هنوز
الفبای آب را
یاد نگرفته بود
که دیکته عطش را به او گفتند
آبرنگ نداشت
مداد رنگی نداشت
نقاشی را
اما چه خوب کشیده بود
آنجا که لوح وجودش را
پر از نقش بابا کرد
رقیه تشنه بابا بود
زینب زرثمالی
ساغر زده ام ز جام باقر / بشکفته لبم به نام باقر
چشم همه روشن از جمالش / آمد به جهان امام باقر
میلاد شکافنده ی دانش نبوی و وارث علم علوی، خجسته باد . . .
***
اى باقر العلوم که هنگام مکرمت / باشد هزار حاتم طایى گداى تو
پنجم ولى و حجت خلاق عالمى / لوح دل است مهر به مهر و ولاى تو . . .
***
دارم به دل ولای تو یا باقر العلوم
بر سر بود هوای تو یا باقر العلوم
عهد ولادت تو و جشن و سرور ماست
جانم شود فدای تو یا باقر العلوم
***
اى مهر دل فروز، در آسمان علم
وى یار مه جبین، یا باقرالعلوم
اى حجت خدا، ما را شفیع شو
در روز واپسین، یا باقرالعلوم
یادش به خیر ناله اگر جوش می گرفت
دست عمو مرا به سر دوش می گرفت
گاهی گوشواره غرقه به خونم که جای خود
سیلی هم انتقام من از گوش می گرفت
گاه انتقام خصم زما بهر ناله بود
گاهی تقاص از لب خاموش می گرفت
تنها شبیه مادر تو بود دخترت
دستی اگر به زخمی پهلوش می گرفت
السلام علیک ایتها الشهیده
ای کاش فراغتی فراهم می شد
از وسعت دردهای تو کم می شد
این بار مصیبتی که بر شانه ی توست
ایوب اگر داشت قدش خم می شد
این الطالب بدم المقتول بکربلا
اینها همانانی اند که آخرت را بر زندگی دنیا فروختند و از این روست که عذاب آن ها تخفیف داده نمی شود. (بقره ، 86 )
خیلی با خودش کلنجار رفت ؛ هرچه می کرد نمی توانست تصمیم درستی بگیرد. از این طرف ملک ری از مقابل چشمانش دور نمی شد ، از آن سوی می دید با چه بهانه ای به جنگ پسر فاطمه برود.
تا صبحگاه شب آخر هم فکر کرد اما دریغ که فکرش خالی از معرفت بود.
نتیجه دنیاگرایی معلوم است.
عاقبت خیال ملک ری ؛ عمر سعد را از رسیدن به بهشت رضای خدا مانع شد.
منتهی الآمال ، ص446
زینب عطایی
وقتی مشکی مد باشه، خوبه! وقتی رنگ مانتو شلوار باشه خوبه! وقتی رنگ عشقه خوبه! وقتی رنگ کت و شلوار باشه با کلاسه! وقتی لباس های شب، توی مهمونی ها مشکی باشه؛ با کلاسه! اما…! وقتی رنگ چادر من مشکی شد… بد شد! افسردگی می آورد! دنبال حدیث و روایت می گردند که رنگ مشکی مکروهه! مشکی تا جایی که برای لباس های آنها بود، خوب بود و باکلاس! به ما که رسید بد شد… ما را متهم می کنند به افسردگی و دل مردگی! چرا حجاب را مساوی با افسردگی می دانند؟! دوست دام چادرم مد شود مشکی رنگ عشق باشد عشق به خدا بدون افسردگی، قشنگه…
ریحانه رحیمی
شهید دکتر مصطفی چمران:
ممکن است نتوانم این تاریکی ها را از بین ببرم
اما با همین روشنایی کوچک
فرق ظلمت و نور
و حق و باطل را
نشان خواهم داد…
و هر که به دنبال نور است
این نور هر چند کوچک
در دل او بزرگ خواهد بود…
این زندگی دنیا چیزی جز سرگرمی و بازی نیست و زندگی واقعی سرای آخرت است ،اگر می دانستند. ( عنکبوت ، 64)
چند منزل به کربلا مانده بود ؛ جوانان را صدا زد . مشک ها را از آب پر کرده و آماده ی حرکت شدند تا آنکه خبر شهادت عبدالله بن یقطر را به امام رساندند.
