حرف مرد يکي است
حرف مرد يکي است
يک ضربالمثل رايج اما نادرست
ابوالفضل عليدوست ابرقويي
اين ضربالمثلها را در گفتههايمان فراوان بهکار ميبريم:
«حرف مرد يکي است»، «مرد کسي است که اگر سرش برود، حرفش نرود»، «مرد است و قولش» و… در واقع اين ضربالمثلها را بهعنوان واکنشي منطقي و مردمپسند در برابر بدقولي و عدم ثبات شخصيت ديگران و زشتي برگشت از حرفي که زدهايم يا تصميمي که گرفتهايم، استفاده ميکنيم. گاهي وقتها نيز از اين ضربالمثلها براي تقويت روحي خودمان در اجراي تصميمهايمان بهره ميبريم زيرا باورمان شده که يک فرد موفق در انجام تصميمهايي که گرفته، ثابت ميماند و حرفش دو تا نميشود؛ «مرغ يک پا دارد» حرف مرد هم نبايد ردخور داشته باشد!
آوردهاند که از شخصي پرسيدند:چند سال از عمرت ميگذرد؟ گفت: سيسال. دهسال ديگر هم همين مطلب را از او پرسيدند: باز جواب داد:سيسال.
با تعجب به او گفتند: ده سال پيش سيسال داشتي، الان هم سيسال داري؟!
دو نکته درباره پيام اين ضربالمثل:
به نظر ميرسد ضربالمثل مورد اشاره، ضرورت پايبندي به قول و وعده، کارآيي صبر و استقامت، ثبات در تصميمگيري و عدم تزلزل شخصيت را در ارتباطهاي روزانه گوشزد ميکند. شايد بتوان با مقداري خوشبيني و قدري مسامحه، اين نکته را قبول کرد ولي دو نکتة اساسي را نميتوان در اين زمينه ناگفته رها کرد:
1. در گنجينه ضربالمثلهاي زبان فارسي، آنقدر ضربالمثل درباره صبر و استقامت، پايمردي و ثبات شخصيت و ضرورت وفاي به عهد داريم که نيازي نيست تا در اينباره به ضربالمثل موضوع بحث استناد شود. ضربالمثلهايي چون: «گر صبر کني ز غوره حلوا سازي»، «صبر کوچک خدا سيسال است.» يا «صبر تلخ است و ليکن بر شيرين دارد.» و…
2. مکررا ديدهايم کساني به اين ضربالمثل استناد ميکنند که از مسألهاي ناراحت شده و بناي نوعي مقابله با کسي يا حرکتي را دارند؛ مقابلهاي که در بسياري از مواقع لجاجت، يکدندگي و خودپسندي در آن موج ميزند، و روشن است که ميان اين دو انگيزه يعني صبر و استقامت و وفاي به عهد، با لجاجت و يکدندگي خيلي فرق است.
در استقامت و پايداري، شخص براي رسيدن به هدفي مقدس و متعالي، تلاش ميکند و از مشکلات نميهراسد، ولي لجاجت و يکدندگي، هرچند در ظاهر همراه با نوعي پايداري و پافشاري است ولي جايي است که شخص براي به کرسي نشاندن و اثبات حرف يا توجيه عملکرد خود اصرار ورزد، که در بيشتر اوقات همراه با زير پا نهادن اصول بديهي و موازين اخلاقي است.
چند پيامد منفي
پيداشدن و تقويت روحية لجاجت، خودپسندي و سماجت براي رسيدن به اهداف از پيامدهاي مطلقنگري به اين ضربالمثل، استفادة بيش از اندازه از آن، و توسعه دادن دامنة شمول اين ضربالمثل است. مگر نه اين که انگيزة مقابلة بسياري از مخالفان رسول خدا را لجاجت آنها رقم ميزد. کساني که رسولالله را قبل از بعثت، «محمد امين» ميگفتند.
ميتوان گفت جايي که حرف يا تصميم و قول ما باعث ايجاد حقي براي ديگران شود؛ بهطوري که عوض کردن حرف و تصميم يا عدم وفاي به تعهد، موجب تضييع حق و حقوق افراد گردد، ميتوان به اين ضربالمثل استناد کرد که «حرف مرد يکي است»، «مرد است و قولش» و از اين نمونه ضربالمثلها.
