امام صادق (ع) فرمود: در گرفتارى برادر [دينى] خود اظهار شادى و شماتت مكن تا [در نتيجه عمل بد تو] خداوند به او ترحم كند و آن گرفتارى را به سوى تو بگرداند. و فرمود: هر كس به مصيبتى كه به برادر [دينىاش] رسيده شادكام شود، از دنيا نرود تا خودش گرفتار شود.
(اصول كافى، باب الشماته، ح1)
قيس بن عاصم كه از اصحاب رسول خدا (ص) است نقل كرده كه روزى با جمعى از بنىتميم به حضور حضرت شرفياب شده تقاضاى موعظه كرديم، حضرت ضمن نصايحى چنين فرمودند:
«براى تو به ناچار هم نشينى خواهد بود كه هرگز از تو جدا نمىگردد، با تو دفن مىشود در حالى كه تو مردهاى و او زنده است. هم نشين تو اگر شريف باشد تو را گرامى خواهد داشت و اگر نابكار باشد تو را به دامان حوادث مىسپارد. آنگاه آن همنشين با تو محشور مىگردد و در رستاخيز با تو برانگيخته مىشود و تو مسئول آن خواهى بود. پس دقت كن كه همنشينى كه انتخاب مىكنى نيك باشد زيرا اگر او نيك باشد، مايه انس تو خواهد بود و در غير اين صورت موجب وحشت تو مىگردد. آن هم نشين، كردار تو است»
سپس قيس مضمون سخنان حضرت را به شعر درآورد و به حضرت عرضه داشت.
(عدل الهى، شهيد مطهرى)
گويند روزى يوسف، آينهاى به دست گرفته جمال خود را در آن مشاهده مىكرد، زيبايى بىمانند ديدگان خود يوسف را خيره كرد با خود گفت: اگر من غلام و بنده بودم چه قيمت گزافى داشتم! از اين رو برادران او را به بيست و دو درهم ناقص و بىارزش فروختند و خريداران به خريد او نيز بىميل بودند.
(نزهة المجالس، ج1، ص111)
روزى از ابوالحجاج قصرى كه استادى عارف و زاهد بود پرسيدند شما شاگردى كدام استاد را كردهايد؟ در پاسخ گفت: استاد من جعل بود، حشرهاى سياه و پردار، خيال كردند شوخى مىكند سؤال كردند چگونه؟
جواب داد در يكى از شبهاى زمستان بيدار بودم متوجه جعلى شدم كه مىخواهد از پايه چراغ بالا رود چون پايه صيقلى بود پيوسته مىلغزيد و بر زمين مىافتاد، شمردم در آن شب هفت صد مرتبه بالا رفتباز بر زمين افتاد و هيچ خسته و منصرف نشد، براى نماز صبح از اطاق بيرون رفتم پس از نماز خواندن، برگشته، ديدم از پايه بالا رفته و در كنار فتيله چراغ نشسته.
(الكنى، ج1، ص44)
و كاش…! مردِ غزلخوان شهر برگردد!
به زير بارش بارانِ شهر برگردد
كسى شبيه خدا نيست، هيچ كس… اى كاش
كمال مطلق انسان شهر برگردد!
چه خوب مىشد اگر مردِ آسمانىِ ما
به جمع خاكى خوبان شهر برگردد!
خدا كند «بركت» - اين حضور دور از دست -
شبى به سفره بىنان شهر برگردد!
شبيه خانه ارواح، ساكت و سرديم
خداى خوب، بگو جان شهر برگردد!
و گفتهاند… كه آقاى عشق، خوش قدم است
به يُمن مقدمش ايمان شهر برگردد!
هنوز… منتظرم يك نفر خبر بدهد
كه باز، يوسف كنعان شهر برگردد!
خديجه پنجى
در ماه رمضان دعای
إلهی لا تَکِلنی إلی نَفسی طَرفَة عَینٍ أبداً
مصداق پیدا می کند
یکی از دعاهایی که پیامبر(ص) بسیار آن را می خواند.
ساعت انشاء بود
و چنين گفت معلم با ما:
«بچهها گوش كنيد
نظر من اين است
شهدا خورشيدند»
مرتضي گفت «شهيد
چون شقايق سرخ است.»
دانشآموزي گفت:
«چون چراغي است كه در خانة ما ميسوزد.»
و كسي ديگر گفت:
«آن درختي است كه در باغچهها ميرويد.»
ديگري گفت: «شهيد
داستاني است پر از حادثه و زيبايي.»
مصطفي گفت: «شهيد
مثل يك نمرة بيست
داخل دفتر قلب من و تو ميماند.»
سلمان هراتي
عنوان: زنان صالح و ناصالح در قرآن
استاد راهنما: سركار خانم قنبری
استاد ناظر: سرکار خانم صادقی
استاد داور: سرکار خانم مرضيه اسکندرجوی
محقق: بی بی زهرا حسينی نسب
چکيده:
با توجه به تبليغات مسموم بيگانگان، رواج فساد و الگوگيري غلط جوانان مسلمان خصوصاً دختران و بانوان از فرهنگ و زنان غربي، ضرورت نياز به ارائه الگوهايي از زنان صالح و نمونة قرآني بيش از گذشته احساس ميشود؛ چرا كه دختران امروز، تربيت كنندة نسل بعد هستند و آراستگي آنها به كمالات در پرورش نسل بعد تأثير دارد. با بررسي آيات اين نتيجه به دست ميآيد كه خداوند، تقوا را يگانه عامل برتري افراد در پيشگاه خود دانسته و هر گونه مظاهر مادي را فاني ميداند. بر همين اساس جنسيت زن و مرد تأثيري در افعال آنها ندارد. با توجه به اين نكته كه صالح در لغت به معناي نيكوكار و شايسته است و در اصطلاح به كسي يا چيزي كه خوب و شايسته است و در آن فساد نيست گفته ميشود.
