داستان كشف حجاب
جيمي كارتر رئيس جمهور وقت آمريكا در پيامي كه در تاريخ 23 ژانويه 1980 ميلادي به كنگره داد گفت : سياست ما در خليج فارس بايد مطلقا براي همه روشن شود . هرگونه تلاشي از جانب هر قدرت خارجي براي كنترل و تسلط بر منطقه خليج فارس ؛ به منزله تهاجم به منافع حياتي ايالات متحده آمريكا تلقي خواهد شد و چنين تهاجمي با تمام امكانات از جمله قواي نظامي دفع خواهد شد .
سگور اوزلي يك فراماسون است كه استاد اعظم لژ فراماسونري لندن و نيز سفير كبير پادشاه انگلستان در دربار ايران و نيز از صاحب منصبان نظامي انگليس بوده در نامه اي كه به تاريخ 15 اكتبر سال 1844 ميلادي ( 23 مهر 1223 ه – ش) از پترزبورگ به وزارت خارجه انگلستان نوشته شده است ؛ درباره ايرانيان چنين مي نويسد : عقيده صريح و صادقانه من اين است كه چون مقصود نهايي ما فقط صيانت هندوستان مي باشد ، در اين صورت بهترين سياست اين خواهد بود كه كشور ايران را در همين حالت ضعف و توحش و بربريت نگاه داريم و سياست ديگري مخالف آن تعقيب نكنيم .
كورزن سياستمدار مكار انگليسي كه در آن زمان نايب السلطنه هندوستان بود و منطقه را تحت كنترل داشت ؛ در كتاب خود مي نويسد : اين جانب نيك باور دارم كه نجات ايران بدون پيش آمد طغيان تعصب آميز امكان پذير نيست و اگر در اين كار زياده شتاب شود ممكن است انجام منظور را دچار تعويق گرداند. لرد كورزن در قسمت هاي ديگري از كتاب خود مي نويسد : ديگر ايران يك دوست آسيايي نيست ؛ بلكه مهره شطرنج در سياست جهاني است … ايرانيان كه آدمي نيك ممتازند و از سرزميني كه در روزگاران بسيار دراز فرمانروا بوده ؛ زبان و عادات و دين و شخصيت مخصوص به خود داشته اند ،دليلي ندارد استقلال خويش را از دست بدهند و به فرمان دولتي بيگانه گردن نهند. و مي افزايد: افراد عادي آسيا حكومت بد آسيايي را آسان به فرمانروايي اروپايي ترجيح مي دهند . ايرانيان مردماني شكاك اند ؛ اصلاح ايران هم در ظرف ده سال محقق نخواهد شد ولي اگر پزشك صبر داشته باشد بيمار قابل علاج است مشروط بر اينكه طبيب رقيب حدود شمالي ( روسيه )نسخه او را پاره نكند . نفرت از استعمار انگليس در ميان ملل شرق زمين بالاخص ايران به قدري بود كه سياستمداران آن ديگر مداخله مستقيم را صلاح ندانسته اند .
مستر چرچيل كه در آن موقع وزير مستعمرات بود ، پيشنهاد كرد كه دولت انگلستان در امور ملل شرق و مخصوصا ايران مستقيما دخالت نكند ولي به وسيله عمال بومي با نقاب وطن پرستي و حكومت ملي مقاصد خود را انجام دهد و اين سياست را كه به نام «سياست نفوذ نامرئي» معروف است اجرا نمايد. در ايران مظهر اين سياست نامرئي رضاشاه بود .
بلوشر در سفرنامه خود چنين مي گويد : اينكه آيا فقط پوشش سر(وتن) تغيير كرده و يا در داخل جمجمه نيز به همان ترتيب دگرگوني هايي حادث شده بود امري بود كه ذهن مرا بسيار به خود مشغول مي داشت.
همفر جاسوس انگليس در كشورهاي اسلامي مي گويد :بايد بين فرزندان و پدران از نظر عقيده و فكر و سليقه جدايي انداخت تا بدين ترتيب به دامن تربيت ما بيايند ؛ تا آنان را از افكار اسلامي و علماي اسلام جدا كنيم . وقتي مردم فرهنگ غير را پذيرفته اند ؛ آماده تغيير كل به آن فرهنگ بيگانه مي شوند و فرهنگ ديگر يعني جهان بيني ديگر؛و جهان بيني ديگر؛ اعمال و رفتار و اخلاق ديگري را ايجاد مي كند .
در نتيجه چنين افرادي با احزاب و سازمان هاي اسلامي مخالفت ورزيده ،در صدد استقرار حاكميت سازمانها و احزابي خواهند بود كه وابسته به نظامات و مكاتب وارداتي بيگانه باشند . و همچنين به ايده سكولاريسم و تفكيك دين و سياست معتقد بوده و با مشاركت روحانيون در كارهاي مملكتي مخالفت ورزيده ؛در واقع به ستون پنجمي براي استعمار در قلب جامعه اسلامي بدل خواهند شد.
(تلخيص از كتاب تغيير لباس و كشف حجاب به روايت اسناد ؛ص36 الي ص87)