استخوانهای مچش زده بود بیرون...
04 مهر 1392
خدايا توفيق پاره كردن تمام بندهاي عبوديت غير خودت را به من عطا بفرما (شهيد جعفر مرداني)
…………………………………………………………..
استخوان هاي مچش زده بود بيرون دوتا انگشتش هم قطع شده بود
گفتم: اون طرف رو نگاه کن تا دستت رو بشورم
خنديد و گفت: نه! مي خوام ببينم چه جوري مي شوري
شستم ، اما وسطش طاقت نياوردم
بهش گفتم: مگه دردت نمياد؟
گفت: دردش هم لذته ، نيست؟