برعکس اگر در اجراي تصميمي که گرفتهايم ـ خصوصا تصميم ها و حرفهايي که بر عصبانيت و خشم استوارند ـ تأمل کنيم و اين تأمل و تفکر ما را به اين نتيجه برساند که بر اجراي تصميم و وفاي به قول و اجراي حرفي که زدهايم، مفسدهاي فردي، اجتماعي، يا اعتقادي مترتب است، چه نيکوست از حرف خود برگرديم. حرفمان دو تا شود و به قول و وعده خود وفا نکنيم و مردانه از اجراي تصميمي که قبلا گرفتهايم منصرف شويم.
در گنجينة زبان فارسي، ضربالمثلهايي که تفکر و دقتسنجي در رفتار و همچنين عفو و گذشت را توصيه ميکنند، فراوان داريم مانند:«در عفو لذتي است که در انتقام نيست»، «از خر شيطان پياده شو!».
«نه از روي بد، بد بود آدمي که از خوي بد، بد شود آدمي» و ضربالمثلهايي از اين نمونه.
شيوه بزرگان
افزون بر متون ديني، بهترين سرمشقها درباره ضرورت عفو، دوگانه شدن تصميم و برگشت از حرف اول ـ در موقع مقتضي ـ سيرة امامان معصوم و بزرگان دين است. حکايت زير را بخوانيد:
در جنگ احد، مسلمانان شکست خوردند و مشرکان، عموي رسول خدا (حمزهبن عبدالمطلب) را به وضعي فجيع مُثله کردند. منظرة دلخراشي بود و براي پيامبر دلخراشتر. به همين خاطر رسول خدا? تصميم گرفت اگر بر مشرکان پيروز شود، بهخاطر رفتار بدي که آنان با مسلمانان داشتند و جنايتي که بر حضرت حمزه وارد کرده بودند، آنها را مُثله کند (و بنا به نقلي هفتاد نفر از آنها را مُثله کند) در اين حال آية 126 سوره نحل نازل شد:«و هرگاه خواستيد مجازات کنيد، تنها به مقداري که به شما تعدي شده است، کيفر دهيد و اگر شکيبايي پيشه سازيد، اين کار براي شکيبايان بهتر است.» با نزول اين آيه، پيامبر فرمود:«اصبر، اصبر» خدايا صبر ميکنم، خدايا صبر ميکنم. حتي رسول خدا توبه «وحشي» را که در قتل حضرت حمزه نقش مستقيم داشت، پذيرفت.
در زندگي اولياي دين و عالمان برجسته نيز مکررا برميخوريم به مواردي که آنان از حرف خود برگشتند و اين گفته را تأييد کردند که در بسياري مواقع «حرف مرد دو تا هم ميشود».
حکايت
کم و بيش با نام مرحوم ميرزاي شيرازي آشنا هستيم، عمده شناخت ما از آن بزرگوار به خاطر فتواي تحريم تنباکو در عصر ناصرالدين شاه است. در همان زمان که مرحوم ميرزاي شيرازي در اوج شهرت بود؛ ميان او و مرحوم «حاج ميرزا ابراهيم خويي» در يک مسألة فقهي اختلافنظر پيش آمد، پس از آن که ميرزاي شيرازي در مسألة مورد بحث تجديدنظر کرد و فتواي حاج ميرزا ابراهيم خويي را درست تشخيص داد، از فتواي خود برگشت و اين مطلب را به مرحوم خويي هم خبر داد.
همانطور که گفتيم اين برگشت از فتوا در زماني بود که ميرزاي شيرازي در اوج نفوذ و شهرت بود.
مرد کسي است که حرفش دو تا بشود
نقل کردهاند که يکي از مراجع در برابر ضربالمثل مورد اشاره فرمود:«اتفاقا مرد کسي است که حرفش دو تا شود.» منظور آن بزرگوار روشن است. جايي که شخصي به اشتباه خود پي ببرد، حق را به جانب خود نبيند، با گذشت و اغماض از طرف مقابل بتواند جلو فتنهاي را سد کند. اگر حق را به طرف مقابل بدهد و از حرف خود بگذرد، نهايت مردانگي را نشان داده، هرچند از حرف خود و از تصميم اوليه عدول کرده است. دو تا شدن حرف و قول در اين موارد عين مردانگي و خردمندي است.
کاش کساني که لذت يکدندگي را زير زبان دارند، براي يک بار نيز حلاوت و شيريني پذيرش حرف حق و بازگشت از اشتباهات خود را ميچشيدند و شيريني عفو و «دو تا شدن حرف» را مزمزه ميکردند.