معلم نمونه بر دانش آموز خود نفوذ معنوي دارد. به هر ميزان که کمالات معنوي و علمي معلم گسترده تر باشد، به همان نسبت نفوذش بيشتر خواهد بود. مبدأ هر دگرگوني در شاگردان همين نفوذ معنوي معلم است؛ مثلاً مرحوم علامه، سيدمحمدحسين طباطبايي، بزرگ مفسر شيعه و صاحب تفسير کبيرالميزان تحت نفوذ معنوي استاد خويش، مرحوم ميرزا علي آقاي قاضي(ره)، به اوج مراتب علمي، اخلاقي و فلسفي رسيد. هم چنين استادشهيد مرتضي مطهري به شدت تحت تاثير معنوي استاد خويش حضرت امام(ره) بوده است
پدر، بچهاش را روي دوش گذاشته بود و در خيابان آرام آرام ميرفت. همين كه استاد از داخل ماشين، مرد را ديد گفت: آقاي مدني نگه داريد.
ماشين كه ايستاد، مرد را سوار كردند. استاد از او پرسيد: چرا بچهات را به دوش ميكشي، چه شده؟
مرد با ناراحتي گفت: مريض است. بايد در بيمارستان بستري شود، اما من پول ندارم! نميدانم چه كنم؟
استاد لبخندي زد و گفت: راضي هستي فردا او در بيمارستان بخوابانم؟
مرد كه از شوق بسيار، اشكش جاري شده بود، پاسخ داد: از خدا ميخواهم آقا!
آقاي مدني ماشين را روشن كرد و به طرف خانه مرد رفتند. روز بعد كودك را به بيمارستان بردند و استاد هزينه بستري شدن او را پرداخت و به آقاي مدني هم سفارش كرد: هر وقت از اين مريضها ديدي، به من بگو!1
• نگاهي به برادرش كرد و گفت: محمدتقي! بيا با هم براي پدر و مادرمان مبلغي بفرستيم. محمدتقي با تعجب پاسخ داد: آخر آنها كه احتياج ندارند. برادر بزرگمان كمكشان ميكند. اين بار مرتضي لبخندي زد و گفت: «كمك به پدر و مادر باعث ميشود كه خداوند به انسان توفيق دهد. هرچه ما به آنها بيشتر كمك كنيم و از ما راضي باشيم، خداوند هم توفيقات ما را بيشتر ميكند.
• هميشه همين طور بود. هرگاه پدر و مادرش را ميديد، دست آنها را ميبوسيد. بچهها هم اين كار را از پدرشان ياد گرفتند و دست پدربزرگ و مادربزرگشان را ميبوسيدند و با احترام كنار آنها مينشستند.
• از بچهها درباره دوستانشان ميپرسيد: دوست، شخصيت انسان را تغيير ميدهد. مراقب باشيد دوستان شما چه كساني هستند؟
او مدام اين شعر را براي آنها ميخواند:
«تو اول بگو باكيان دوستي (زيستي)
پس آنكه بگويم كه تو كيستي»
• وقتش را طوري تنظيم كرده بود كه به همه كارها برسد؛ مطالعه، نوشتن، باغباني، آبياري گلها، اسب سواري، پيادهروي، گفتن قصههايي از قرآن و آثار ادبي براي فرزندانش، ديدار پدر و مادر و اقوامش، كمك در كارخانه، رسيدگي به درس و مشق بچهها و… . هميشه سفارش ميكرد: «نبايد وقت را تلف كرد. هرچه از دست برود، .. شدني است، الا عمر و وقت».
• مجتبي كار نادرستي انجام داده بود. پدر با ناراحتي نگاهش كرد و به او تذكر داد: پسرم! كار شما درست نبوده است.
• گاهي كه موضوع خيلي جدي بود، پدر قهر ميكرد و مجتبي با وجود خردسالياش، احساس عجيبي ميكرد. انگار دنيا برايش تاريك ميشد. دلش خيلي ميگرفت. او از پدر معذرت ميخواست و ديگر خطايش را تكرار نميكرد.
