خانهتکاني تکرار!
خانهتکاني تکرار!
صداي پاي بهار، صداي دعوت دوباره زيستن است. صداي موسيقي دلانگيز حيات در دستگاه آفرينش، که زمين نميميرد. هيچ دانهاي با فرو خفتن در زمين به پايان نميرسد. حتي دانة انسان و به قول مولانا:
کدام دانه فرو رفت در زمين که نرست؟
چرا به دانه انسانت اين گمان باشد؟!
وقتي زمين، از جادة سرد زمستاني عبور ميکند و آرامآرام به سبزه و شکوه بهار ميرسد، ايرانيان اين اتفاق زيبا و مکرر زمين را روز نو مينامند؛ روز نو براي زميني که ميخواهد دوباره نفس بکشد، دوباره حرف بزند. ايرانيان، نو شدن جهان کهنه را عيد ميدانند.
اگرچه در طول تاريخ و حتي امروزه هم در برخي کشورها آغاز سال نو را با آغاز پاييز و زمستان جشن ميگيرند اما کمي ظريفتر که به اين موضوع نگريسته شود درمييابيم ابتداي تابستان يا پاييز يا زمستان را نميتوان موسم حرکت زمين ناميد؛ حرکت از خاموشي و خفتگي به سمت جوانه زدن و شکوفا شدن و ميوه دادن؛ يک حرکت منطقي و مجرد در جهت تناسب هستي و کوک عالم حيات.
رسم نکوداشت نوروز، رسمي همه ساله است. هر سال تکرار ميشود، اما تنها تکرار شدهاي است که ملالآور نيست. نه تنها چنين نيست که، نوروز خانهتکاني تکرار است؛ تکرار روزهايي که ميآيند و از کنار ما عبور ميکنند و ميروند، و ما گاهي به خاطر ديدن مداوم اين اتفاق حيات، فراموش ميکنيم که با رفتوآمد شبانه روز، با طلوع و غروب خورشيد چگونه بايد مواجه شويم و چه اندرزي بگيريم. در واقع اين تکرار که رمز بقاي حيات است، به خاطر مداومت ذاتي که دارد از تازگي و پندآموزي ميافتد و نوروز، ما را از اين رخوت و بيتفاوتي در برابر نفس کشيدن عالم که به شکل طلوع و غروب خورشيد نمايان ميشود بيرون ميآورد، تا از تکرار زيبا اما خفتة آفرينش خانهتکاني کنيم.
بهار که ميآيد، يک بغل حرف تازه با خود ميآورد. بهار حرفهاي قشنگ زمين است که در گوش من و تو زمزمه ميشود، و نوروز حسنمطلع اين حرفها. نوروز، با همه حرف ميزند؛ با کودکان، که منتظر عيدياند. با بزرگترها که بايد لبخند بزنند. حتي با اهل ادبيات که بايد قافيههاي سبز گره بزنند!
اين اتفاق سبز نه تنها در کالبد زمين رخ ميدهد که حتي جانها را هم دگرگون ميکند. سبزهها که دوباره ميرويند. روح حرکت و اميد را با خود بر سطح زمين ميپاشانند. وقتي چشم ما به نخستين طلوع شکوفهها ميافتد، چشمههاي جاري دوباره زيستن به خروش ميايستند.
وحید خلیلی اردلی