دعاي چه کساني مستجاب ميشود؟
کشتي در ميان توفان در دريا شکست و غرق شد. تنها دو مرد توانستند نجات بيابند و شناکنان خود را به جزيره برسانند. دو نجاتيافته هيچ چارهاي جز دعا کردن و کمک خواستن از خدا نداشتند. هر کدام از آنها فکر ميکرد خدا دعايش را زودتر مستجاب ميکند. آنها تصميم گرفتند که جزيره را به دو قسمت کنند و هر کدام در قسمت متعلق به خودش دست به دعا بردارد تا ببينند کدام زودتر به خواستههايش ميرسد.
نخستين چيزي که مرد اول از خدا خواست، غذا بود. صبح روز بعد او ميوهاي را بالاي درختي در قسمت خودش ديد و با آن گرسنگياش را بر طرف کرد، اما سرزمين مرد دوم هنوز خالي از هر گياه و نعمتي بود. هفته بعد دو جزيرهنشين احساس تنهايي کردند. مرد اول دست به دعا برداشت و از خدا طلب همسر کرد. روز بعد کشتي ديگري شکست و غرق شد و تنها نجات يافته آن يک زن بود که به طرف بخشي که مرد اول قرار داشت، شنا کرد. در سمت ديگر، مرد دوم هنوز هيچ همراه و همدمي نداشت.
به زودي مرد اول از خداوند طلب خانه، لباس و غذاي بيشتري کرد. در روز بعد مانند اينکه جادو شده باشد، همه چيزهايي که خواسته بود، به او داده شد، اما مرد دوم هنوز هيچ چيز نداشت. سرانجام مرد اول از خدا يک کشتي طلب کرد تا او و همسرش آن جزيره را ترک کنند. صبح روز بعد مرد، يک کشتي که در قسمت او در کناره جزيره لنگر انداخته بود، پيدا کرد. مرد با همسرش سوار کشتي شد و تصميم گرفت جزيره را با مرد دوم که تنها ساکن آن جزيره دورافتاده بود، ترک کند، اما بعد با خودش فکر کرد که مرد دوم، ديگر شايسته دريافت نعمتهاي الهي نيست؛ چراکه هيچ کدام از درخواستهاي او از طرف پروردگار پاسخ داده نشده بود. هنگامي که کشتي آماده ترک جزيره بود، مرد اول ندايي شنيد: چرا همراه خود را در جزيره ترک ميکني؟
مرد اول پاسخ داد: نعمتها تنها براي خودم است چون که من تنها کسي بودم که براي آنها دعا و طلب کردم، دعاهاي او مستجاب نشد و سزاوار هيچکدام نيست.
آن صدا سرزنشکنان ادامه داد: تو اشتباه ميکني، او تنها کسي بود که دعاهايش مستجاب شد و گرنه تو هيچکدام از نعمتهاي خدا را دريافت نميکردي!
مرد پرسيد: به من بگو که او چه دعايي کرده که من بايد بدهکارش باشم؟
«او دعا کرد که همه دعاهاي تو مستجاب شود.»
……………………………………………………
مجله خانه خوبان