مسلم سلامت مي كند ؛ يا حسين
جمعه 15 مرداد سال 1366؛ تبريز ؛پايگاه دوم شكاري ، عيد قربان
سرهنگ بختياري در جاده فرعي ، كنار باند ايستاده و چشمانش به آسمان خيره مانده بود. هواپيما كه از نگاهش ناپديد شد ؛ با صداي گرفته اي زير لب گفت : موفق باشيد .
لحظه اي مكث كرد .سپس ناخود آگاه با صداي بلندي فرياد كشيد :تا برگردي همين جا مي مانم.
آنگاه بي اختيار چند قطره اشك بر گونه هايش لغزيد .تيمسار پس از آنكه نشانه ها و هدف هاي مورد نظر را با سرهنگ نادري يادآوري كرد ، چند لحظه ساكت شد ؛ سپس صداي او از راديوي داخلي هواپيما به گوش مي رسيد كه زيرر لب مي گفت : پرواز كن ،پرواز كن ، امروز روز امتحان بزرگ اسماعيل است !
جنگنده دل آسمان را مي شكافت . صداي سرهنگ نادري در راديوي تيمسار پيچيد كه گفت : كليه كليدهاي مهمات روشن و آماده شليك هستيم .