وقتي براي
استراحت پيدا مي شود
يادمان سرداران شهيد لشكر 8 زرهي نجف اشرف در عمليات كربلاي 5
نمي دانم از كجا شروع كنم ولي مي دانم كه قصد دارم تا دل را در سرزمين خوبيها به گردش در آورم و از ياراني بگويم كه حكايت آنان , روايت ماندن ما نيز هست آناني كه حماسه هايشان در هويزه , بستان , فكه , شاخ شميران , سومار , مهران و… ماندگار شد.
آهنگ غم
کاروان عشق از قبله گاه آفتاب روان به منزل شام بود.
کودکان پای آبله بودند. و گونه به اشک غم نشسته، زنان سر به دامن
خاک سائیده بودند و دل از نام آوران سپاه عشق بریده.
عطش نایِ جان سوز آهِشان را بریده بود و اشک سُوی دیدگانشان را.
در کشاکش فریاد زنجیرها طنین ناله اهل حَرم، گُم می شد و در نهیب
بی امان شلاق مزدوران، آه مظلومان در حنجره می خشکید.
کاروانیان دل پَریش و چهره خاک آلود و پای در شن یه سوی شام
محنت، روان بودند.
فرشته کاظم زداه-طلبه پایه سوم
آنچه پیش روی شماست دل نوشته ای از لحظه وداع دختر ی با پدرش در آخرین دیدار :
راستی آن روز یادت هست؟ آخرین روزی که از کنارم می رفتی؟ روزی که توان جدا شدن از همدیگر را نداشتیم؟ گویی نیرویی قلبهامان را به هم گره زده بود. نمی دانم آن روز حال عجیبی داشتم گرچه کوچک بودم اما هنوز آن بی قراری ها یادم هست. هنوز هم اشک های ملتمسانه و کودکانه ام را به یاد دارم، هنوز هم غربت رفتنت به خاطرم مانده است.
چه سخت بود آن لحظات، و چه سنگین می گذشت آن دقایق آخر.
براستی مرا توان جدا شدن از آغوشت نبود، گویی کسی برای همیشه گرمای آغوشت را از من گرفت و تا ابد شنیدن صدای قلب تو را از من دریغ می کند.
نبرد عشق
اندکی آن سو تر از خیمه ها، گدازه آفتاب از تنور آسمان آتش می ریخت و آه بلند بیابان بر چهره نیلگون آسمان، سیلی داغ می کوفت. فرات از عطش می سوخت و چشم حَرامیان به سرخی می گرایید، لب شن زار تفتیده بود و قلب اهل خیام غم دیده، چشم فرات اشک حسرت به گونه ی ساحل می ریخت و دیده ی زنان خون به دامن گونه.
آب از اشتیاق هَل مِن ناصِر، موج بر سر موج می زد و در تلاطم یاری امام، خرامان کف به لب فرات می آورد، آفتاب حُرم تیغ نگاهش را بر زره دژخیمان می کشید اما جگر اهل حَرم عطشناک تر می شد، فرات دست سخاوت از یاری مشک عباس(علیه السلام) بریده بود و آسمان شرمسار ناله کودکان و آب در مویه حسرت بود.
و حسین علیه السلام تنها بود در چکاوک هیاهوی بی امان شمشیرها و تیغ های برهنه که چون موجی خرامان به سویش می شتافتند و گوی سبقت در شهادتش از هم می ربودند.
فرشته کاظم زاده-طلبه پایه سوم
ای خداوند سید السادات
سروری سزاوار توست و بزرگی برازنده تو.
هر که بزرگی اش به تو پیوسته است، بزرگ است و هر که چنین
نیست، گمان می کند که بزرگ است. سیادت به تو معنا می شود و
از تو نشات می گیرد.
ای خداوند مجیب الدعوات !
در آستان تو، خواست عین اجابت است و سوال عین جواب. که هر
کس را توفیق خواستن و طلب کردن نیست. ما اما از تو فقط تو را
می طلبیم. تو که باشی همه چیز هست و بی تو، هر چه که باشد نیست.
ای خداوند عالم الخفیات!
امان از شعارهای رنگین و دثارهای زهر آگین.
امان از ظاهرهای فریبنده و باطن های ننگین.
فغان از چهرههای مقدس و درونهای ملوث.
فریاد از سخن های شیرین و مقاصد شوم.
تنها تویی که پنهان ترین زوایای وجود آدمیان را می فهمی.
هدایتمان کن.
تجربه های زندگی
* یادت باشد تجربه نام مستعاری است که روی خطاهای خود می گذاریم.
* کودکان ما به سرمشق های اخلاقی بیش از پول توجیبی نیاز دارند.
* وقتی درباره دو کار جالب و مهیج به تو حق انتخاب دادند، کاری را که تا به حال امتحان نکردی انتخاب کن.
