چند نکته کوتاه درباره امتحان
از صحبتهاي يک دبير باتجربه
فاطمه همتي
همه دانشآموزان و دانشپژوهان کم و بيش با احساس ترس از امتحان آشنا هستند، بعضي بهخاطر نخواندن درس و نداشتن برنامه، برخي ديگر به علت ترس از نگرفتن نمره خوب، و برخي نيز به علت توقع نمره عالي و به زبان عرف نمره بيست، اضطراب امتحان را تجربه ميکنند. اين نوشتار نکات ساده و کاربردي را پيشنهاد ميدهد تا دانشآموزان هنگام شرکت در امتحان از اعتماد به نفس و آرامش خاطر بيشتري برخوردار باشند.
الف) توصيههاي قبل از امتحان
1. حتماً در جلسات آخر درس پيش از امتحان در کلاس درس حضور داشته باشيد. بيشتر استادان و معلمان نکات مربوط به امتحان را در جلسات آخر مرور ميکنند و دربارة شيوه امتحان گرفتن خودشان توضيحاتي ميدهند.
2. به گونهاي براي مطالعه برنامهريزي کنيد که وقت کافي براي مرور همه مطالب داشته باشيد. مطالعه در چند جلسه کوتاه بهتر و مؤثرتر از يک جلسه طولاني است.
3. مطالعه در اوايل روز مفيدتر است. بهويژه روز قبل از امتحان، مرور مطالب و ارتباط آنها با يکديگر کمک مؤثري به يادگيري ميکند. بدين منظور کافي است فقط به يادداشتها و نکات مهمي که قبلاً نوشتهايد، مراجعه کنيد.
4. اگرچه پيشبيني دقيق سؤالات امتحاني ممکن نيست، اما اگر دانشپژوه منظم و دقيقي هستيد ميتوانيد محدوده سؤالاتي را که در امتحان مطرح خواهد شد، حدس زده و به برنامهريزي بيشتر آنها بپردازيد. بدين منظور ميتوان از ورقههاي امتحاني سالهاي قبل نيز استفاده کرد؛ البته از ياد نبريم که هر چند ملاحظه و مشاهده سؤالهاي سال قبل براي موفقيت در امتحان مفيد است اما آنچه که مهم است تسلط ما بر مطالب است که موفقيت ما در پاسخ به سؤالات امتحاني را تضمين ميکند.
صفحات: 1· 2
سيره خوبان
فاطمه قنبرزاده
در تاريخ پرافتخار اسلام همواره زنان شايستهاي وجود داشتهاند که در عرصههاي مختلف علم و معرفت و تقوا و فضيلت، الگو و سرمشق زنان و مردان ديگر بودهاند يکي از اين بانوان بافضيلت عصر معاصر بانو «امين اصفهاني» است.
سيده نصرت بيگم امين (معروب به بانوي ايراني) در سال 1265 هـ.ش در شهر اصفهان متولد شد و با توجه و عنايت پدرش مرحوم حاج سيد محمدعلي امينالتجار اصفهاني که فردي مومن و سخاوتمند بود و مادر بزرگوارش که از بانوان شريف و متعبد زمان خود بود عليرغم موانع اجتماعي، تحصيل علم را از همان دوران کودکي آغاز کرد.
وي با همه فشارها و سختيها دانشاندوزي و معرفت را پس از ازدواج تا آنجا ادامه داد که در علوم مختلف اسلامي به کمال رسيد و در سن 40 سالگي از علماي بنام زمان خود همچون شيخ محمدکاظم شيرازي و شيخ عبدالکريم حائري اجازه اجتهاد دريافت کرد.
اين بانو در طول عمر با برکت خويش تلاشهاي فراواني را براي هدايت و ارشاد افراد جامعه بهويژه زنان و دختران انجام داد و با تأسيس مدرسه علميه مکتب فاطمه با حدود هزار شاگرد و مدارس و دبيرستانهاي متعدد براي دختران و همچنين تأليف کتابهاي اخلاقي و تربيتي به مبارزه با فساد و تهاجم فرهنگي زمان رضاخان بر ضد جامعه بانوان برخواست. عظمت علمي و معنوي اين بانو تا آنجا رسيد که بزرگاني همچون آيتاللهالعظمي مرعشي نجفي از وي درخواست اجازه روايت کرده و شيخ عبدالکريم از ايشان درخواست دعا ميکردند. اين بانوي پرهيزگار پس از عمري تلاش و مجاهدت در سال 1362هـ.ش دار فاني را وداع گفت. اما گوشه از سيره اخلاقي و رفتاري اين بانوي بزرگ:
هر و ظيفهاي بهجاي خود
يکي از بارزترين ويژگيهاي اين بانوي بزرگ اين بود که به بهانه تحصيل و تعلم و يا تدريس و تربيت شاگردان از وظايف اصلي خود در خانه کوتاهي نميورزيد. وي در سن 15 سالگي ازدواج کرد و در طول زندگي 9 فرزند بهدنيا آورد و 5 سال پس از ازدواج با حمايت همسر بزرگوارش تحصيل علوم ديني را با جديت بيشتر آغاز کرد. نهايت کوشش اين بانوي بزرگوار اين بود که تحصيل را در خانه خود انجام بدهد و محيط خانه را از وجود بانوي خانه خالي نگذارد بر همين اساس غالبا استادان وي به منزل ايشان تشريف برده و در آنجا به تدريس ميپرداختند.