• عاليه خانم داشت از سفر زيارتي مشهد برميگشت. مرتضي، پنير، كره و نان تازه گرفت و صبحانه را حاضر كرد و هديهاي براي همسرش خريد. او خانه را نيز جارو كرد. همه جا مرتب بود. به اتاق بچهها رفت. آنها را صدا كرد و گفت: بياحترامي است مادرتان بيايد و شما خواب باشيد.» بچهها بلند شدند و مثل پدرشان به استقبال مادر رفتند.2
• دور هم توي اتاق نشسته بودند. استاد هندوانهاي را با دقت بريد و يكي يكي دست بچهها داد. فرزندانش با شادي مشغول خوردن هندوانه شدند. هيچ كدام حتي براي لحظهاي فكر نكردند كه هندوانه ديگري بيشتر است. مطمئن بودند پدر مثل هميشه، به اندازه و درست به آنها خوراكي داده است.
• چند تن از روحانيان محله نزد او آمدند و گفتند: فلاني مدام به شما و كتابهايتان بد و بيراه ميگويد. ديگر ما را كلافه كرده. اجازه بدهيد او را برداريم و شخص ديگري را بياوريم.
با ناراحتي پاسخ داد: نه! آن بنده خدا هشت فرزند دارد. خدا نكند ما باعث شويم از نان خوردن بيفتد. توهين به من اشكالي ندارد. قاضي نهايي خداست. دعا كنيد در پيشگاه او شرمنده نشويم. اين چيزها كه ميگذرند.
حرفش تمام شد، عصبانيت آن چند نفر هم به پايان رسيد.
• براي افطار، دوستش را دعوت كرد و براي او رانندهاي فرستاد تا او را به خانهاش بياورد. وقتي دوستش رسيد، خودش و خانوادهاش، با پاي برهنه به استقبالش رفتند. مرد كه خجالت كشيده بود، گفت: آخر آقا! مگر من چه كار كردم كه به استقبالم آمديد؟
استاد لبخندي زد و گفت: شما اولاد پيامبر هستيد. من به پيامبر(ص) و علي بن ابيطالب(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) علاقه خاصي دارم و شما را به چشم ديگري نگاه ميكنم.
لبخندي زد و دوستش را بوسيد و او را در آغوش گرفت و براي پذيرايي به اتاق برد.3
• بعضي از پدرها با بچههايشان مثل يك دوست هستند. با آنها بازي ميكنند، ميخندند، صحبت ميكنند و به حرفهاي دوست خود گوش ميدهند. استاد مطهري نيز اينگونه بود. او براي فرزندانش، نامههاي پدرانهاي مينوشت. او در يكي از نامههايش نوشته بود: «فرزند عزيزم! نور چشم مكرم، علي آقا مطهري! از خداوند متعال سلامت و موفقيت و حسن عاقبت تو را مسئلت دارم. احوال الحمدلله عموماً خوب است. غالباً ذكري از شما هست. اميدوارم در امتحانات موفقيت كامل به دست آوري. فرزند عزيزم! دوستان و رفقايت، خصوصاً هم اتاقيهايت را از طرف من سلام برسان. اگر با هم به تهران آمديد، آنها را به منزل بياور كه موجب خوشحالي و مسرت ماست. در انتخاب دوست و رفيق بياندازه دقيق باش كه مار خوش خط و خال فراوان است. همچنين در مطالعه كتابهايي كه به دستت ميافتد، بر اطلاعات اسلامي و انسانيت بيفزا. اگر جلسههاي خوبي در تبريز هست، در آن شركت كن. اگر كتابي از اين دست لازم شده، پيغام بده برايت بفرستم. حتي الامكان از تلاوت روزي يك حزب قرآن كه فقط پنج دقيقه بيشتر طول نميكشد، مضايقه نكن و ثوابش را هديه روح مبارك حضرت رسول اكرم(ص) بنما كه موجب بركت عمر و موفقيت است انشاءالله! لازم به يادآوري نيست كه در انجام فرايض، نهايت دقت را داشته باش. احياناً ممكن است از طرف دانشجويان غيرمذهبي مواجه با برخي سؤالات بشويد كه جوابش را خود حاضر نداشته باشيد، براي من بنويس! مبلغ يك هزار و پانصد ريال توسط نامه فرستادم.
