قفسم را ميگذاري در بهشت
فاطمه شهيدي
قفسم را ميگذاري در بهشت1، تا بوي عطر مبهم دوردستي مستم کند؛ تا تنم را به ديوارهها بکوبم؛ تا تن کبودم درد بگيرد، و درد نردباني است که آن سويش تو ايستادهاي براي در آغوش کشيدنم، اما من آدم متوسطي هستم و بيش از آنچه بايد، خودم را درگير نميکنم؛ با هيچ چيز. در بهشت هم حسرتم را فقط آه ميکشم. تن نميکوبم به ديوارهها که درد، مرا به تو برساند.
قفسم را ميگذاري در بهشت تا تاب خوردن برگها، تا سايههاي بينقص درختان انبوه ديوانهام کند، تا دست از لاي ميلهها بيرون کنم، تا دستم لاي ميلهها زخم شود و زخم، دالاني است که در پايانش تو ايستادهاي براي در آغوش کشيدنم، اما من آدم متوسطي هستم و خود را درگير نميکنم؛ با هيچ چيز…
با من چه بايد بكني كه به ميلههايم، به فضاي تنگم، به ديوارهها، آن چنان مأنوسم كه اگر در بگشايي پر نخواهم زد بالهايم چيده نيست. پايم به چيزي بسته نيست كه نيازي به اين همه نيست. در من خاطره درخت، مرده است. آبي رنگ امسال نيست و واژه آسمان مرا ياد هيچ چيز نمياندازد.
گفتي« وقتش نزديك است؛ آماده باش!» گفتم « نه تنها من، نه فقط آنها كه آن سويند، تو حتي خودت هم ميداني كه ميافتم، و لم نجد له عزماً.»2 گفتي «ميدانم آنچه نميدانند،3 آماده باش!» يادم هست گريه ميكردم. شايد براي اولينبار. گفتي«پرده بالا رفته است.» و من هنوز گريه ميكردم.
رمضان که ميشود صدايت را بلند ميکني؛ بلند و بلندتر، و من بيشتر و بيشتر پشتپرده پنهان ميشوم. تو هر رمضان قفسم را ميگذاري در بهشت تا هوس کنم ولي من… چرا رهايم نميکني؟ ميخواهم بچرم… «من هيچ مولاي کريمي را بر بنده زشتکارش صبورتر از تو بر خودم نديدهام4.»5
پينوشت
1. اي مردم همانا درهاي بهشت در اين ماه باز است (خطبه پيامبراکرم(ص) پيش از ماه رمضان)
2. طه، آيه 115.
3. «اني اعلم ما لا تعلمون».
4. فرازي از دعاي افتتاح.
5. از كتاب خدا خانه دارد، صص 80-76، (با تلخيص).