صفحات: 1· 2
تجربههاي زندگي
* يادت باشد تجربه نام مستعاري است که روي خطاهاي خود ميگذاريم.
*هيچوقت پايان فيلمها و کتابهاي خوب را براي همسرت تعريف نکن.
* وقتي درباره دو کار جالب و مهيج به تو حق انتخاب دادند، کاري را که تا بهحال امتحان نکردهاي انتخاب کن.
* هميشه با خودت عکس داشته باش و هرسهسال يکبار عکسهاي جديد بگير.
* اگر ميخواهي در کسب و کار با کسي شريک شوي اطمينان حاصل کن که شريکت حتما پول کافي دارد.
* هيچوقت فرصت قدم زدن با همسرت را از دست نده.
* وقتي به شدت عصباني هستي دستهايت را در جيبهايت بگذار.
* در مورد مردم بر اساس موقعيتي که در آن هستند قضاوت کن نه بر اساس موقعيت خودت.
* وقتي در زمينههاي حرفهاي و تخصصي با مشکل مواجه شدي، از افراد متخصص کمک بخواه نه از دوستانت.
* تشک ارزان و با کيفيت بد نخر.
* وقتي به همسرت ميگويي دوستت دارم اين را در عمل نشان بده.
* اگر خواستي کسي را خوب بشناسي، دوستانش را ببين. به اين ترتيب چيزهاي زيادي دربارهاش خواهي فهميد.
* وقتي از تهدل خوشحالي، بگذار چهرهات اين خوشحالي را نشان بدهد.
* وقتي به محل جديدي نقل مکان کردي خودت را به همسايهها معرفي کن.
* نردبان، سيم رابط و شلنگ را هميشه بلندتر از مقدار مورد نياز بخر.
* براي فرزندانت اسباببازيهايي بخر که با نيرو تخيل آنها کار کند نه با باتري.
* مراقب موتور سيکلتها و ماشينها باش، ممکن است در يک لحظه درسهاي عبرتآموز ولي دردناکي به تو بدهند.
محمد بهمني
در دوران بيسرو ساماني مجردي و البته الکي خوشي! چهارشنبهها جلسه اخلاق داشتيم. در آن جلسهها حرفهاي زيادي گفته ميشد که خيليهايش را فراموش کردهام، ولي يک روز آقاي کشکولي مدير خوب مدرسه ما که واقعاً براي طلبهها پدرانه دل ميسوزوند، سخنران جلسه بود. اول و آخر نصايح اون روز يادم نيست ولي اين قسمت را که ميخوام تعريف کنم، خوب به خاطر دارم.
دکتر محمدعلي حيدرنيا
از ميان دوازده عامل موثر در شيوه زندگي سلامتمدار، چهار عامل ايمان به خدا، فعاليت فيزيکي منظم، تغذيه خوب، و مديريت استرسها و هيجانهاي زندگي از اهميت بيشتري برخوردار هستند. ايمان به خداوند عاملي جدي در شيوه زندگي است که پس از سالها فراموشي، اکنون در محافل علمي و سلامتي جهان مورد توجه واقع شده است. متخصصان جهاني سلامت ميگويند «وقت آن رسيده که به بُعد معنوي سلامت توجه شود و آن عبارت است از: اعتقاد به خالق برتر و نظم حاکم بر جهان هستي و معنيدار بودن زندگي.»
نکات نغز اخلاقی از آیت الله مجتهدی(ره)
* اگر ما خدا را باور کنيم کارمان درست ميشود.
* حاج ميرزا عبدالعلي تهراني ميفرمودند: روزي سه دقيقه به ياد خدا باش، و بعد از لحظاتي فرمودند: اگر دو دقيقه هم شد عيبي ندارد.
* بايد پدر و مادر از شما راضي باشند والا به درد نخواهي خورد. اگر پدر و مادر از شما ناراضي باشند، کارت گير ميکند و سلب توفيق ميشوي.