19/2/56
• در نامهاي ديگر به دخترش سعيده چنين مينويسد: «نور چشم عزيزم، دختر گراميآم! سلامت و سعادت تو را از خداوند متعال همواره مسئلت داشته و دارم و خوشوقتم كه خداوند دعاهاي نيمه شب مرا درباره تو مستجاب فرموده و تو را سعادتمند و خوشبخت فرمود. من دوست دارم كه تو هر چه در دل داري، با من در ميان بگذاري به وسيله نامه يا حضوري، در هر زمينهاي و درباره هر مطلبي كه باشد، فرقي نميكند.
دختر عزيزم! خداوند متعال ميفرمايد: اگر نعمتي به شما دادم و شما قدر دانستيد و حقشناسي كرديد، بر نعمات خودم بر شما ميافزايم و اگر دچار طغيان و سركشي و كفران شديد، .. جانشين نعمت ميكنم».4
سرانجام استاد مطهري در خيابان فخرآباد تهران، توسط شخصي وابسته به گروه فرقان به شهادت رسيد. ساعت هفت صبح روز چهارشنبه دوازدهم ارديبهشت ماه 1358 بود كه امام خميني پيام تسليت داد: «من فرزند بسيار عزيزي را از دست دادهام و در سوگ او نشستم كه از شخصيتهايي بوده كه حاصل عمرم محسوب ميشد. من اگرچه فرزند عزيزي كه پاره تنم بود، از دست دادم، لكن مفتخرم كه چنين فرزندان فداكاري در اسلام وجود داشته و دارد. مطهري كه در طهارت روح و قوت ايمان و قدرت بيان كم نظير بود، رفت و به ملأ عام پيوست. مرحوم آقاي مطهري يك فرد بود، جنبههاي مختلف در او جمع شده بود و خدمتي كه به نسل جوان و ديگران كرده، كم كسي كرده است. آثاري كه از او هست، بياستثناء همه آثارش خوب است. انسانساز است. براي كشور خدمت كرده در آن خفقان. خدمتهاي بزرگ كرد، الين مرد عاليقدر. خداوند به حق رسول اكرم او را با رسول اكرم(ص) محضور بفرمايد».5
پي نوشت ها :
1.محمد خردمند، ديدار با ابرار 73 (مرزبان بيدار)، ص 148.
2. حسن ابراهيمزاده، از چشمه تا دريا، مرکز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما، ص 5.
3. نشريه ياران شاهد، شماره 5 و 6، فروردين و ارديبهشت 1385.
4. جلوههاي معلمي استاد مطهري، تهران، انتشارات مدرسه، 1378، چاپ 8، صص 41 و 42.
5. مجله ياران شاهد، ش 5 و 6، فروردين و ارديبهشت 1385.
منبع ماهنامه قاصدک شماره 52
حضرت امام جعفر صادق (ع) مي فرمايند: هنگامي که روز قيامت شود، خداوند تمام انسان ها را جمع مي کند و چون ترازوي اعمال نهاده شد و خون شهيدان را با مرکب قلم عالمان و معلمان بسنجند، ارزش مرکب آنان بر خون شهيدان فزوني خواهد داشت . اين ارزش بدان جهت است که شهيدان در ساية علم و تربيت معلمان و تعليم شايستة آنان به خدا راه يافته و لياقت شهادت نصيبشان شده است.
بسم الله
شهيد مطهري كشته ي تفكراتش شد!
شهيد مطهري جزء نوابغ و معجزات انقلاب اسلامي ايران است، تمثيل و تشبيه ايشان به حضرت عليه عليه السلام شايد كار درستي نباشد ولي همچنان كه علي عليه السلام كشته ي عدالتش شد، شهيد مطهري هم كشته ي تفكراتش شد، شهيد مطهري در باب دين و انسانيت تفكرات بسيار متعالي و وسيعي داشت،تفسير ايشان از اسلام تفسيري بسيار روان و در عين حال بسيار مرتفع بود،در مورد بخش مبارزاتي اسلام انديشه ها و پيشنهادات بسيار مؤثر و سودمندي را ارائه داداند، متاسفانه با گذشت ۳۳ سال از انقلاب هنوز هم ان طوري كه بايد انديشه ها و تفكرات ايشان مورد توجه واقع نشده است،در ذيل مطلب به چند نمونه از تفكرات بسيار زيبا و قابل تامل ايشان اشاره ميكنم تا قدمي هر چند كوتاه در مسير شناساندن اين استاد فرزانه به نسل امروز داشته باشم.انشاء الله
رهبري نسل جوان:دو نوع مسئوليت دارم،بعضي مسئوليتها داراي يك شكل به خصوص هستند كه براي نتيجه اي مفروض شده اند اما ما مسئول نتيجه نيستيم،اينها را ميگويند تعبديات، مثل نماز،ما در نماز مسئول مقدمه هستيم نه مسئول نتيجه،اگر مقدمه خوب باشد نتيجه هم خوب خواهد شد!.
