ضیافت حضور
از عرش خدا باران ستاره می بارید . هلهله فرشتگان شادی آسمانیان را هویدا می کرد . ماه با لبخند بذر نقره می پاشید و ستارگان در بزم شادی عرشیان ؛ آسمان شهر را با حضورشان چراغانی می کردند . ملائک , شادباش های خداوندی را در سریرهای نور به سرزمین مدینه می فرستادند . شهر غرق در شور , شکفتن گلی از گلستان اهل بیت پیامبر (ص) را انتظار می کشید و خانه امام موسی بن جعفر ( ع ) خود را آماده ضیافت تولدی بزرگ می دید . به ناگاه فضا از عطر حضور پر شد ؛ انتظار به پایان رسید ؛ خنده ها شکفت و نوزادی زیبا ؛ به ناز دیده باز گشود . پدر که لبخند را هدیه حضور کودک خود کرده بود , نام او را به یاد مادر خویش فاطمه نهاد .
و تو در آستان دنیا « حبل الله » را به دوش کشیده ای که یاد خدا در قلب های تشنه آرامش , کاستی نپذیرد . دست دین را در دست خرد گذاشته ای تا چون دو بال پریدن , افق های پرواز آدمی را بگشایند .
شمع هدایت خویش را به ضیافت اصحاب عقل برده ای تا تا قفل های بسته بر ذهن ها و ضمیر ها را بشکنی , تا فرا بخوانی به اندیشیدن , تا بگویی که پیامبران آمده اند دفینه های عقل را زیر آوار تعصب ها و تحجرها بیرون بکشند . تا بگویی که انسان ها , معادن اند ؛ درست مثل معادن طلا و نقره.
گواهی می دهم به حقیقت که حقیقت در نگاه توست .
تو کشتی بان کشتی خرد در توفان های هراس انگیز جهل و ستم بوده ای .
الگوی انسان زیستن را از مرام تو می توان آموخت و نام تو یادمان همه خوبی هاست .
پس سلام به تو ای یادواره عصمت زهرا (سلام الله علیها ) .
سلام بر تو ای چشمه مهتاب در کویر قم !
ا . عرفان