به رنگ و بوى گل
جواد محدثى
در «راه زندگى» ، نيازمند همراهيم .
دوستان، مىتوانند بعضى از همراهان ما باشند و «دوستى» مىتواند كمكى براى بهتر پيمودن اين مسير باشد، چه در زمينه دانشجويى و علم آموزى، چه زندگى و معيشت، چه بعد فكرى، روحى و اخلاقى .
آنان كه نمىتوانند با كسى «طرح دوستى» بريزند و ديگران دوست ندارند با آنان همدم و همنشين و همراه شوند، اغلب به نقطه ضعفها و خصلتهاى اخلاقى ايشان برمىگردد كه عامل گريز يانفرت يا جذب نشدن ديگران است . شايد نوع رفتار و اخلاق خوب بايد، يكى از اين عوامل باشد .
از قديم گفتهاند كه دكان عسل فروش بداخلاق، خلوت و بىمشترى است و دكان سركه فروش خوش اخلاق، پرمشترى . يعنى فقط نوع كالاى مورد عرضه نيست كه عامل جذب يا دفع است، بلكه كيفيت عرضه و نوع برخورد هم مؤثر است .
چه قدر شيرين است اين سخن حكيمانه مولا على (ع) كه فرمود:
«اعجز الناس من عجز عن اكتساب الاخوان و اعجز منه من ضيع من ظفربه منهم; ناتوانترين مردم كسى است كه از دوستيابى ناتوان باشد و ناتوانتر از او كسى است كه دوستانش رانتواند نگه دارد .» (1)
و چقدر زيبا سعدى اين مفهوم را چنين بازگو كرده است كه: «دوستى را كه به عمرى فرا چنگ آرند، نشايد كه به يك دم بيازارند .» (2)
پس، هم يافتن دوست و داشتن روحيه جمعى و همكارى و همراهى و همدلى و همدردى مهم است و يك «هنر» محسوب مىشود . هم حفظ دوستان و دوستىها و تحكيم رابطهها و تقويت پيوندها . به خصوص، دوستان خوب و با كمال دوران دانشجويى را نبايد به اين سادگى فراموش كرد و از دست داد .
اين هم از حرفهاى كهنه و در عين حال نو و به روز است كه دوستى با هر كس نشايد و دوستى با بدان نبايد و دوستىهاى بر سر هوس نپايد و اين كه دوستخوب و بد داريم و:
همنشين تو از تو به بايد
تا تو را عقل و دين بيفزايد
ضرورى است كه «دوست» را از «دوست نما» بشناسيم و از آنان كه اهل تملق و ريا و دورويى و نقش بازى كردن و چاپلوسى و اهل بردن دل و ديناند، بپرهيزيم و به دوستى تكيه و اعتماد كنيم كه بتواند تكيهگاه ما باشد، نه آن كه خودش هم بىريشه و پوك و سست و بسته به جاى ديگر باشد!
دوست، همدم تنهايىهاى انسانى و شريك غمها و شادىهاى او و بازوى يارى رسان در نيازمندىها و تكيه گاهى مناسب در مشكلات و گرفتارىها و مشاورى خيرخواه در لحظات ترديد و ابهام است، و در واقع، يك «سرمايه معنوى» است، نامش دوست .
و اگر چنين نبود، دوست نيست، رهزنى در نقاب دوست است .
چه كسانى شايسته عنوان قشنگ و دوست داشتنى «دوست» است؟
چه ملاكهايى مىتواند مورد نظر در انتخاب دوستيا ادامه يك دوستى باشد؟
چه بخواهيم چه نخواهيم، از دوستان و همنشينانمان رنگ و اثر مىپذيريم و خصلتهاى ما به شكل خلق و خوى آنان در مىآيد، گاهى هم (البته اگر ما قوىتر و اثر گذاتر باشيم) مىتوانيم خصلتهاى دوستان خود را تغيير دهيم .
باز هم يك حرف قديمى، اما هميشه تازه:
تو اول بگو با كيان زيستى
پس آنگه بگويم كه تو كيستى
اين، يعنى اين كه معيار ديگران در قضاوت نسبتبه ما، دوستانمانند،
يعنى اين كه خوبى و بدى و صلاح و فساد ما را از دوستان و معاشرانمان مىشناسند،
سخنى زيبا از پيامبر خوبىها و زيبايىها، حضرت رسول اكرم (ص):
مثل همنشين خوب و شايسته، مثل عطار است، كه اگر از عطر خودش هم به تو ندهد، ولى از بوى خوش او به تو مىرسد و معطر مىشوى . و مثل همنشين بد، همچون كوره آهنگرى است، كه اگر لباس تو را هم نسوزاند و جرقههاى آتش بر جامهات نيفتد، بوى كوره و دود و دم آهنگرى تو را هم مىگيرد . (3)
و چه خوب اين نكته حكيمانه در كلام سعدى و در شعر «گلى خوشبوى در حمام، روزى . . .» انعكاس يافته و گل ناچيز، در اثر همنشينى با گل، خوشبو مىشود و ديگران را از بوى دلاويز خويش سرمست مىكند و سبب آن را هم مصاحبت چند روزه با گل معرفى مىكند .