* آيتالله حاج ميرزا علي هستهاي با همان لهجه اصفهاني خود ميفرمودند: بادبادک، بي دنباله بالا نميره، نماز هم بدون تعقيب بالا نميرود.
* هر عالم بزرگوار يا معلم اخلاقي را ديدي، تقاضاي موعظه کن.
* چه فرزند، خوب باشد و چه نباشد، براي هدايت او متوسل به دعا بشويد، خيلي دعا کنيد.
* مهندسين مربوطه، يکسره در فکر اين هستند که خانهها و ساختمانهاي ضد زلزله بسازند، عوض اين کار بيايند علت زلزله را بفهمند و جلوي آن را بگيرند، علت زلزله چيزي نيست مگر گناه.
* يکي از بزرگترين نعم خداوند اين است که ما هر چه گناه ميکنيم، او ميپوشاند. اگر مثلاً در پيشاني ما يک کنتور بود و هر يک گناه يک شماره مي انداخت، ديگر ما آبرو نداشتيم.
* ثواب، زير دست و پاي مردم ريخته، کسي نيست آن را جمع کند.
* نه باباجان! چشم به هم بزني مرگ آمده، آيتالله و پيغمبر و بازاري و آبحوضي هم نميشناسد. غرض اينکه راه طولاني و فرصت اندک است.
اجازه دهيد ابتدا بسيار ساده و مختصر درباره مكانيسم سرماخوردگي توضيح بدهيم: سرماخوردگي علتهاي متفاوتي دارد. در بيشتر موارد، سرماخوردگي علت ويروسي دارد. هرگاه كلمه ويروس را در جايي شنيديد چند نكته را فراموش نکنيد:
1. ويروس، احتياج به دارو جهت ريشهكني ندارد(مگر در موارد خاص).
2. براي درمان يك بيماري ويروسي نبايد از آنتيبيوتيك استفاده كرد(به جز چند استثناء).
3. هر بيماري با منشأ ويروسي يك الگوي مشخص و ثابت دارد؛ شروع ميشود و تمام ميگردد! به عبارتي حتي بدون هيچگونه درمان دارويي نيز ميتواند بهبود يابد (اجازه دهيد اينقدر تكرار نكنم: به جز چند استثناء!).
اما مكانيسمها: ابتلا به سرماخوردگي از دو حال خارج نيست:
الف) از يك فرد سرماخورده دريافت كنيد.
ب) خودتان دچار شويد.
در هر حالت، ويروسهايي در نواحي حلق انسان وجود دارند كه در حالت عادي تعداد آنها كم است و مكانيسمهاي دفاعي بدن فعاليت آنها را به شدت تحت كنترل دارند. وقتي كه شما در معرض رودرويي با يك شخص مبتلا قرار ميگيريد حجم بسيار زيادي از اين ويروسها به ناحيه حلق شما وارد شده و به سرعت تكثير ميشوند. در نتيجه سيستم دفاعي توان و زمان لازم را براي كنترل آنها ندارد.
چگونه خودبهخود دچار ميشويم؟
الف) وقتي كه درجه حرارت ناحيه حلق به يكباره پايين بيافتد (مثلا در هنگام پاييز يا روزهايي كه نسبت به روز قبل به يكباره افت دما داريم).
ب) قرار گرفتن در دماي بسيار پايين.
* اگر خواستي اختيار شوهرت را در دست بگيري اختيار شکمش را در دست بگير.
* ازدواج مثل يک هندوانه است که گاهي خوب ميشود و گاهي هم بسيار بد.
* ازدواجي که به خاطر پول صورت گيرد، براي پول هم از بين مي رود.
* ازدواج هميشه به عشق پايان داده است.
* اگر کسي در انتخاب همسرش دقت نکند، دو نفر را بدبخت کرده است.
* انتخاب پدر و مادر دست خود انسان نيست، ولي مي توانيم مادر شوهر و مادر زنمان را خودمان انتخاب کنيم.
* با زني ازدواج کنيد که اگر «مرد» بود، بهترين دوست شما مي شد.
* تا يک سال بعد از ازدواج، مرد و زن زشتي هاي يکديگر را نمي بينند
* پيش از ازدواج چشم هايتان را باز کنيد و بعد از ازدواج آنها را روي هم بگذاريد.
* خانه بدون زن، گورستان است.
* تنها علاج عشق، ازدواج است.
* ازدواج پيوندي است که از درختي به درخت ديگر بزنند، اگر خوب گرفت هر دو «زنده» ميشوند و اگر «بد» شد هر دو ميميرند.
* شوهر «مغز» خانه است و زن «قلب» آن.