نوع ديگر مسئوليت هست كه ما ان را مسئوليت نتيجه مي ناميم، در اين نوع وسيله ثابت و يكنواخت و قابل تعيين وجود ندارد،در هر زماني فرق ميكند،اسلام هر دو نوع مسئوليت را دارد،نماز و روزه و… از نوع اول و جهاد و… از نوع دوم است.در مورد هدايت نسب به افراد راهكارها و روشها متفاوت است.مثلا يك كتاب در قرن گذشته هدايت كننده بود ولي در امروز شايد گمراه كننده باشد.به غير از كتب آسماني كتب ائمه همه ي كتابها داراي تاريخ مصرف هستند!.
سرو كار موعظه و پند با دل است و سرو كار دليل و برهان با عقل،است.اگر كسي هم براي مجادله امد با او بحث كن اما از حقيقت خارج نشو،دروغ نگو و حق كشي نكن،با مردم بايد به قدر عقل انها سخن بگو،حرفهاي پيامبر براي تمام سطوح مطلب دارد،ولي علم فلسفه اينطور نيست، فقط تعداد كمي ميتوانند از ان بهره ببرند.اعجاز قران در اين است كه هميشه يك قدم از مفسرينش جلوتر است.
امام صادق عليه السلام: كسي كه عقل نميكند و درست نمي انديشد رستگار نميشود،كسي كه علم ندارد تعقل صحيح ندارد.يعني عقل به علم زياد ميشود.عقل از علم مايه ميگيرد،عقل چراغي است كه نفت ان علم است.
از مسائل روز بي خبريم و چون اطلاع كافي نداريم وقتي اتفاقي رخ ميدهد ميمانيم.(مثلا در مسئله زنان،يا تقسيم اراضي…)
نسل جوان هم احساسات دارد و هم انحرافات، و تا زمانيكه به احساسات او پاسخ نداده ايم نميتوانيم جلو انحرافاتش را بگيريم!وقتي يك نسلي ذهنش ترقي كرد و تشنه ي يك مكتب شد بايد انرا سيراب كرد.يك فرد گرسنه به كيفيت غذا زياد توجه نميكند و حواسش به اين است كه فقط شكمش را پر كند.در مسائل روحي اگر جوان تشنه شد ديگر به كيفيت مكتب فكر نميكند و فقط دنبال يك مكتب ميگردد.اهميت نميدهد كه منطقا قوي است يا نه.!
در رهبري نسل جوان بيش از هر چيزي بايد به ۲ چيز اهميت داد.يكي بايد درد نسل جوان را فهميد و ديگري نسل گذشته خود را در مورد مهجور كردن قران اصلاح كند.عدم توجه نسل گذشته به قران و عدم توجه حافظان و مفسرين قران باعث تهجر قران شد.
اسلام و دين را دو خطر بزرگ تهديد ميكنند،يكي كمونيزم و ديگري صهيونيزم، يكي كفر صريح است و ديگري نفاق،اين دوتا در تمام كشورهاي اسلامي بساط جاسوسي برپاكرده اند،و ساليانه چندين ميليارد دلار صرف اين كار ميكنند.اين دو تا شاهرك اسلام را ميزنند.اينها را بايد خطبايي بگويند كه امروز سخنگوي اسلامند.كمونيزم از ريشه با دين و اسلام مخالف است ،اما صهيونيزم و سوسياليسم نه ميگذارند اسلام كاملا بميرد و نه اجازه ميدهند كه اسلام جان بگيرد بلكه اسلام را ميخواهند در حالت كما نگهدارند تا از پيكر ان استفاده كنند!