تمثيل زيباى ديگرى در اثر گذارى دوستيا تاثيرپذيرى از دوست، كلام مولا على «ع» است كه مىفرمايد:
«همنشينى با نيكان، براى انسان نيكى به همراه مىآورد، مثل بادى كه بر بوستان معطر مىگذرد، با خودش بوى خوش به همراه مىبرد . همنشينى با بدان، براى انسان شر و بدى مىآورد، مثل بادى كه بر لجنزار و فضاى متعفن مىگذرد، با خودش عفونت و بوى بد مىبرد .» (4)
شگفت از برخى ساده لوحان است كه مغرورانه مىپندارند خود ساختهاند و خطر از آنان گذشته و با هر كس و هر گروه رفاقت و همنشينى كنند، رنگ نمىگيرند . شايد هم از تعبير «ساده لوح» برآشوبند و برنجند، ولى رنجش آنان واقعيت را تغيير نمىدهد .
چه بسيار كسانى كه به قصد نجات غريق رفتهاند، اما خودشان طعمه امواج شدهاند . چه بسيار كسانى كه به قصد اصلاح يك معتاد، جلو رفتهاند، ولى خودشان هم دچار اعتياد شدهاند .
وسوسههاى ابليس، بسيار رنگارنگ و جذاب است .
بعضى هم دوست دارند هر چيز را «تجربه» كنند و گاهى همين تجربهها آنان را از هستى ساقط مىكند و گرفتار ندامت جبرانناپذير مىشوند . مگر مىشود «زهر» را خورد، به انگيزه اين كه «ببينيم چه مىشود» ؟
نگاه به اطراف و دوروبرىها سازنده و مفيد است، ارزيابى دوستان هم لازم .
يك دم به خود آ و ببين چه كسى؟
به كه بسته دل و به كه همنفسى؟
حال كه از «دوستى» گفتيم و از دوستان، چند نكته سودمند هم از سالكان و رهپويان و راهنمايان بشنويم و بخوانيم:
- از هر چيز تازهاش را انتخاب كن و از دوست، قديمىاش را .
- از نشانههاى بزرگوارى انسان، حفظ دوستان قديمى است .
- دوستخود را زياد عتاب و سرزنش نكنيد، كه «كينه» مىآورد .
- دوست واقعى كسى است كه عيب دوستخود را در نهان و به خود او بگويد، نه آشكارا و نزد ديگران .
- خداوند، تداوم دوستىها را دوست دارد، پس بر دوستىهاى خود استمرار بخشيد .
- محبت و دوستى خود را بىجا و بىمورد مصرف نكنيد، كه اينگونه دوستىها در معرض گسستن است .
- حق دوستان خود را به بهانه دوستى و رفاقت، ضايع نكنيد .
- افراد را بيازماييد، آنگاه از آنان دوستبرگزينيد .
- حسن خلق، موجب افزايش دوستان مىشود و بداخلاقى انسان را تنها مىسازد .
- با فرومايگان دوست نشويد، چون بر خوشيها و نعمتهاى شما حسد مىورزند و در گرفتارىها زبان به ملامت مىگشايند .
- همنشينى و دوستى با احمق، عذاب روح است .
- از دوستى با كسى كه فكرش خوب، ولى عملش بد استبپرهيز، چرا كه انسان را با همنشين مىشناسند .
- كسى كه به فرومايگان و شروران نزديك شود، مورد اتهام قرار مىگيرد .
همه اين نكتههاى نغز و رهنمودهاى كاربردى، از سخنان امام سالكان، حضرت على (ع) است .
بارى . . . ناگفته نماند كه همه اين دوستىها و رفاقتها وقتى ارزشمند است و قابل تحسين و تقديس، كه مبناى صحيح و عقلايى و دينى داشته باشد و آلوده به گناه و بيرون از دايره آيين وحى و رضاى خدا نباشد و تا هست، چنين باد!
پىنوشت:
1 . نهج البلاغه، فيض الاسلام، حكمت 11 .
2 . گلستان سعدى، باب هشتم .
3 . ميزان الحكمة، ج 9، ص 50 .
4 . غررالحكم، ج4، ص 202 و 205 .