* قبل از ازدواج درباره تربيت اطفال، شش نظريه داشتم، اما حالا شش فرزند دارم و داراي هيچ نظريهاي نيستم.
روحالله نورالديني
دكل
به دكل مخابرات نگاه ميكردم؛ قدبلند بود و آهنين، با گوشهايي بزرگ، مثل طبل. فكر ميكنم با خاصيت همين گوشها صداي راههاي دور را ميشنيد. به او خيره شدم گويا ميگفت:
«بزرگ شويد تا سخن خالق خويش را بهتر بشنويد و به گوش خلق او هم برسانيد، و اينطور فاصلهها را كم كنيد و رابطههايتان را با او قويتر.
بنشينيد پاي حرفهاي خدا، اگر خدا را بهتر بشناسيد، او را دوستداشتني خواهيد يافت و حتي عاشق و معشوق هم خواهيد شد.»
ميگفت «بياييد حلقه وصل ميان دوستانمان باشيم، و آن وقت كه مردم فكر ميكنند از خدا آنقدر دورند كه صداي او را نميشنوند، صداي او را به همه برسانيم…»
و من تازه فهميدم كه بدون هيچ دليلي دربارة گوشهاي طبل مانند او قضاوتهاي نادرستي داشتهام؛ چراكه به خود گفته بودم: ببين آنها مثل طبلهاي توخالياند پر از ادعا و خالي از عُرضه… اما انگار… .
كفشها
كفشها از جفتهايشان جدا شده بودند. كفشهاي پاي خودم و بعضيهاي ديگر، لنگه به لنگه بود. لنگه كفشهاي زيادي بود، شيك و قشنگ اما … هيچكدام با كفش من جور نميآمد واقعاً اين كفشها چه حرفها كه براي گفتن ندارند! اگر گوشي براي شنيدن پيدا كنند.
بياييد در پيدا كردن جفت، كفو خويش را برگزينيم و به بزرگ بودن، پولدار بودن و يا قشنگ بودن توجه نكنيم. اگر تفاهم ميان ما باشد خيلي از مشكلها حل ميشود.
ميان دو كفش نيز اختلاف سليقه هست؛ يكي پاي راست را ميپسندد و ديگري پاي چپ را، ولي در با هم بودن و مسير را با هم پيمودن، تفاهمي كامل دارند.
تخمه
تخمه ميگفت: مغزدار و مختصر، يعني كوتاه و مفيد حرف بزن، آنهم در برابر اشتياق و سوال متناسب در مخاطب، با ظاهري نيكو و نمكين. اين را هم بدان كه از خودت كمتر بگويي نه آنكه پوسته ظاهريات چندين برابر مغز و فهمت باشد.
چه حرف بزرگي! رمز موفقيت در تبليغ دين نيز همين است. اگر اشتياقي به مسايل ديني نيست، اول بايد اشتياق به سؤال را برانگيزانيم و بعد، طرف كه طالب شد، آنگاه مختصري دلنشين به او بگوييم نه آنكه تا نهايت گنجايش اقبال روحش، او را پر كنيم.
قبل از انقلاب، پدرم مرتب با هيئتهاي عزاداري به مشهد سفر ميکرد، روزي مادرم گله کرد که چرا او را به مشهد نميبرد. پدرم گفت: من نميتوانم همراه عدهاي نامحرم مادرت را ببرم. اگر فردي مورد اعتماد پيدا شود، مادرت را همراه او ميفرستم مشهد.
گفتم: آيا من مورد اعتماد هستم؟ پدرم گفت: بله! و سيصد تومان براي هزينه مشهد مادر، به من داد. در همين لحظه عمهام هم براي آمدن ابراز علاقه کرد ، پدرم سيصد تومان او را هم داد، مادر بزرگم آمد و او هم همانطور، 16نفر از خاله و عمه و… همراه من راهي مشهد شدند.
به مشهد که رسيديم، براي تهيه صبحانه از مسافرخانه بيرون رفتم. سرراه مقابل حرم مطهر روبهروي يکي از درهاي ورودي ايستادم و عرض کردم «يا امام رضا! چون مادرم منتظر است فعلاً براي زيارت به حرم نميآيم، عفو بفرماييد، اما خواستهاي از شما دارم، همسري ميخواهم با هفت شرط» و شرطها را رديف کردم. منتها گفتم شما هر شرطي که غلط است خودتان تصحيح کنيد.
به برکت امام رضا در مدت کوتاهي به راحتي مقدمات ازدواج من فراهم شد و حضرت بعضي از شروط من را در پاسخشان در نظر گرفته بودند و برخي را نه…
حالا بعد از گذشت سالها فکر ميکنم اگر فلان شرط را مثل فکر خودم به من ميدادند خدايناکرده چه ميشد؟