حسين بن علي عليه السلام يك روح بزرگ است و يك روح مقدس است، خاصيت روح بزرگ اينست،كه تن را به زحمت مي اندازد، روح كه كوچك شد تن آسايش پيدا ميكند.وقتي كه روح بزرگ شد جسم و تن چاره اي جز تسليم در مقابل روح را ندارند.روح كوچك بدنبال خواهش هاي تن مي رود.روح كوچك بدنبال لقمه براي بدن ميرود.ولو از راه دريوزگي ولو از راه تملق و چاپلوسي باشد.روح كوچك دنبال پست و مقام ميرود ولو با گرو گذاشتن ناموس باشد.روح كوچك تن به هر ذلتي ميدهد براي اينكه زير پايش فرش داشته باشد و خانه اش مبلمان باشد،
اما روح بزرگ به تن ، نان جو ميخوراند و بعد بلندش ميكند
و ميگويد شب زنده داري كن!
آنهاييكه با تفكرات استاد شهيد مطهري اشنايي ندارند
كمي زودتر بجنبند تا لذت فهميدن را بيشتر بچشند!
روحش شاد
حدیث سادات حسینی-طلبه پایه سوم
امام سجاد (ع) در زمينة حفظ حقوق معلم مي فرمايد: حق معلم بر تو آن است که همواره، با ديدة تعظيم و تکريم به او بنگري، مجلس او را گرامي بداري و به سخنانش با دقت گوش دهي، رو به جانب او بنشيني و صدايت را در حضورش بلند نکني .
معلم بايد نيروي فکري متعلم را پرورش دهد و او را به سوي استقلال رهنمون شود. بايد قوه ابتکار او را زنده کند؛ يعني در واقع، کار معلم آتش گيره دادن است. فرق است ميان تنوري که شما بخواهيد آتش از بيرون بياوريد و در آن بريزيد تا آن را داغ کنيد و تنوري که در آن هيزم و چوب جمع است و شما فقط آتش گيره از خارج مي آوريد و آن قدر زير اين چوب ها و هيزم ها قرار مي دهيد که اينها کم کم مشتعل شود.
بهترين نوع اين رابطه که سرشار از ادب و فروتني است، در داستان حضرت موسي (ع) به عنوان شاگرد و حضرت خضر (ع) در مقام معلم ـ نمود دارد. موسي (ع) مأمور شد تا از بنده اي صالح به نام خضر (ع) کسب علم کند. قرآن آغاز گفت و گوي اين معلم و شاگرد را اين چنين بيان مي کند:
قال له موسي هل اتبعک علي ان تعلمن مما علمت رشداً * قال انک لن تستطيع معي صبراً * و کيف تصبرعلي ما لم تحط به خبراً * قال ستجدني ان شاء الله صابراً و لا اعصي لک امراً * قال فان اتبعتني فلا تسئلني عن شي ءٍ حتي احدث لک منه ذکراً. (کهف: 66 ـ 70) موسي به او گفت: آيا از تو پيروي کنم تا از آنچه به تو تعليم داده شده که مايه رشد است به من بياموزي؟ گفت : تو هرگز هم پاي من نمي تواني صبر کني و چگونه در مورد چيزهايي که از آن شناخت نداري، شکيبايي مي کني؟ گفت: اگر خدا بخواهد، مرا شکيبا خواهي يافت و در هيچ کاري
نافرماني تو نمي کنم. گفت: اگر به دنبال من آمدي، چيزي از من مپرس تا خودم از آن با تو سخن بگويم.