با تدبر در آيات قرآن، بانوان صالحي چون مريم و آسيه و حضرت زهرا(س) را ميبينيم كه با داشتن صفات فردي مثل موحّد بودن، اطاعت مطلق از خدا، حفظ عفت و حيا و ويژگيهايي اجتماعي نظير انفاق در كنار اقامه نماز، امر به معروف و نهي از منكر همچنين اوصاف سياسي از قبيل: پذيرش و بيعت با پيامبر و هجرت با او، نه تنها الگويي براي زنان بلكه اسوهاي براي همه مؤمنين اعم از زن و مرد معرفي شدهاند. در مقابل، زنان ناصالحي همچون همسر نوح و همسر لوط و همسر ابولهب با آلودگي فردي به كفر، شرك و نفاق و انجام گناهاني مانند: امر به منكر و نهي از معروف و حسادت در بعد اجتماعي و يا آزار و اذيت پيامبر و جاسوسي براي دشمنان خدا در بعد سياسي؛ نه تنها خود بلكه ديگران را از مسير حق منحرف و موجب هلاكت همه در دنيا و شقاوت ابدي در آخرت شدند. پس زن هم ميتواند سنبل مؤمنين باشد و هم قادر است نمادي از كفار در تمام اعصار باشد.
در پايان اين مباحث به نتيجهگيري و فهرست آيات و منابع پرداخته ميشود
سلام!
اين نامه را بخوان. اين نامه را مىنويسم ولى به هيچ صندوق پستىاى نمىاندازم؛ با اينكه مىدانم تمام پستچيها نشانىِ تو را مىدانند. فقط به خاطر اينكه صندوقها دلشان پر از حرفهاى تكرارى و ملالآور است ؛ پُر از نامههاى ادارى و رسمى و شايد احوالپرسى هم.
من نامهام را در باد رها مىكنم. نامهام را از باد بشنو. تو كه نامت تكيه كلام همه بادهاست. در نامهام نوشتهام - حالا حتماً خواهى خواند - كه سخت تنهايم. عصرها كه مىشود، زل مىزنم به ياس سپيد خانه كه دو تا ياكريم، پشتش نشستهاند و ياسهاى كال را نفس مىكشند. دلم سفال مىشود و تَرَك مىخورد.
نگاهى هم به اين حوالى بينداز. حياط خانهمان غربيل تنهاييهاست. ابرها روى سرش ايستادهاند و منتظر فرمان آتشاند.
اين نامه را بخوان. تمام بُغضهاى من در اين نامهاند. بخوان تا ببينى كه پُر از عصرهاى جمعهام. بخوان تا ببينى كه حياط دل مرا هم ابرها انباشتهاند. به پيوست اين نامه چيزهاى ديگرى هم برايت مىفرستم. حتماً نگاه خواهى كرد:
پروندهاى از روزهاى رفته
طومارى از سرودهاى دختران پشتِ دار قالى
كتابى از دلهاى مچاله شده
پوشهاى از آههاى منتشر شده
پاكتى از آرزوهاى برآورده نشده
يك كف دست، روح پژمرده و سياه
يك آينه پر از نگاههاى خيس و حسرتآميز
و يك سرى حرفهاى نگفتنى… .
اين روزها كه در اطراف دلها پرسه مىزنى، سرى هم به دل ما بزن كه تنگ توست. فضاى خالى بين من و همسايهمان را از باران نفسهايت پر كن. بيا ما را هم آشتى بده.
ديگر ملالى نيست جز رد شدن خُسوف روى ماهت. زودتر بيا هواى ياسهاى حياط را تازهتر كن! ياكريمها منتظرت هستند.
س. حسینی
حاج آقا رضا بهاءالدينى
از عواملى كه باورهاى اعتقادى انسان را سست مى كند و مانع پيشرفت معنوى انسان مى شود، شهرت هاى بيجا و بى فايده است. علاقه به معروفيت و شوق به سر زبانها افتادن، نشانه ضعف ايمان و كمبودهاى روحى فرد است. آيةالله بهاءالدينى، بر اساس اين اعتقاد، از قبول مصاحبه هاى تلويزيونى، معروفيت به مرجعيت، خريد منزل نزديك حرم مطهر حضرت معصومه(س) براى شناخته شدن بيشتر يا تهيه مُهر و داير كردن دفتر مراجعات براى مرجعيت، سر باز زد و هيچ كدام را قبول نكرد. گاهى كه با اصرار برخى ارادتمندان روبه رو مى شد، مى فرمود: «بالاتر از اينها فكر كنيد. گيرم نام بنده بر سر زبانها افتاد. وقتى پيش خدا دستم خالى است، آن شهرت براى من چه سودى دارد؟ نام بنده موضوعيت ندارد».
گلشن ابرار، ج دوم، ص 964