي نان تنها غذای من بود .
مجله پيام حوزه ؛ شماره 7 ؛ ص 86
آيت الله مظاهري:
دوازده سال در درس امام خمینی (ره) شركت كردم و يك عمل مكروه از ايشان نديدم . يادم نمي رود روزي در درس تشريف آوردند و به قدري ناراحت بودند كه نفس ايشان به شماره افتاده بود ؛ درس نگفتند و به جاي درس نصيحت تندي نمودند و رفتند و سه روز درس نيامدند . چون شنيده بودند يكي از شاگردان ايشان درباره ي يكي از مراجع غيبتي كرده بود .
سرگذشت هاي ويژه از زندگي امام ؛ج5؛ ص164
يكي از شاگردان آيت الله ملكي تبريزي رحمه الله عليه مي گويد:
در مجلس ميرزا جواد آقاي ملكي ؛ يكي از حضار غيبتي كرده بود ! آن بزرگوار خيلي ناراحت شده و خطاب به غيبت كننده فرموده بود : « چهل روز مرا به زحمت انداختي»
رساله لقاء الله ؛ ترجمه احمد فخري ؛ ص 104