اجازه تشرف
علامه حسنزاده آملي:
يکروز بعد از ظهر تابستان در آمل، پس از کار و مطالعه ميخواستم اندکي استراحت کنم. به بچه کوچکم گفتم: وقتي من استراحت ميکنم سر و صدا نکني. خوابيده بودم که بچه شيطنت کرد و سر و صدايي به پا شد. من ناگهان سراسيمه از خواب بيدار شدم. عصباني به دنبال او دويدم. او هم ترسيد و فرار کرد و به طرف پشتبام دويد. پشت در پشتبام به او رسيدم. در را بسته بود و دستم به او نميرسيد. اما واقعا ترسيده بود. من با اين که ابتدا ميخواستم او را دعوا کنم، شرمنده شدم. البته بعد براي آنکه ناراحتي را از دل بچه بيرون بياورم، برايش شيريني خريدم.
پيش از اين واقعه، روزي به خدمت استادم آيتالله محمدحسن طباطبايي برادر علامه طباطبايي عرض کردم که شما هروقت خدمت علامه قاضي بزرگ? رسيديد از ايشان خواهش کنيد وقتي محضر حضرت وليعصر ميرسند از ايشان اجازه تشرف بنده را هم بگيرند. پس از مدتي که ايشان از نجف آمد، در تبريز خدمت ايشان رسيدم و درباره اجازه تشرف سوال کردم. مرحوم طباطبايي فرمود: من خدمت مرحوم قاضي عرض کردم. ايشان فرمود: با اين نحو برخورد با فرزندت چه لياقتي براي تشرف به محضر امام عصر داري؟
به نقل از يکي از استادان اخلاق
نشریه خانه خوبان - ش5