خدايا مرا به خاطر گناهاني که در طول روز با هزاران قدرت عقل توجيهشان مي کنم ببخش!
شهيد مصطفي چمران
اسير شده بوديم،ما رو بردند « اردوگاه العماره » داخل اردوگاه تعدادي از شهداي ايراني رو ديدم .معلوم بود بعد از اسارت به شهادت رسيده بودند.
جمله اي که روي دست يکي از شهداي اونجا نوشته شده بود،با خوندنش مو به بدنم راست شد و به شدت گريه کردم.اون جمله رو هيچ وقت فراموش نمي کنم.شما هم بخونيد و فراموش نکنيد.
روي دست آن شهيد با خودکار نوشته شده بود:
مادر! من از تشنگي شهيد شدم !