برو از امام رضا تشکر کن
حجت الاسلام و المسلمین قرائتی
زمان طاغوت ساواک می خواست من را دستگیر کند.به مشهد رفتم و چند ماهی آن جا ماندگار شدم و کاس هایی هم دایر کردم. مرحوم میرزا جواد آقا تهرانی یک روز گفتند “طلبه ها می گویند سبک کلاس های تو نوآوری هایی دارد . این سبک رابه طلبه های مشهد هم آموزش بده.” گفتم” خانه من که در قم است.” ایشان گفتند “یک سال بیا اینجا بمان” خانه قم را اجاره دادم و در مشهد خانه ای اجاره کردم. همان اول کار رفتم به حرم و با امام رضا علیه السلام قرارداد بستم که من یک سال بدون پول برای همه قشرها کار می کنم، هر کس دعوتم کرد سخنرانی می کنم، پول هم نمی گیرم. ت. هم از خدا بخواه من طلبه مخلصی بشوم. چند ماه گذشت، یک روز بعد از پایان جلسه درسم در مدرسه “ملاهاشم” از ورودی مدرسه که بیرون می رفتم شلوغ شد. من هم با طلبه ها از مدرسه بیرون آمدم.
طلبه ای برگشت و نگاهم کرد و بی محلی کرد. اولش ناراحت شدم، توقع نداشتم این طور برخورد کند، ولب بعد با خودم گفتم که اخلاص ندارم. از پول گذشتم اما هنوز نتوانستم ار تشکر دیگران بگذرم و انتظار توجه و تشکر دارم. از جمعیت دور شدم و کنار حیاط نشستم تا همه طلبه ها رفتند. پیش خودم گفتم چند ماه عمر و پول و سخنرانی و اخلاصم رفت و “خسر الدنای و الاخره…". به خانه میرزا جواد آقا رفتم و قضیه را مطرح کردم و گفتم بعد از این همه وقت امروز این دسته گل را به آب دادم ، وقتی تعارفم نکردند و محلم نگذاشتند، ناراحت شدم. تا این را گفتم ایشان گریه کردند. اشک شان جاری شد و بعد فریاد زدند و گریه شان بی امان شد. ساعتی به همین شکل گذشت. هر قدر معذرت خواهی کردم و سوال کردم که چه شد فایده ای نداشت. بالاخره گریه هایشان که تمام شد گفت"برو حرم و به امام رضا علیه السلام بگو متشکرم که وسط عمرم فهمیدم مشرک هستم. خیلی از ماها آخر عمر می فهمیم. امام رضا علیه السلام خیلی تو را دوست داشته که امروز فهمیدی اخلاص نداری.”