دیدگاه حضرت آیت الله بهجت درباره مزار شریف
شرکت درمجالس اهلبیت :برکات زیادی دارد. آرامشی که دراین جلسات به دست میآیددرجای دیگری پیدانمیشود.شاهدآنهم،وجدان افراداست که همه این آرامش رادراین جلسات تجربه نموده اند؛ اضافه براین،آیه شریفه :” الابذکرالله تطمئن القلوب” نیزمویدهمین معناست وذکرویاداهلبیت،یادخداست .
شیعیان راطبق روایات،اززیادی گِل اهلبیت :آفریده اند وگل وجودی آنان را باولایت اهلبیت عجین ساخته اند؛ لذا این جلسات هماهنگ وازجنس وجودشیعیان است وبااین جلسات وجودآنان رشدونشاط می یابد .
هدف من ازاین مقدّمه این بودکه بگویم؛دیشب خداوندتوفیق داد ودر مجلس روضه حضرت زهرا س شرکت نمودم . یکی دیگرازبرکات این جلسات،بالابردن آگاهی درمورداهلبیت علیهم السلام میباشد. سخنران درآخرمطالب خود،به مناسبت جریان بسیارجالبی رانقل نمود. ماجرامربوط به ” مزارشریف افغانستان ” بود.
همانطوری که میدانید،مزارشریف،مرکزولایت بلخ درشمال افغانستان وازجمله پنج شهرعمدهٔافغانستان (پس ازشهرهای کابل،هرات،قندهاروجلالآباد) میباشد. این شهر،درمیان افغانهاازقداست بالایی برخورداراست. وطبق اعتقادآنان،قبرمطهّرحضرت علی ع درآنجاقرارداردو سرّنامگذاری این شهرنیزدرهمین نکته نهفته است وافرادزیادی برای زیارت به آنجا می روند وحاجات خودراطلب می نمایند.
امّاماجرا:
آیت الله العظمی بهجت(ره) می فرمودند که درآن جلسه هرکسی چیزی گفت واحتمالی رامطرح نمود ؛ مثلاً این که شایدآنجامحلّ عبادت عابدی بوده است که این آثار ازآن ساطع میشود و … ازجمله حرفهایی که مطرح شد وآیت الله العظمی بهجت(ره) فرمودندکه من آن جریان را بعدا پشت یک کتاب خطّی درکتابخانه امیرالمومنین علیه السلام نجف دیدم ازاین قرار بودکه: روزگاری در بلخ، امیرى حکمرانی می کرد که دچار بیماری شد و دُملهای چرکین دردست وپای او به وجود آمد و هرچه علاج کرد فائده ای نداشت وازدرمان،مایوس شد .
شبی حضرت امیرعلیه السلام را درخواب ، مى بیند ،حضرت به اومى فرماید: علاجش “روغن لا و لا” است . ازخواب بیدار مى شود ودستورمی دهد که دانشمندان اسلامی را دعوت کنند و ازآن ها بپرسند که این روغن چیست؟ چون علمایی که در دربار آن پادشاه بوده اند ازعلمای اهل سنّت بودند همان ها جمع میشوند و جواب می دهند که چنین روغنی را نمی شناسند و در روایات آنان نیامده است . پادشاه می پرسد آیا عالم دیگری هست که از او نپرسیده باشید می گویند: نه ! ولی یک رافضی ( شیعه) هست که گوشه نشین و از مردم فاصله گرفته است؛ پادشاه، به دنبال اومی فرستندوازاومی پرسند و او درجواب می گوید : منظورحضرت،روغن زیتون است .(1) امیر را با روغن زیتون مداوا مى كنند وخوب مى شود، وآن شخص در اثر این خدمت از مقربان امیر مى گردد، ولى دیگران از جمله علماى اهل تسنن از روى حسد نزد امیر از او شكایت مى كنند كه او از روافض است وبه صحابه – ازجمله معاویه – لعن میکند.
امیر،مجلسى با حضور علما تشكیل مى دهد و ازایشان درمحضرآنان مى پرسد كه آیا شما معاویه را لعن می کنی؟ وى مى گوید: بله، نه تنها به او بلكه هركس قبل از او، که خود را خلیفه مى دانست – یعنى عثمان را – هم لعن مى كنم ، وكسى كه او راجانشین وخلیفه خودكرد ( خلیفه ثانى ) را نیز لعن می کنم، وهمچنین كسى كه او را جانشین وخلیفه بعد از خودگردانید (= خلیفه اول ) رالعن مى كنم . درهرحال، بعد از اعتراف او واثبات ارتدادش در نزد علما وقضات، وگرفتن اجازه ى حكم قتلش از امیر، امیر گفت : بگذارید براى ادعاى خود، بینه و دلیل اقامه كند وپس از محكومیتش،حكم قتل او را صادرنمایید. ازسخن امیر اطاعت نمودند وبه اوگفتند: اقامه دلیل كن، به چه دلیل آنها را لعن مى كنى؟پاسخ داد:
شما مى دانیدكه حاتم طایى یك دختر داشت، این دختر بعد از فوت پدر به خدمت پیغمبراكرم- صلّی الله علیه و آله و سلّم- آمد وحضرت به احترام پدركافراو ( حاتم طایى ) كه به جود و احسان معروف بود، یك گله گاو و یك گله گوسفند و شتر به او هدیه داد؛ولى همین پیغمبراكرم – صلى الله علیه وآله وسلم – بعد از رحلت خود درمیان امت،دخترگرامى خود فاطمه ىزهراسلام الله علیها را به یادگارگذاشت، آیا جا داشت كه حق تنها دختر پیامبر را غصب كنند و به جاى احسان و اكرام به او، فدك را از دست او بگیرند؟!
اهل مجلس منقلب شدند و از جمله امیر و علما به عزا وگریه پرداختند وتامدتى كه آن شیعى درمیان آنها بود محترم بود وشاید نوشته باشندكه آنها مستبصر ( شیعه ) هم شدند.
آن آقا سه سال بعد از این قضیه وفات كرد و از جنازهى او تجلیل نمودند و امیر بلخ قبری در مزار شریف برای خودش تهیّه دیده بود و دستور داد که این عالم شیعیّ را در آن قبر خاک کنند و او را با احترام دفن كردند و بر روى قبر او ضریح وگنبد و بارگاهى ساختند .از قضا نام او على ونام پدر او ابوطالب بود ، لذا روى مرقد او نوشته شده :
هذا قبر على بن ابى طالب : اینجا قبر و مزار على بن ابى طالب است .
و این، سرّ معروف شدن آنجا به قبر مطهّر ” علی بن ابیطالب” است كه الآن در افغانستان مورد علاقه احترام شیعیان مى باشد و چه كرامت ها كه ازآن ظاهر نگشته است.
آیت الله العظمی بهجت(ره) می فرمودندکه: شایدعلّت این که مزار شریف این قدر مورد اقبال وزیارت افراد قرار گرفته است این باشد که آن عالم شیعی تقیّه نکرد و اعتقاد خود را بیان نمود و از اهلبیت دفاع نمود و خداوند به برکت این ولایت مداری او به مزارش این کرامات را داده باشد. والله العالم
پی نوشت
(1) علّت اینکه به روغن زیتون، روغن لا و لا گفته شده است؛آیه 35 سوره مبارکه نور می باشدکه درخت زیتون : ” لاشرقیّةولاغربیّة” است که نه شرقی است ونه غربی که توصیه میکنم به تفسیر آن مراجعه فرمایید که مطالب زیبایی درموردآن وجود دارد.