* همیشه با خودت عکس داشته باش و هر سه سال یکبار عکسهای جدید بگیر.
* هیچ وقث فرصت قدم زدن با همسرت را از دست نده.
* در مورد مردم بر اساس موقعیتی که در آن هستند قضاوت کن نه بر اساس موقعیت خودت.
* وقتی در زمینه های حرفه ای و تخصصی با مشکل مواجه شدی، از افراد متخصص کمک بخواه نه از دوستانت.
* وقتی به همسرت می گویی دوستت دارم، این را در عمل نشان بده.
* اگر خواستی کسی را خوب بشناسی دوستانش را ببین. به این ترتیب چیزهای زیادی درباره اش خواهی فهمید.
* وقتی از ته دل خوشحالی، بگذار چهره ات این خوشحالی را نشان بدهد.
* وقتی به محل جدیدی نقل مکان کردی، خودت را به همسایه ها معرفی کن.
* برای فرزندانت اسباب بازی هایی بخر که با نیروی تخیل آنها کار کند، نه با باتری.
الرحمه الواسعه
رحمت به معنای احسان،بخشش و فضل و نعمت آمده . لذا آن حضرت رحمت الهی است که وسعت داده شده و تمام عالم از وجود مبارک او بهره مند می شوند. امام زمان بزرگ ترین مرتبه از مراتب رحمت الهی است. چون رحمت خدا مراتبی دارد که هر نعمتی به تناسب مقام و منزلتش نزد خدا ،دارای مراتب عالی تر می باشد.و بالاترین و مهمترین از مراتب نعمت و رحمت الهی وجود مقدس امام زمان است.
این المدخر لتجدید الفرائض و السنن کجاست آن کس که برای تجدید و احیاء در زنده کردن ( فرائض و سنن در آئین اسلام که فراموش شده) ذخیره شده است. در اثر استیلای رؤسای جور و فراهم آوردن شهوات و هواهای نفسانی ، واجبات الهی و سنن دینی در جامعه مسلمین از یاد رفته و دستورات و روش های اسلامی متروک و از میان رفته و چه بسا به واسطه مرور زمان و پیروی هوای نفس متدرجا آنان که به وجود امام هم معتقد بودند آن را از یاد برده باشند.
انتظار فرج و ظهور آن حضرت
انتظار فرج در هر کاری، یکی از اعمال صالح به شمار می آید؛ البته انتظار فرج کلی که فرج آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم و شیعیان ایشان و فرج دین است، برترین انتظار فرج هاست؛ چنان که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرموده است: «برترین اعمال امت من، انتظار فرج است». امام علی علیه السلام نیز می فرماید: «منتظر فرج باشید… زیرا محبوب ترین عمل ها به سوی خداوند، انتظار فرج است». ارزش و اهمیت انتظار زمانی روشن می شود که با نگاهی به آیات قرآنی، درمی یابیم خداوند متعالی، اهل بیت علیهم السلام ، پیامبران و فرشتگان همگی خود را منتظران حضرت می دانند. انتظار فرج آن حضرت به قدری فضیلت دارد که امام صادق علیه السلام فردی را که منتظر این امر باشد و در این حالت بمیرد، برابر با کسی دانسته که همراه حضرت مهدی(عج) در خیمه او باشد.
علامه طباطبایی ولزوم تهذیب نفس حین تحصیل علم
علامه در یکی از روزها گفته بوده که وقتی در سال 1304 ه.ش برای تحصیل به نجف رهسپار گردیدم در نخستین روزها پیش از آن که در جلسه درسی حضور یابم در منزل نشسته و به آینده خود فکر میکردم و برخی افکار که احیاناً نگرانکننده هم بود در ذهنم رژه می رفتند. ناگهان شخصی دق الباب کرد. از جا برخواسته و به سوی درب خانه رفتم و آن را باز کردم . مشاهده نمودم یکی از علما و عرفای نامدار سلام کرد و داخل منزل شد، در اطاق نشست و خیر مقدم گفت. آن حکیم متشرع چهرهای جذاب و نورانی و حالتی روحانی داشت. کم کم باب گفتگو را باز کرد و با من انس گرفت و در ضمن بیانات خود گفت : کسی که برای تحصیل به نجف میآید شایسته است علاوه بر فراگیری علوم گوناگون به فکر تهذیب نفس و تکمیل مکارم وکسب فضائل باشد و از نفس اماره غافل نباشد.
این جمله را گفت و از جای خود بلند شد و پس ازخداحافظی منزل ما را ترک نمود. سخنان این عارف وارسته چنان مرا شیفته نمود که تا در نجف بودم از محضرش بهره میگرفتم. علامه طباطبایی هر موقع از تهذیب نفس و سیر و سلوک و کمالات معنوی سخن میگفتند از این شخصیت یاد می نمود و او کسی جز حاج میرزا علی آقای قاضی طباطبایی نبود.
راهشان پر رهرو باد.