خبر را برای یارانش خواند و فرمود:
< ای مردم خبر شهادت چند تن را شنیدید. این راه ، راه شهادت است . هرکه می خواهد از ما جدا شود بر او حرجی نیست .>
اینجاهاست که راستگویان و اهل نفاق جدا می شوند ، اهل دنیا راه خود را از اهل ایمان جدا می کنند.
منتهی الآمال ، ص 458
زینب عطایی
خوشا به حال شاعران ،نوحه خوانان وگريه كنان برحسين(ع)
دعبل خزايي مي گويد :در ايام عاشورا خدمت حضرت رضا (ع) شرفياب شدم ، ديدم آن حضرت با ياران خود محزون و غمناك نشسته اند ؛وقتي مرا ديد فرمود :آفرين به تو اي دعبل ؛ آفرين به ياري كننده ما به دست و زبانش ؛ سپس جايي براي من در كنار خودش باز كرد و مرا در كنار خود نشانيد و فرمود:دعبل دوست دارم براي من شعر بسرايي ؛ زيرا اين روز ها ايام اندوه ما اهل بيت و سرور دشمنان ما؛ خصوصا بني اميه است .
آنگاه فرمود :اي دعبل ! كسي كه بر مصائب ما بگريد و بگرياند حتي يك نفر را ؛اجر و مزد او با خداوند متعال است .اي دعبل كسي كه براي مصيبت هاي ما اشك از چشمانش جاري گردد و بگريد براي آنچه از دشمنان بر ما وارد شده است ؛خداوند او را در رديف ما محشور مي گرداند .
اي دعبل كسي كه براي مصيبت جدم حسين (ع)بگريد ؛البته خداوند گناهان او را مي آمرزد .
سپس حضرت برخاست و پرده اي بين ما وبانوان حرم زد و آنان را پشت پرده نشاند تا در مصائب سيدالشهدا بگريند ؛ آنگاه رو به من نمود و فرمود :اي دعبل براي حسين (ع)مرثيه بگو ؛ تا زنده هستي ياور و ستايشگر ما خواهي بود و در ياري ما تا آنجا كه قدرت و توان داري كوتاهي مكن .
منبع: معالي السبطين ،ج 1 ،ص 160)
در كتاب كامل الزيارة ازفخرالسّاجدين حضرت زين العابدين عليه السلام روايت شده است كه خداوند سبحان و تعالى كرب بلا را حرم امن و با بركت قرار داده بيست و چهار هزار سال قبل از آن كه كعبه را خلق نمايد، و چون حقّ تعالى در ابتداى قيامت زمين را به زلزله در مى آورد، و زمين كربلا را با خاكش نورانى و صاف بالا برند.
پس آن را بهترين باغ از باغهاى بهشت مى گرداند و بهترين مساكن از مسكنهاى بهشت كه ساكن نمى شود در آن مگر مقربان و پيامبران و رسولان و آن زمين روشنائى مى دهد در بهشت چنانكه ستاره هاى بسيار روشن در ميان ستاره ها براى اهل زمين روشنائى مى دهند كه نورش ديده هاى اهل بهشت را خيره ميكند.
و آن زمين مقدّس ندا ميدهد در ميان بهشت منم آن زمين طيّب و مباركى كه در آغوش گرفتم و در بر داشتم نعش بهترين شهيدان و سيد جوانان اهل بهشت حسين بن على عليه السلام را.
( كامل الزّيارة ص 86 )