الف ) سرگذشت هاي ويژه از زندگي استاد مطهري
ب) سيماي استاد از نگاه بزرگان
1- داستان و راستان
2- حکمت ها و اندرزها
3- حماسه حسيني
4- ازادي معنوي
5- ده گفتار
6- پانزده گفتار
7- بيست گفتار
8- سيري درسيره نبودي
9- سيري در سيره ائمه اطهار ( عليهم السلام )
10 – جاذبه و دافعه علي عليه اسلام
11- ولائها و ولايتها
12- خاتميت
13- ختم نبوت
14- پيامبر امي
15- اسلام و مقتضيات زمان (2جلد )
16 – امدادهاي غيبي در زندگي بشر
17- توکل و رضا
18- گريز از ايما و گريز از عمل
19- تکامل اجتماعي انسان
20- انسان کامل
21- انسان شناسي
22- تعليم و تربيت در اسلام
23- عرفان حافظ
24- حق و باطل
25- مساله حجاب
26- پاسخ هاي استاد
27- نظام حقوق زن در اسلام
28- اخلاق جنسي در ايران و غرب
29- نهضت هاي اسلامي در صد ساله اخير
30- پيرامون جمهوري اسلامي
31- پيرامون انقلاب اسلامي
32- خدمات متقابل اسلام و ايران
33- سيري در نهج البلاغه
34- جهاد
35- آشنايي با قرآن ( 15 جلد )
36- مساله شناخت
37- شناخت در قرآن
38- فطرت
39- فلسفه اخلاق
40- انسان و سرنوشت
41- عدل الهي
42- علل گرايش به ماديگري
43- علوم اسلامي ( 3 جلد )
44- توحيد
45- نبوت
46- معاد
47- آشنايي با جهان بيني اسلامي ( 6 جلد )
48- امامت و رهبري
49- قيام و انقلاب مهدي (عج)
50- تاريخ عقايد اقتصادي
51- نظام اقتصادي اسلام
52- مساله ربا
53- نقدي بر مارکسيسم
54- فلسفه تاريخ ( 4 جلد )
55- مقالات فلسفي
56- تعارضات منطقي
57- اصول فلسفه و روش رئاليسم ( 5 جلد )
58- شرح منظومه
59- شرح مبسوط منظومه ( 4 جلد )
60- حرکت و زمان ( 4 جلد )
61- اليات شفا ( 2جلد )
پیوند: http://www.aviny.com/
چگونه كتب استاد را مطالعه كنيم كه تا انتهاي مسير ثابت قدم و استوار بمانيم ؟)
آن چه در پي ميآيد ، نكاتي چند دربارهي مطالعهي آثار شهيد مطهري است . اميد است كه براي خوانندگان گرامي كارگر افتاده و آنها را در پيمودن هر چه صحيحتر اين راه ياري كند . البته از خوانندگان عزيز تقاضا دارم ، همهي اين نكات را به دقت خوانده و به كار بندند ، هم چنين از انتخاب روشهاي سليقهاي هم به شدت پرهيز كنند .
1 . براي پيمودن هر راهي در ابتدا بايد انگيزهي رهرو ، براي پيمودن آن راه به حد بالايي برسد تا اگر موانعي ايجاد شد ، هيچ ترديد و تزلزلي در او پديد نيايد .
بسياري از كساني كه كتب استاد را براي مطالعه انتخاب كرده و خواندن آنها را هم آغاز نمودهاند ، به دليل نداشتن انگيزهي بالا ، در همان ابتدا به قول خودمان بريدهاند . دانستن اهميت مطالعهي كتب شهيد مطهري ، بزرگترين عاملي است كه ميتواند ما را با انگيزهي بالايي به طرف اين كتب ارزشمند سوق دهد . وظيفهي مقالهي قبلي ، همين ايجاد انگيزه بود .
2 . يكي از عوامل ايست مطالعاتي اين است كه خواننده ، روشهاي مطالعه را به صورت مختلط دربارهي هر كتابي استفاده ميكند . هر كتابي را بايد با روشي متناسب با هدف آن خواند . گاهي هدف حفظ كردن ، گاهي هم فهميدن عميق و دقيق ، در بعضي موارد اطلاع سطحي و در مواردي هم گرفتن ديدگاه ، يا تغيير و تكميل يك ديدگاه قبلي است .
دست تواناي معلم است که چشم انداز آينده ما را ترسيم مي کند. اگر مي بينيد که اميرمؤمنان، مولاي متقيان علي (ع) مي فرمايد: من علمني حرفاً فقد صيرني عبداً؛ هرکس چيزي به من بياموزد، مرا غلام خويش کرده است.
اين بيان براي ما درس است تا معلمان، قدرخود را بدانند و تشخيص دهند که چقدر، وجود آنها در سرنوشت يک ملت مؤثر است.